صفحة يك از سه صفحه

ترفيع شگفت‌‏انگيز يك آيت‏‌اللَّه ـــ 1

 

قالب و رسانه به محتواى پيام شكل مى‌‏دهد و بر نوع و شدت آن تأثير مى‌‏گذارد.  مثلاً با انتخاب ميان نوشتن شعر نو يا سرودن شعر قدمايى، دامنه و نوع مخاطب تا حد زيادى مشخص مى‌‏شود.  در قدم بعدى، برگزيدن قالب دوبیتی‌های فايز دشتى يا هر يك از اوزان رزمى ِ  شاهنامه، بزمى ِ هفت پيكر يا حكيمانۀ مثنوی معنوى، لحن سرايش، محتواى اثر و حتى آهنگ و وزن و ردۀ واژگان را پيشاپيش معين كرده است.

 

آيت‏‌اللَّه شيخ حسينعلى منتظرى فقيد زمانى كه رسانه‏‌اش تغيير كرد، هم مخاطب، هم وزن، هم قافيه، هم جهت فكرى، هم محتواى پيام و هم تا حد زيادى پايگاه اجتماعى‌‏اش عوض شد.  تا در تهران و قم پيشنماز بود بايد حرفهاى تلويزيون را براى مستمع فرهنگِ شفاهى تكرار كند.  هنگامى كه ارتباط با مخاطبان پا به حيطۀ متن گذاشت و نوشته تنها راهِ رساندن پيام شد، محتواى پيام هم زمين تا آسمان فرق كرد.

 

مخاطب فرهنگ شفاهى ــــ در مسجد، كليسا، كنيسه يا هر معبد و مناسك و پرستشگاهى ـــ پذيراى پيامى است كه از كودكى به آن خو كرده: حقْ خوب و متبرّك است و داراى ثواب؛ باطلْ بد و ملعون است و مستوجب عِقاب.  چنين پيامى معمولاً رايگان است، مصرف آن فقط در حد آداب مقرر وقت مى‌‏گيرد و مخاطب تا دفعۀ بعد نيازى ندارد به آن فكر كند، زيرا حقيقتِ مطلقِ ِ ازلى و ابدى طى هفتۀ آينده هم سرش جايش خواهد ماند.

 

در مقابل، مخاطب پيام مكتوب نه تنها وقت صرف موضوع مى‌‏كند بلكه چه بسا آن را خريده باشد و، مانند هر خريدار ديگرى، حق خويش مى‏‌داند زير و بالايش كند، نگه دارد، به ديگران نشان بدهد، نظرشان را بپرسد، نظر خودش عوض شود و نظر ديگران را نسبت به آن عوض كند.

 

منتظرى به‌‏عنوان آيت‌‏اللَّه روستايى پيشتر براى گروه اول حرف مى‏‌زد اما يك روز منبر و ميكرفنش را گرفتند و از آن پس ناچار چيزهايى براى گروه دوم روى كاغذ ‌‏آورد.  اين شروع استحاله و ترفيع او بود. 

 

 

 

 

 

بدون سلسله مراتبى جدّى براى مقامهاى دينى در اسلام، القابى از قبيل فقيهِ اَفقه و عالم ِ اَعْلم تعارف است.  اگر واقعيتى در آنها باشد در حدّت حافظه و حاضرجوابى ِ فرد، و البته تمكـّن و نفوذ اجتماعى ِ طرفداران اوست.  با تمام تلاشهايى كه براى جاانداختن مفهوم مبهم ”فقه پويا“ شده، بايد منتظر ماند و ديد به سؤالى اجتماعى، سياسى يا اقتصادى با فتوايى كاملاً بديع از نظر محتوا پاسخى مؤثر ‏دهند كه از حد نصيحت فراتر رود.

 

اينكه فرد از جايگاه قدرت سياسى تعيين تكليف كند ارتباطى به اَعْلم و افقه‌‏بودن ندارد.  ترفيع منتظرى هم ربطى به فقه‌‏دانى او نداشت.  فكرهاى اجتماعى در گود زورخانۀ سياست شاخ‌‏به‌‏شاخ مى‌‏شوند و، حسب اينكه فرد كدام طرف را بگيرد و برنده باشد يا بازنده، بخشى از جامعه به او بها مى‏‌دهد.

