صفحۀ‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها


  

شاملو محكوم بود شاعر باشد
 

انتشار كتاب  دفترچۀ خاطرات و فراموشی (طرح نو) بازتاب‌هاي مختلفي در ميان اهل قلم برانگيخت.  عمدۀ اين بازتاب‌ها به مقاله‌ای 40 صفحه‌ای و غيرمتعارف باز می‌گشت كه محمد قائد دربارۀ احمد شاملو نوشته است.  وي در اين مقاله سعي كرده است تصويری زميني و انساني از شاملو به دست دهد و به هواداران و مخالفانش چهرۀ واقعي اين شاعر بحث‌انگيز را بنماياند، اگرچه اين نوشته برخی را خوش نيايد.  درهرحال، در دنيايی كه هر روز به سمت عقلانيت انتقادی پيش می‌رود اسطوره‌ها رو به زوالند و از قرار محمد قائد نيز در پي چنين هدفی است.

 

با قائد در دفتر مجله  لوح  قرار ملاقات گذاشته‌ایم.  روبه روي من مردي،‌ به قول احمد شاملو، با ريش "پتويي" بلند نشسته است كه بسيار راحت سخن می‌گويد؛ مردي كه تنها دربارۀ آدمهایی سخن می‌گويد كه مرده باشند و مقالۀ "آن سوي آستانه" وي می‌تواند سرآغاز نوع خاصي از بيوگرافي‌نويسي در ايران باشد كه در آن از تمجيد و تحسين و فروكوبيدن خبري نيست.

 
 

  

ابوالحسن مختاباد:  در مقالات شما روان‏شناسى اجتماعى محور بحث است و، از جمله، در «اسنوبيسم چيست؟» و «آيا شهرت ويتامين روح است؟» نظريه‏هايى پرورانده‏ايد.
ــــ‌ آن مقالات مشاهدات و تأملاتى‏اند بر پايه چند نظريه، از جمله: فكر، عقيده، احساس و سليقه‏ها دسته‏جمعى و بازتاب پديده‏هاى بيرونى‏اند و اين ذهنيّتِ جمعى بر درك فرد از پديده‏ها تأثير مى‏گذارد. احساسات و عواطفِ فردى از يك سو و استدلال و تعقّلِ جمعى از سوى ديگر چيزى را مى‏سازند كه مفهوم نام دارد.

ـــ‌
و بينش شهودى؟
ـــ  به عرفانيات اعتقادى ندارم و گرچه نقد و نظر را به قضاوت و جدل ترجيح مى‏دهم، يكى از وجوه مشترك اين مقالات، عرفان‏زدايى است.

ـــ  در نوشته‏هايتان به چند لايه‏بودنِ زندگى اشاره كرده‏ايد و اينكه فرد در شرايطى قرار مى‏گيرد و ناچار دست به رفتارهايى مى‏زند كه به تمايلاتش شكل مى‏دهد.
ـــ  تضاد دائمى فكر (به‏عنوان فعاليتى ذهنى) و واقعيت (كه عمل فرد بخشى از آن است) دردناك است و فرد براى رهايى از چنين تضادى، ناچار بايد اين دو را دست‏كم به هم نزديك كند. در «اسنوبيسم چيست؟» به حرفى اشاره كرده‏ام كه بسيارى از ادبا تكرار مى‏كنند: فارسى شيرين‏ترين زبان دنياست. اين حرف فقط در مورد كسى درست است كه فارسى زبان مادرى‏اش باشد و از خواندن ادبيات آن لذت ببرد. اسپانيايى، بنگالى يا ژاپنى هم شيرين‏ترين زبان دنيا نزد جماعاتى ديگرند. اما آدمى كه مدام فكر كند زبان مادرى‏اش چيز جالبى نيست ممكن است از هنجارهاى رفتارى دور بيفتد و از روند كلى جامعه طرد شود. سليقه و اعتقاد بر مى‏گردد به تلقى‏هايى كه به فرد كمك كنند آسوده‏تر زندگى كند، نه به نتيجه داورى‏اش در ذات يك پديده عينى كه ناخواسته به او تحميل شده است.

