در سالگرد مه 1968

از پاریس به تهران

‌در دهه‌های‌ 1330 تا 1350، یعنی سال‌های پیش از انقلاب، دانشگاه‌ صحنه‌ ابراز بیان‌ و عقاید دانشجویان‌ مخالف‌ وضع‌ موجود بود كه‌ مدافعانش‌ را مورد تهاجم‌ كلامی‌ و رفتاری‌ قرار می‌دادند. بعدها وضع‌ برعكس‌ شد و مدافعان‌ وضع‌ موجود به‌ مخالفان‌ آن‌ یورش‌ می‌بردند؛ بی‌طرف‌ها هم‌ در مظان‌ این‌ بدگمانی‌ قرار گرفتند كه‌ با مخالفان‌ همدلند. و یك تفاوت‌ دیگر: پیش‌ترها دانشجوی‌ مخالف‌ وضع‌ موجود اگر به‌ زندان‌ می‌افتاد پس‌ از مدتی‌ به‌ سر كلاس‌ درس‌ برمی‌‌گشت؛ بعدها آنجا می‌رفت‌ كه‌ عرب‌ نی‌ انداخت.

 

1 - جنبش‌ دانشجویی‌ـ روشنفكری‌ ایران‌ در سال‌های دور كمر به‌ نابودی‌ نظام‌ مستقر بست‌ و در این‌ كار موفق‌ شد. هم‌ جنبش‌های‌ دانشجویی‌ و هم‌ نظام‌های‌ حاكم بر ایران‌ می‌گویند نه‌ سازش، نه‌ تسلیم؛ در حالی‌ كه‌ هم‌ جنبش‌های‌ رادیكال اروپا و هم‌ نظام‌های‌ بورژوایی حاكم، در نهایت‌ امر حاضر به‌ مصالحه‌اند چون‌ بارها خرخره‌ همدیگر را جویده‌اند و می‌دانند كه‌ فاشیسم‌ـ نازیسم‌ منتظر است‌ تا نابودی‌ هر دو را جشن‌ بگیرد. قدرت‌ سیاسی‌ بدون‌ اقتدار فرهنگی‌ كامل‌ نمی‌شود و پایدار نیست. جنبش‌ دانشجویی‌ ایران‌ سرمشق‌های‌ فرهنگی‌ رژیم‌ سابق‌ را قبول‌ نداشت، و اقتدار فرهنگی‌ همچنان‌ موضوع‌ چالش‌ است. به‌عنوان نمونه، در جریان جنبش دانشجویی آلمان، دانشجویان‌ آلمانی‌ سخت‌ درگیر نظریه‌پردازی‌ شدند، و در ایران‌ همچنان‌ درگیرند. معمار باید هندسه‌ و علم‌ مقاومت‌ مصالح‌ بداند، اما لازم‌ نیست‌ تمام‌ دانش‌ خویش‌ در این‌‌باره‌ را روی‌ كاغذ و پشت‌ تریبون‌ بیان‌ كند. برخی‌ دانشجویان معترض‌ آلمانی‌ مباحث‌ هنری‌ و فلسفی‌ كلاس‌ درس‌ را به‌ روزنامه‌ها كشاندند و با بیانی‌ ماركوزه‌ای‌ و انسنزبرگری‌ و هابرماسی ـ و البته‌ هگلی‌ و كانتی‌ و هایدگری‌ و پر از قلمبه‌سلمبه‌های‌ خواص‌فهم‌ و معمایی ـ به‌ نظام‌ مستقر بورژوایی‌ تاختند. آرشیتكت‌ باید برخی‌ نظرات‌ و نظریات‌ اساسی‌ را در نظر بگیرد تا دیوار صاف‌ و محكم‌ بالا برود، اما تكرار درس‌های‌ دانشكده‌ در روزنامه‌ بیشتر نشانه‌ تازه‌كار بودن‌ در روزنامه‌نگاری‌ است‌ تا روشن‌بودن‌ آن‌ مباحث.


