پرسش کلیتر این است: چرا کراواتیها نه تنها به دشمنان
کراوات باختند، که حتی سینهٔ دیوار رفتند؟
برخلاف نظر هگل و تاریخمداران مارکسی، در سیر حوادثْ
هدف ِ قطعی جایی ندارد.
از میلیونها اسپرم، تنها یکی پیروز میشود که مطلقاً نمیتوان گفت
قویترین، زیباترین، باهوشـ ترین و مستعدترین برای بقای اصلح است.
آدم قزمیت، مونگولوئید، کجوکوله یا شدیداً خنگ در دنیا کم نیست.
اوایل دههٔ 80 دوستی قدیمی از من خواست نوار سخنانم را
(گمانم در پلیتکنیک یا شاید دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه تهران) به او
بدهم. گفتم چنان نواری را از میزبان بخواهد؛ من متنی همراه دارم و همان را
به اهل مطبوعات یا هرکس بخواهد میدهم یا بعداً میفرستم. گفت صحبت مورد
نظرش پس از سخنرانی بوده. گفتم پرسشوپاسخ به یادم مانده و اگر
بخواهد میتوانم بنویسم. نخواست.
نفهمیدم آن دوست که اهل چاپ و انتشارات هم هست چرا نوار را
به متن ترجیح میداد. در هر حال، مضمون مورد نظرش به احتمال زیاد این
بود که دانشجویی نظرم را دربارهٔ نواندیشی ِ دینی پرسید. گفتم بهترین آدمها
راه بدترین آدمها را هموار میکنند، خودشان هم قربانی میشوند.
پس از جلسه، برای چند دانشجو نظرم را توضیح دادم: اعلام کنید
دولت آینده باید ساعت شش صبح نان و پنیر و گردو به در هر خانه تحویل دهد،
همچنان که ابوذر تحویل میداد. اهل حوزه و منبر با تحقیر خواهند گفت
حرفهای استعماری مادیّون است. به تبلیغ نظرتان ادامه دهید و زمانی که
شماری بزرگ پیرو شما شدند تخطئهکنندههای سابق خواهند گفت اولاً ساعت شش
دیر است و روز مؤمنان ساعت پنج و حتی زودتر آغاز میشود. دوماً به
مصداق لا اکراه فی صبحانه، باید هم پنیر سِرو شود و هم کره و مربا، و هم
چای دیشلمه. در سکانس بعد زمانی که به برکت تلاش شما دولت آینده از
راه رسید و دینداران حقیقی گرفتند و سوار شدند غریو خواهند کشید در برههٔ
حساس کنونی وقت این حرفها نیست، فوراً جمع کنید بساط مسخرهبازی و
دنیاپرستی را وگرنه سر و کارتان با محاکم شرع است.
”مسیو زاده“
خیال میکرد طفلک ”پابرهنهها“ به نان و پنیر و گردو و چای لاهیجان
قانعاند؛ ما هم که برای انداختن شاه زحمت کشیدهایم
ژامبون و بیضهٔ ماکیان و قهوهٔ اسپرسوی ساعت ده در تختخواب
حقمان است. و این یعنی اسلام با چهرهٔ انسانی.
اسدالله لاجوردی با چهرهٔ شدیداً رحمانی به نمایندگی از سوی
دینداران حقیقی به او حالی کرد جوجه را آخر شاهنامه میشمارند.
|