 

منتظرى را در دو سه دهۀ آخر زندگى غور در احكام شرع به فكرهاى جديد نرساند. هزارها نفر سرگرم ازبركردن و پس‏‌دادن‌‏ آن احكام‌‏اند بى‌‏آنكه به فكرى جديد دست پيدا كنند.  قضيه ريشه‏‌دارتر، قديمى‌‏تر و جمعى‌‏تر بود.  فرد، بسته به منش خويش و نوع فرصتها، ممكن است همان اندازه كه از موقعيتها تأثير مى‏‌پذيرد بر موقعيتها اثر بگذارد، و يك عامل سبب پيدايش موقعيتى مى‌‏شود كه به بروز عللى جديد مى‌‏انجامد.

اعتراضش به شكنجه و قتل عام زندانيان سياسى به مشرب فكرى‌‏اش مربوط مى‏‌شد.  اين طرز فكر، هم ايجادكننده و هم پيامد ضربه‌‏اى بود كه در اعدام خويشاوندش مهدى هاشمى تحمل كرد.  و اين يكى دنبالۀ رقابتى بود كه از دهه‌‏ها پيش در حوزه جريان داشت.  تاريخ آن وقايع هنوز نوشته نشده است اما از كنارهم‌‏گذاشتن قطعات، با قدری ترديد و احتياط مى‌‏توان تصويرى كلى به دست داد.

 

 

اواخر دهۀ 40 كتابى منتشر شد با عنوان  شهيد جاويد نوشتۀ صالحى نجف‏آبادى.  بحث كتاب اين است: واقعۀ عاشورا حركتى براى ايجاد حكومت بود.

خرده‏گيران كتاب گفتند روا نيست جوهر مذهب در خدمت مقاصد سياسى مصرف شود. موافقان كتاب به ديدگاه عملِ سياسىـ‏انقلابى براى رهايى گرايش داشتند.  منتقدان كتاب واقعۀ كربلا را تلاشى براى گشودن راه  رستگارى و فراتر از مسائل وضع موجود مى‏ديدند.

 

منتظرى و آيت‏اللَّه على مشكينى بر اين كتاب تقريظ نوشتند.  برخورد على شريعتى نقـّادانه اما مثبت بود.  آيت‏اللَّه خمينى كلاً اقدام براى ايجاد حكومتى دينى را تأييد مى‏كرد اما، مانند موارد ديگر از اين دست، از دعواى ميان اصحاب ديانت فاصله گرفت.

هم موافقان و هم منتقدان كتاب در نهاد ديانت داراى پايگاه بودند.  ناظرى كه از بيرون به ماجرا نگاه كند ممكن است كنجكاو شود تاريخ انتشار كتاب مورد مناقشه را بداند.  در چاپ دهم هيچ اشاره‏اى به تاريخ چاپهاى آن نيست.  و شرح واقعۀ كربلا از جنبۀ تاريخى را، به‏عنوان نخستين قدم در فهم آن، كجا بايد يافت؟


در متون فارسى چاپ ايران روايتى روشمند از هيچ واقعه‏اى در تاريخ دين وجود ندارد؛ هر شرحى با تأييد نتايج اقدامى كه، از نظر توالى متن، هنوز انجام نگرفته است شروع مىشود. متن دينى يعنى شرح مكتوب آنچه گفته شده يا خوب است گفته شود، و براى خوانندۀ بيرون از آن فضاى شفاهى بيشتر احتمال دارد ايجاد سؤال كند تا به سؤالى پاسخ دهد. 
 

 

 

يكى از منتقدان كتاب، معمّمى بود به نام سيدابوالحسن شمس‏آبادى.  فروردين 55 اين شخص را ربودند و در بيابانهاى حوالى اصفهان كشتند.  سردستۀ آدم‏رباها، مهدى هاشمى، برادر مكلاّى داماد منتظرى، دستگير، محاكمه و محكوم شد و تا تحولات سال 57 در زندان بود.