2 - گرایش‌ به‌ جهان‌بینی‌های‌ متفاوت‌ بخشی‌ از اعلام‌ مخالفت‌ با وضع‌ موجود است. در ایران‌ نظام‌های‌ آمر می‌گویند انتخاب‌ صحیح‌ در عرصه‌ ادبیات‌ و اندیشه، مولانا و عرفان‌ است. روشنفكران‌ جمهوریخواه‌ زمانی‌ برای‌ مخالفت‌ با وضع‌ موجود از شعر نو استفاده‌ می‌كردند كه‌ در چشم‌ فرهنگ‌ مسلط‌ غیرقابل‌ درك و حتی‌ مسخره‌ می‌نمود. امروز به‌ نظریه‌های‌ روشنگری‌ قرن‌ هجده‌ و لیبرالیسم‌ قرن‌ نوزده‌ متوسل‌ می‌شوند كه‌ نزد فرهنگ‌ به‌اصطلاح‌ مسلط‌ یك مشت‌ اباطیل‌ است.
در آلمان‌‌ نظام‌ مستقر عقیده‌ داشت‌ روشنفكران‌ قلباً‌ با خشونت‌ موافقند، و در سال‌ 1977 متنی‌ دانشجویی‌ درباره‌ ترور دادستان‌ كل‌ را به‌ این‌ بهانه‌ كه‌ باعث‌ تشویش‌ اذهان‌ می‌شود سانسور كرد. و باز، برخی‌ دانشجویان‌ مخالف‌ وضع‌ موجود می‌گفتند گرفتن‌ یارانه‌ برای‌ فعالیت‌های‌ فرهنگی‌ و هنری‌ (یا به‌اصطلاح‌ خودشان، «‌لقمه‌ دولتی»‌) هنرمند را دست‌ به‌ عصا می‌كند. دانشجویان‌ دیروزی‌ در آلمان‌ و امروزی‌ در ایران‌ می‌كوشیده‌اند از زیر بار زبان‌ و جهان‌بینی‌ ادبیات‌ كلاسیك خلاص‌ شوند. شاید در این‌ تلاش‌ از افراط‌ در فلسفه‌بافی‌ و بازی‌ با كلمات‌ گریزی‌ نباشد، اما خوشبختانه‌ مقدار زیادی‌ از ملاط‌ فكری‌ روشنفكران‌ ما از زبان‌ انگلیسی‌ وارد می‌شود. متون‌ سطح ‌بالای‌ آلمانی‌ تا حدی‌ شبیه‌ غزل‌های‌ عرفانی‌ خودمان‌ است: هر تفسیری‌ دلت‌ خواست‌ سوار قضیه‌ كن. قلم‌ و زبان‌ روشنفكرهای‌ ما از تأثیر مخرب‌ ترجمه‌های‌ بد آسیب‌ دیده‌ و این‌ پیچیدگی‌های‌ بیانی‌ در مطبوعات، بیش‌ از آنكه‌ وسیله‌ بهتر فكر كردن‌ باشد، برای‌ صفحه‌ روزنامه‌ و مغز خواننده‌ اضافه‌بار است. دانشجویان‌ آلمان‌ می‌گفتند زبان‌ لوكس‌ بورژوایی‌ را در روزنامه‌ نمی‌خواهند و ترجیح‌ می‌دهند به‌ جای‌ «فرهنگ‌ متعالی» تجویزشده‌ از سوی‌ حكومت‌ آمر، فرهنگ‌های‌ كف‌ جامعه‌ را در روزنامه‌ای‌ خودمانی‌ مطرح‌ كنند.