ـــ  چرا طى سالها معاشرت با شاملو در زمان حياتش مطلبى درباره او ننوشتيد؟
ـــ در واقع، بخشى از اين مقاله كه دربارۀ  كتاب جمعه است در زمان حياتش، در شهريور 1378 در روزنامۀ  نشاط چاپ شد.  انتخاب اوليه‏ام اين بود كه بعد از مقاله «به مردگان نمره انضباط بدهيد»، مطلبى بيايد كه پيشتر چاپ شده بود با عنوان «رانده‏وو در لقاءاللَّه» در مرگ دوست قديمى‏ام فرهاد غبرايى.  وقتى كتاب آمادۀ چاپ بود، شاملو درگذشت و به‏نظرم رسيد مشاهداتى درباره آثار و زندگى او به‏عنوان آدمى شناخته‏شده‏تر كه شخصيتش سالها زير نورافكن بوده مى‏تواند از آنچه بخصوص در مقاله‏هاى «شهرت»، «دفترچه خاطرات» و «نمره انضباط» در برابر خواننده گذاشته‏ام نمونه بهترى به دست بدهد.

ــــ  چرا نه يك كتاب كامل؟
ـــ يك مقاله خوش‏ساخت و قوى مى‏تواند كار يك كتاب قطور را بكند. درهرحال، چنين مطالبى در حكم نقد كارنامه زندگى افراد است و بهتر است بماند براى بعد از ثلث سوم. در آينده اگر باز هم چنين تأملاتى روى كاغذ بياورم درباره حاضران نخواهد بود چون مخاطب چنين بحثهايى خوانندۀ ناظر است، نه خود موضوع.

ـــ
براى مطلبى كه پس از كسى نوشته مى‏شود چه چهارچوبى مى‏توان قائل شد؟
ـــ جنبه‏هاى اجتماعى زندگى فرد در برابر همگان بوده است و مى‏توان دربارۀ آنها قضاوت كرد. در جهات ديگر، حيطه‏هاى خصوصى را مى‏توان جدا از جنبه‏هاى شخصى دانست. خصوصى را به معنى داخل حريم تعريف مى‏كنيم و شخصى را مربوط به شخصيت و منش و رفتار فرد.  اينكه كسى در خانه خودش چه لباسى مى‏پوشد و معمولاً چه ساعتى مى‏خوابد خصوصى است؛ اينكه كسى در ملاء عام چه لباسى مى‏پوشد و با چه لحنى حرف مى‏زند شخصى است.  وارد زندگى خصوصى شاملو نشده‏ام و آن مقاله در چنان حيطه‏اى نيست. استنادها و ارجاعات من عمدتاً به نوشته‏ها و گفته‏هاى اوست طى سالها و در جاهايى كه حضور نداشته‏ام.  حتى با حذف چند اشاره‏اى كه به گفتگوهاى ماست ساخت مطلب به هم نمى‏خورد چون خاطره صرف نيست، بلكه مشاهده و تأمل است. اگر مثلاً به مشورت او براى تهيه متن سخنرانى در آلمان اشاره كرده‏ام، آن متن را پشت ميكرفن خواند، انتشار داد و دربارۀ آن بارها صحبت كرد. همين‏طور سخنرانى پرسروصدايش در آمريكا. در اين مقاله به بازنگرى در وقايعى پرداخته‏ام كه در جامعه بازتاب داشت. بحث عمدتاً در رويدادهايى فرهنگى
ـاجتماعى است كه در برابر همگان اتفاق افتاده، نه امورى خصوصى پشت درهاى بسته.