در نيمۀ دوم همان سال طيفى عمدتاً متشكل از اصحاب پانزده خرداد، دينداران مبارزِ مخالف وضع موجود، معتقدان به اسلام سياسى در انجمنهاى اسلامى دانشجويان، و چندين گرايش بينابينى و تكرو شكل گرفت.  نزد بخشى بزرگ از اين ائتلاف ناهمگن آنچه به سرعت برق اتفاق افتاد كم از معجزه نبود: شاه از خمودى و واهمه در آمد، عليه شخص آيت‏اللَّه خمينى (و حتى پدر او) اعلاميه داد، دست به كارهايى ضدونقيض و بى‏نتيجه زد، وحشت كرد و درست يك سال بعد افسرده و پريشانحال چمدانهايش را برداشت و رفت.

طيف دينداران ِ ستيزه‏جوى مخالف وضع موجود (عاشقان ولايت و ذوب در ولايت‏؛ استعمال عبارت دوم بعدها نهى شد) ترديد نداشت اين بركت ِ پيشتر غيرقابل‏تصور بايد به همين شكل حفظ شود.  چنين معجزه‏اى شايد هر ‏هزار سال يك بار رخ دهد و بركات بادآورده ممكن است به همان راحتى كه به كف آمده از كف برود.  با رجزخوانى دربارۀ جبهۀ جهانى ِ حق عليه باطل، رقيبان و ناراضيان داخلى ادامۀ مخالفان واقعى يا فرضى ِ خارجى قلمداد شدند. رقابت سياسى در داخل قاطى منازعات جهانى شد و رساندن سهمى از درآمد نفت به جنگجويانى غيرايرانى را راه بقا تشخيص دادند: يا همه چيز را نگه مى‏داريم يا همه‏مان همه چيز را از دست مى‏دهيم.

مهدى هاشمى تشكيلاتى به نام «سازمان نهضتهاى آزاديبخش» براى ايجاد نوعى ائتلاف چندمليتى، ابتدا در خاورميانه و سپس جاهاى ديگر، راه انداخت.  منتظرى اوايل دهۀ 60 كه در تهران نماز جمعه مى‏خواند نظريۀ لِـژيون خارجى (يا دقيق‏تر، استخدام تفنگچى در خارج براى كمك به داخل) را كه شايد در اندرونى به او تلقين شده بود بدون اطلاع كافى از اوضاع دنيا مثل طوطى تكرار مى‏كرد.  در عكسهايى از آن دوره كه از پائين تريبون گرفته شده، نوك سرنيزۀ تفنگ ژـ3 از قد او بالا مى‏زند (بعدها سرنيزه را از تفنگهاى جمعه برداشتند).  با صدايى گاه جيغ‏مانند و لهجه‏اى نيمه‏كمدى، حتى براى واعظ روستايى، به كسانى مى‏تاخت كه مى‏گفتند با بذل و بخشش عايدات نفت و يك باديه ماست دريا دوغ نمى‏شود.  اصرار داشت انقلابمان را بايد صادر بوكونيم.

صدور انقلاب اتهام تبليغات ضدكمونيستى غرب بود عليه كمك اردوگاه شرق به مبارزان دنياى سوم.  تا پيش از آن، در دنيا كسى افتخار و حتى اذعان نكرده بود انقلاب صادر مى‏كند. دولتهاى سوسياليست مى‏گفتند اين برچسب ناروا را غرب به استقلال‏طلبان مى‏زند تا جنايات خويش در ممالك تحت‏سلطه را موجه جلوه دهد.

پيدا بود در خانوادۀ منتظرى هم، مانند كل فضاى سياسى مملكت، بى‏تعارف حرف مىزنند و كسى در استفاده از اصطلاحات سياسى اهل حُسن‏تعبير نيست.  پسرش محمد در باند فرودگاه مهرآباد با هفت‏تيركشى سوار هواپيما شد و در سوريه اعلام كرد دولت موقت مهدى بازرگان ــــ كه چند ماه پيشتر در خود ايران دولت امام زمان معرفى شده بود ــــ‌ دست‏نشاندۀ سيا و صهيونيسم است.