3 - دانشجویان نمایندگان‌ فرهنگ‌ها، طبقات‌ و طرز فكرهای‌ متفاوتی‌اند و اقشار مختلف‌ در دانشگاه‌ نماینده‌ فكری‌ـ فرهنگی‌ دارند. این‌ آدم‌ها در سنی‌اند كه‌ از نظر طول‌ عمر، امید به‌ آینده‌ دارند، نیروی‌ بدنی‌ و قدرت‌ مغزی‌ در اوج‌ است، توان‌ یادگیری‌ بسیار بالاست‌ و دانشجو قرار است‌ مدام‌ بخواند و بخواند و گوش‌ بدهد و حرف‌ بزند. بعدها در طبقات‌ و اقشار و مشاغل‌ مختلف‌ استقرار می‌یابند و جورواجور می‌شوند، اما در كلاس‌ درس‌ همه برابرند. برخورد دانشجو به‌ جهان‌ از جنبه‌ یادگیری‌ است‌ و او می‌كوشد ساختار و طرز كار اشیاء و اشخاص‌ و جهان‌ را درك كند. در شرایطی‌ كه‌ همه‌ در یك ردیف‌ و اعضای‌ یك كمون‌اند، آزادی‌ یادگیری، درك دقیق‌ جهان‌ و بیان‌ صریح‌ فكرها خواست‌ مشترك اكثریت‌ آنهاست، هرچند كه‌ بعدها برخی‌ بنا به‌ ضرورت‌ شغلی‌ و طبقاتی‌شان‌ جور دیگری‌ عمل‌ كنند.
چسبیدن‌ به‌ این‌ قضیه‌ عقلانیت‌ كه‌ در میان‌ كتابخوان‌های‌ ایران‌ مد شده‌ به‌نظر تفریطی‌ می‌رسد برای‌ جبران‌ افراط‌ در دم‌زدن‌ از عشق‌ عرفانی‌ طی‌ قرن‌ها، و شاید پوششی‌ جدید باشد برای حرف‌هایی‌ قدیمی‌ و به همان‌ اندازه‌ مبهم. در هر حال، اگر عقل‌ را نه‌ با دید صرفاً‌ كانتی‌ و آلمانی، بلكه‌ با تعریف‌ دایره‌المعارف‌نویس‌های‌ فرانسوی‌ـ انگلیسی قرن‌ هجدهم‌ بگیریم، وقتی‌ دختر یا پسر جوان‌ در كتاب‌ها می‌خواند كه‌ یادگیری، عاطفه، رشد مغزی‌ و موج‌ نور و صدا چیست، دیدی‌ تجربی‌ و عقلانی‌ نسبت‌ به‌ جهان‌ پیدا می‌كند. ‌تاریخ‌ دانشگاه‌ در ایران، به پیروی‌ از كلیت‌ فرهنگ‌ روشنفكری‌ این‌ مملكت، تاریخ‌ مخالفت‌ با وضع‌ موجود است. دانشجوی‌ سوربن‌ و كمبریج‌ و هاروارد، به‌طور سنتی یاد می‌گیرد كه‌ جهان‌ و جامعه‌ او تا اینجا پیش‌ آمده‌ و او می‌تواند و باید كمك كند یك میلی‌متر دیگر پیش‌ برود. در ایران، به‌ نظر دانشجو‌ـ روشنفكر، هر چه‌ در كشورش‌ اتفاق‌ افتاده‌ یكسره‌ خطا بوده، تقریباً‌ هركس‌ قدرتی‌ دستش‌ بوده‌ خیانت‌ كرده، تقریباً‌ همه‌ نظرها نادرست‌ بوده‌ و این‌ كشور از روز اول‌ به‌ بیراهه‌ رفته‌ است. نارضایی‌ شدید و بی‌‌حد و حساب‌ از جامعه‌ و جهان‌ در فكر عامه‌ مردم‌ ایران‌ ته‌نشین‌ شده‌ و دانشجوی‌ جوان‌ یك دنیا درد و بیزاری‌ و بدبینی‌ را تئوریزه‌ می‌كند. ‌فرمول‌ فیزیولوژیك ‌ـ روانی‌ دانشگاه‌ به‌ طور سنتی‌ از این‌ قرار بوده: تحریك حداقل، پاسخ‌ حداكثر. چنانچه‌ دانشجوهایی‌ بگویند یك دستگاه‌ فتوكپی‌ كم‌ است‌ و باید دوتای‌ دیگر اضافه‌ شود، كسانی‌ كه‌ بعد از رسیدن‌ دستگاه‌ها بگویند متشكریم، بچه‌ننه‌، سازشكار و خرخوان‌ قلمداد می‌شوند، پس‌ باید به‌ سرچشمه نابسامانی‌ها در وزارت‌ علوم‌ پرداخت. شعار استعفای‌ وزیر یعنی‌ می‌ریزند دانشجوها را باتوم‌كاری‌ می‌كنند، و بعد باید روشن‌ شود چه‌ كسی‌ دستور داد دانشجوها را بزنند. وقتی‌ پاسخ‌ها حداكثری‌ باشد، دانشجو هم‌ مثل‌ بقیه‌ نتیجه‌ می‌گیرد كه‌ خرده‌كاری‌ و اصلاح‌ گام‌به‌گام‌ و این‌ حرف‌ها شوخی‌ و اتلاف‌ نیروست‌ و باید در هر فرصتی‌ به‌ سیم‌ آخر زد.