ــــ‌ چرا به فعاليت شاملو در سينما و درگيرى‏هاى قلمى‏اش نپرداخته‏ايد؟
ـــ ‌توجهم به تأمل در تصوير اجتماعى و شخصيت او بوده، يعنى چيزهايى كه از او يا دربارۀ او خوانده‏ام يا بيواسطه تجربه كرده‏ام.  فيلمفارسى بسيار كم ديده‏ام و برايم هيچ‏گاه مسئله‏اى نبود كه شاملو در تهيه فيلمهايى كه هرگز نمى‏خواستم ببينم، چه نقشى داشت. مى‏توانستم حدس بزنم كه چون به گويش عاميانه تهرانى علاقه دارد، گفتگوى آن فيلمها را در مقابل دستمزدى ناچيز نوشته باشد. خودش در مصاحبه‏هايى مفصّل تمام آن قضايا را توضيح داد. من نه علاقه‏اى به اين موضوع داشتم و نه چيزى براى اضافه‏كردن. اما برخى نكته‏ها را كه به اطلاعات فرهنگى خواننده كمك مى‏كند آورده‏ام. در مقالۀ «نتيجۀ اخلاقى را فراموش نفرماييد» اشاره شده كه آلفرد هيچكاك را در خوشه دست انداخت و يكى از منتقدهاى عاشق اين كارگردان ملامتش كرد. درگيرى‏هاى قلمىِ قديمى‏اش احتياج به توضيح و حاشيه دارد و شخصاً به آن دعواها كه يكى‏دوتا نبود اهميت چندانى نمى‏دهم. آدمى بود جسور و تك‏رو كه مثل بروس لى در آنِ واحد با چندين نفر درمى‏افتاد و، چه حق با او بود و چه نبود، با تمام قوا مى‏زد. اگر قرار باشد دربارۀ برخى از آن مناقشات اظهار نظر كنم، ترجيح دارد كه اين كار بماند براى آينده‏اى كه هر دو طرف را بتوان به‏عنوان سوم شخص‏هاى غايب زير و بالا كرد و ماجرا را بخشى از مبارزه افكار و سليقه‏ها در صحنه‏اى اجتماعى ديد، نه بگومگوهايى بين چند رقيب.

ـــ 
و درباره شعرهايش؟
ـــ ‌درباره آنها بسيار نوشته‏اند، و بعضى از روى دست همديگر رونويسى كرده‏اند و انشا بافته‏اند. مى‏خواستم اين مقاله به چهل صفحه مطلبِ بديع محدود بماند و اين كتاب، شاملونامه نشود. ترجيح مى‏دهم آدم بيش از آنچه مى‏نويسد حرف ذخيره داشته باشد، نه اينكه خودش را بچلاند.
 

 

  

ــــ  نكات ديگرى هم در زندگى شاملو هست كه مى‏توانستيد مطرح كنيد؟
ـــ  فراوان.  موضوعى كه زمانى به آن علاقه داشتم كتاب هفته‏ى كيهان بود. چندين بار دربارۀ نقش او صحبت كرديم و به اين نتيجه رسيدم كه يا ماجرا را درست به خاطر نمى‏آورد يا به دليلى ميل ندارد دقيق حرف بزند و بگويد در آن نشريه چه سمتى داشت.

ـــ‌
تا آنجا كه شنيده‏ايم، كتاب هفته  را شاملو راه انداخت و در دست داشت.  شما غير از اين فكر مى‏كنيد؟
ــ ‌كتاب هفته در مسير تجربيات زندگى من بسيار مهم بود و از نظر سليقه و جهت در خواندن، از عواملى بود كه مرا از كودكى وارد نوجوانى كرد و سطح توقعم را بسيار بالا برد.  بعدها دلم مى‏خواست آن نشريه را به نسل بعد معرفى كنم اما هرچه بيشتر با او صحبت كردم كمتر نتيجه گرفتم.  فقط حرف از اين مى‏زد كه مديران كتاب هفته آدمهاى بدى بوده‏اند و به او يك شاهى حقوق نمى‏داده‏اند، اما اينكه برنامه نشريه چه بود، چه جور تحريريه‏اى داشت و چطور منتشر مى‏شد بى‏جواب مى‏ماند.  حدس من اين است كه شاملو، مثل هميشه و همه جا، از جان و دل و شب و روز كار مى‏كرد، اما در كتاب هفته به گمانم نقشى تعيين‏كننده نداشت و علاوه بر ترجمه تكه‏هايى از نشريات فرانسوى، به‏عنوان نسخه‏پرداز (كاپى اديتور) مطالب را طبق ضابطه شوراى سردبيرى ويراستارى مى‏كرد.  بخش شعر كتاب هفته مطابق سليقۀ‌ او نيست و در شماره‏هايى كه او آنجا بود، اسم فرد ديگرى بالاى آن ديده مى‏شود.