 

 

بعدها منتظرى را از نماز جمعۀ تهران برداشتند و به نماز جمعۀ قم گماشتند.  سازمان نهضتهاى آزاديبخش را هم از دست مهدى هاشمى در آوردند اما او كوتاه‏بيا نبود.  در آن سالها گروگانگيرى در لبنان رونق داشت.  در هر زمان يك يا چند آمريكايى اسير افرادى بودند كه گمان مى‏رفت با پول و دستور از تهران عمل مى‏كنند.  حسابدار آمريكايى ِ دانشكدۀ كشاورزى دانشگاه بيروت كه دوسال‏ونيم با دستبند به رادياتور شوفاژ بسته شده بود احتمالاً در ميان اسيرها ركورددار شد.

سال 65، رابرت مك‏فارلين، مشاور امنيتى رونالد ريگان، و عده‏اى شامل وزير امور ضدتروريستى ِ اسرائيل با گذرنامه‏هاى جعلى به تهران اسلحه آوردند تا مستقيماً از زبان آمرانِ آدم‏ربايى بشنوند چه مى‏خواهند.  معامله را يك ميلياردر سعودى جوش داده بود كه حاضر شد پول موشكها را به فروشنده بپردازد و پس از تحويل محموله، از جمهورى اسلامى بگيرد.

لو رفتن قضيه در هفته‏نامه‏اى در بيروت را زير سر مهدى هاشمى و موقع را براى سينۀ‏ديوارگذاشتن او و كوتاه‏كردن دست رفقايش از بده‏بستان‏ها مناسب ديدند (مهر 66).  گفتند اسلحه قايم كرده (ظاهراً مثل تمام هُم‏الغالبونِ 22 بهمن).  شفاعت منتظرى بى‏نتيجه ماند و او حالا يكپا اپوزيسيون بود.

با انزواى هرچه بيشتر از تصميمهاى حكومتى، در مسير ترقى ِ فكرى افتاد.  سال بعد با اعتراضى تاريخى به اعدام دسته‏جمعى هزارها زندانى سياسى، نامش در فهرست مدافعان حقوق بشر رفت.  بازاريان ستيزه‏جو از همان سالهاى رشد و انشعاب مجاهدين در دهۀ 50 كمر به ريشه‌کن ‌‌‏كردن آنها بسته بودندمنتظرى از اوايل دهۀ 60 اعتراض كرد كه صحيح نيست محكمۀ عدل اسلامى تبديل به تماشاخانۀ زجرهاى ترسناك، خواباندن زندانيها در قبر تاريك و دوجينى حلق‏آويزكردن از لوله‏هاى شوفاژ شود، و توانست نمايشهاى خوفناك را چند سالى متوقف كند. 
 

 

 

درجۀ ايمان مؤمن نسبت مستقيم دارد با شدت كينه‏اى كه در دل مى‏پروراند.  خرده‏حساب و رقابت بين خود سابقون هم به خيلى پيش برمى‏گشت و ائتلاف 15 خرداد از ابتدا مجموعه‏اى ناهمگن بود.

 

پس از درگذشت آيت‏اللَّه بروجردى در آخر دهۀ 30 و پايان عصر ترجيح كفر به ظلم و ظلم به فتنه، فدائيان اسلام دست‏به‏كار ايجاد هيئت مؤتلفه شدند و به بسيج بازاريان و روحانيون ِ طرفدار كنارگذاشتن تقيه و توسل به خشونت در اعتراض صريح به وضع موجود پرداختند.  اين آدمها كه خلق‏وخو و پايگاه اجتماعى‏شان متفاوت از يكديگر بود (از آخوند بورژوای تهرانی گرفته تا خلخالی) در شرايط عادى زير يك سقف دُور هم جمع نمى‏شدند.
 

بر پايۀ روايت رسمى ِ خودشان، نه آيت‏اللَّه خمينى اجازۀ ترور حسنعلى منصور نخست وزير مى‏داد، نه آيت‏اللَّه ميلانى و نه هيچ روحانى ترازاول ديگرى.  وقتى اصرار كردند كه آيت‏اللَّه خمينى اجازه بدهد، ايشان كمى برآشفتند و به من فرمودند: "شما به كار اينها چه كار داريد؟ ... اگر وظايفى دارند وظايف خود را انجام مى‏دهند."