4 - خلاصه‌ داستان‌ جنبش‌ دانشجویی‌ اروپا از این‌ قرار بود: ترمیم‌ خرابی‌های‌ اروپای‌ بعد از جنگ‌ دوم‌ همراه‌ شد با رفاه‌ و توسعه‌ اجتماعی، افزایش‌ زاد و ولد و شمار بسیار بزرگ‌ جوانان‌ درس‌خوانده. وقتی‌ در كشورهایی‌ این‌ جوان‌ها گفتند نظام‌ حاكم‌ را نمی‌خواهند و میل‌ دارند بیرون‌ از ساختار پارلمانی‌ دست‌ به‌ اصلاح‌ امور جامعه‌ بزنند، لیبرال‌‌دموكراسی‌ كوتاه آمد و به‌ جوان‌ها فرصت‌ داد وارد گود شوند. دادگستری‌ ایتالیا توانست در حد قابل‌قبولی‌ مستقل‌ بماند، آلوده‌ به‌ روحیه انتقام‌گرفتن‌ از ناراضیان‌ نشود، و به‌ دوز و كلك‌های‌ هیات‌ حاكمه‌ای‌ اهل‌ لفت‌ولیس‌ مهار بزند. در آلمان، قانون‌ اعلام‌ وضع‌ فوق‌العاده‌ هیچ‌گاه‌ به‌ اجرا در نیامد و در فرانسه، در شلوغی‌ تظاهرات‌ خیابانی‌ وسیع‌ ماه‌ مه‌ 1968 فقط‌ یك نفر، آن‌ هم‌ ظاهراً‌ نه‌ با تیر، كشته‌ شد. گرچه‌ با توجه‌ به‌ بافت‌ نسل‌ها در اروپا و پیرشدن‌ جمعیت‌ احتمال‌ یك خیزش‌ بزرگ‌ اجتماعی‌ در آینده‌ بسیار كم‌ است، باید منتظر ماند و دید كه‌ اگر بار دیگر جوان‌هایی‌ طغیان‌ كنند، رادیكال‌های‌ سابق‌ و سالمندهای‌ كنونی‌ كه‌ بخشی‌ از نظام‌ مستقر شده‌اند چه‌ واكنشی‌ نشان‌ خواهند داد. اسمش‌ را هرچه‌ بگذاریم، این‌ بخشی‌ از جزر و مد تمدن‌ و روند تطور جوامع‌ در نتیجه‌ تجربه‌ است.