ـــ  روايت خودش چه بود؟
ـــ روايت ثبت‏شدۀ خودش بسيار جاى بحث دارد.  مى‏گويد حقوقى پنج هزار تومانى به او پيشنهاد كردند و او گفت چهار هزارتا كافى است.  سال 1340 هيچ جا از اين خبرها نبود.  به سردبيران روزنامه‏هاى پرتيراژ و استادهاى دانشگاه هم چنين حقوقهايى نمى‏دادند.  حتماً در يادآورى آن روزها ريال را با تومان اشتباه مى‏كند.  مى‏گويد كه ناشر كتاب هفته براى عيدى به او قول ماشين فورد آلمانى داد.  در شركت نفت هم به مديرها ماشين عيدى نمى‏دادند، تا چه رسد به مؤسسۀ كيهان و به عضو تحريريه.  خلايق را سرزنش مى‏كرد كه حافظه تاريخى ندارند، اما آنچه خودش درباره كارش در آن نشريه گفته است نمونه‏اى درخشان از يك حافظۀ منظّم و قوى نيست. هستۀ قضيه به نظر من يك سوءتفاهم بود: مديران مؤسسه كيهان يحتمل از بالا نگاه مى‏كردند و شاملو را مرد سرگشته سى‏وچندساله‏اى مى‏ديدند با گرفتاريهاى ناجور خصوصى و شخصى اما بسيار پُركار كه شعر نو هم مى‏گويد.  شما هرگاه فردى را كه تصور مى‏كند آرشيتكت بزرگى است به بنـّـايي بگماريد و صريحاً با او قرار و مدار نگذاريد، نتيجه حتماً دلخورى خواهد بود.  درهرحال، سردبير بودنش در كتاب هفته را زير سؤال نبرده‏ام. موضوع فراموش‏شدۀ بى‏اهميتى است كه همان موقع هم كمتر كسى متوجه آن شد.  كسى اگر دست به تحقيقى جدى دربارۀ نشريات روشنفكرى زد شايد به سردبيران كتاب هفته، به اين نكته و به روابط شاملو با نشريات دهه‏هاى 1360 و 70 هم بپردازد.  من سؤالى مطرح نكرده‏ام كه ناچار باشم بي جواب بگذارمش.

ـــ اگر شاملو، با روحياتى كه توصيف كرده‏ايد، قدرت فائقه كشورى را در دست مى‏گرفت چگونه شخصيتى مى‏شد، ديكتاتور يا آزاديخواه؟
ـــ‌ اين سؤال را دربارۀ هركسى مى‏توان كرد و جوابى هم ندارد.  به نظر من، تقدير يعنى خصوصيات ذاتى فرد به اضافه تبعاتِ افتادن در مسيرى كه نتيجه آن خصوصيات است، و اين دو عامل از يكديگر جدايى‏ناپذيرند.  شاملو عاشق نوشته و شعر و قلم بود و تصورش بسيار دشوار است كه وارد تجارت يا سياست يا صنعت شود.  با آن ذهن و زبان شاعرانه، محكوم بود كه شاعر باشد.  فراموش نكنيم كه پنجاه و چند سال مدام نوشت و چاپ كرد. چنين سابقه‏اى در هر رشته‏اى جايگاهى به فرد مى‏دهد كه او خود را محق مى‏داند از آن دفاع كند، و نوع دفاع يك فرد جسور از سابقه‏اى پنجاه‏ساله ممكن است با دفاع آدمى ملايم از سابقه‏اى كوتاه‏تر متفاوت باشد.  شخصيتى بود خستگى‏ناپذير و پرجلوه و كمياب كه بسيار تلاش كرد و به نحوى درخشان موفق شد.  نوشتن را انتخاب كرد و تا آخرين ساعاتى كه توان حركت داشت مى‏نوشت.  درس مهمى كه مى‏توان از زندگى او گرفت سختكوشى و ايمان به كارى است كه آدم انجام مى‏دهد، البته به اضافه اين هوش كه آدم جهت حركت زمانه را تشخيص بدهد و اين شانس كه جاى صحيح خودش را در آن حركت پيدا كند.  شاملو در زمان صحيح در جاى صحيح قرار گرفت و مى‏توان گفت، از نظر تاريخى، انسان بجا و صحيحى بود.

ـــ 
اگر مى‏خواستيد عنوان ديگرى براى كتابتان انتخاب كنيد چه مى‏گذاشتيد؟
ـــ سير انفُس يا مرور بر برخى موضوعها كه طى ساليان به آنها فكر كرده‏ام.

ــــ  چرا هر بحث را به حد يك كتاب كامل نرسانديد؟
ـــ از هركس كه حوصله كند همين‏ها را هم بخواند سپاس بى‏قياس خواهم داشت.
 

*   كتاب هفته،  شمارۀ 12،  مرداد 80

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X