منظور از اينها، نفرات مسلح هيئت بود.  به كار اينها چه كار داريد و شما كارهاى خود را بكنيد خيلى روشن يعنى دخالت نكنيد، فشار نياوريد من نظرم را عوض كنم، حرفش را هم نزنيد.  اما نهى صريح را چنين معنى كردند كه ايشان غيرمستقيم به ما گفته‏اند اگر فتوايى داريد برويد به فتواى خود عمل كنيد.“  ”از فقهاى درجه دوم از چند نفر فتوا داشتيم و دست به اقدامى زدند كه از تمام ترورهاى دهه بيست‏شان تاريخسازتر شد.

مى‏توان حدس زد علت برآشفتگى شايد اين بود كه براى فتواهاى موهوم پشت‏بند تهيه مى‏كردند اما آيت‏اللَّه خمينى حواسش جمع بود بازى نخورد و دنباله‏رو آدمهاى متفرقه نشود. درهرحال، تهيۀ تپانچۀ روبه‌راه و پيداكردن تيرانداز ِ بلد مشكل‏تر از گرفتن فتواى قتل از پيشنمازهاى درجه دوم بود (زمانى فشنگ در رِوُلور قراضۀ نوّاب صفوى گير كرد و براى كشتن احمد كسروى درجه‏دار ارتش اجير كردند).


در اينجا حرف نه بر سر عمق ضمير آيت‏اللَّه خمينى است كه شايد هرگز ندانيم چه بود، و نه قضاوت بر توسل به خشونت است كه در دهۀ 40 بيش‏ازپيش در بسيارى جاها و نه فقط در بازار تقديس مى‏شد ــــ‌ در ميان دانشجوها، در متون و مطبوعات روشنفكرى، در شعر نو، در سينماى نئولاتى و البته از سوى سازمانهاى چريكى كه پا مى‏گرفتند.  از اواخر دهۀ 30 مُد شد بنالند ”سگ ِ رامى شده‏ايم/ گرگ ِ هارى بايد.


نكته اين است كه فرد بر پايۀ احساس تكليف تصميم به اقدامى مى‏گيرد.  بعد اگر آيت‏اللَّه درجه يك مجوز نداد، حرف صريح  او را با نوعى تأويل عجيب وارونه مى‏كند و از درجه‏دوم‏ها براى كارى كه به‏هرحال انجام خواهد داد تأييديه مى‏گيرد.  به همين سادگى.

 

 

ايرونى‏بازى و تحريف معانى صريح منحصر به اعماق ظلمانى بازار نيست.  در خطوط فكرىِ ديگر هم وضعيتى مشابه جريان داشت.  وقتى ماركسيست‌ــ‌ ‌‏لنينيست درجه يك نظرى را تأييد نمى‏كرد، به ماركسيست‌ـ ‌‏لنينيست درجه دو متوسل مى‏شدند، يا اصلاً نوعى ماركسيست‌ـ‏ لنينيست جديد مى‌‏تراشيدند كه از ابتدا موافق باشد.

 

و چنين ويراژهايى منحصر به اقدام سياسى نيست.  فرد در زندگى شخصى هم در شرايطى قرار مى‏گيرد، ناچار از رفتارهايى مى‏شود، براى توجيه آن رفتارها دلايلى مى‏تراشد و بعد خودش و ديگران را با توضيح آن دلايل سرگرم مى‏كند.  چه بسا به جاى آنكه بر پايۀ فكرمان اقدام كنيم، فكرمان را با كارى كه ناچار شده‏ايم يا دوست داشته‏ايم انجام دهيم همخوان مى‏كنيم.

 

از اين رو، فرد هرچه خداپرست‏تر باشد بيشتر احتمال دارد از خدا به‏عنوان توجيه عمل انجام‏شدۀ خويش استفاده كند تا راهنماى آن.  تركيب اصولگرايى (شبيه جمع‌‏برجمع‏‌هاى وجوهات، امورات، انتخاباتها و غيره) خطايى است معنايى و بايد گفت اصلگرايى.  براى انسان خداجو هم در صحنۀ عمل سياسى فقط يك اصل وجود دارد: منافع من و قوم‌‏ و خويش‏‌ها و شركا.  باقى همه توجيه اين اصل است.

 

احساس تكليف دينى و انزجار از وضع موجود به اندازۀ حفظ آب‌‏باريك نقش داشت، و ”فقهاى درجه دوم‏“ يعنى پيشنمازهاى كوچولوى مساجد بازار كه از دست همان فتواجمع‌كن‌ها نان مى‌‏خوردند.  شرط برخوردارى از وجوهات، همراهى بود و يافتن منابع جديد ارتزاق هميشه براى همه آسان نيست.  ناهمگن‏بودن اين آدمها و ناهمچسبى ِ طرز فكرها زمانى كاملاً آشكار شد كه معجزه رخ داد و به قدرت رسيدند.

 

 

در سراسر دهۀ 67ـ 57 نبرد اصلىِ امام راحل با همراهان ديروز و مدعيان امروز بود كه اگر زمانى رضايت دادند ايشان سخنگوى نهضت اسلامى باشد از باب مصلحت و از روى ناچارى بود؛ حاليا تمام يارى‏دهندگانْ سهم برابر دارند و كسى را بر ديگران برترى نيست. فراموش نكرده بودند ايشان با ترور نخست وزير شاه موافق نبود و فتوايش را از فقهاى درجه دوم‏ گرفتند و عجبا حالا هم نمى‏گذارد كسانى كه صاحب‏عِلـّه‌‏اند براى حكومت اسلامی (نه جمهورى اسلامى) نخست وزير تعيين كنند.

آيت‏اللَّه احمد آذرى قمى در متنى امام راحل را آقاى روح‏اللَّه خمينى‏ ناميد و نقل مى‏شود در صحبتهايش حاج‏آقا روح‏اللَّه مى‏گفت ــــ يعنى ول كن بابا اسداللَّه، اين القاب براى عوام است ــــ و بعدها سِمت سردبيرى‏اش در روزنامۀ بازاريان متعهد را از دست داد (در آن زمان كم مانده بود امام راحل روزنامه را توقيف كند؛ فقط گفت نسخه‏هايش را به جبهه نبرند، يعنى آن را نخرند).  مى‏دانستند چاره‏اى ندارند جز اينكه مانند انتهاى دهۀ 30 منتظر ارتحال بنشينند.

در مقابل، حرف اين بود كه يارى‏دهندگان به تكليف الهى عمل كرده‏اند و غنايم بى‏حساب بحمداللَّه نصيب همه شده، اجر اخروى هم كه محفوظ است، اما موضوع حكومت اسلامى بالاتر از اين حرفهاست و غيرقابل تقسيم.

امام راحل از گفتار و كردار مدعيان بيرونى چنان برآشفته نمى‏شد كه از كنايه‏‌ها و موشدوانى‏هاى متحدان سابق و منتقدان فعلى.  مراجع دينى ِ مغلوب، مجاهدين، سلطنت‏طلبان، مليّون، چيگرايان و ديگران را جدى نمى‏گرفت و در برابر دعاوى آنها چنان از كوره در نمى‏رفت كه متوسل به حملۀ شخصى شود.  اما مثلاً وقتى دامت افاضاته‏هاى خودى عيبجويى مى‏كردند كه در سريال تلويزيون جمهورى اسلامى خوف آن مى‏رود پيدابودن گردن بانوى بازيگر اسباب گناه شود، با لحنى تلخ و گزنده جواب مى‏داد هركس هر زمان احساس ميل به گناه كرد بر او واجب است تلويزيون را خاموش كند.  يعنى اين آقايانى كه ما مى‏شناسيم بحمداللَّه در خطر ارتكاب معصيت نبودند و نيستند و اگر هم غربالى داشتند آويخته‏اند؛ جوانان داراى توان گناه هم بالاخره ايمانى و خدايى دارند؛ و شما كه پيروان قابل ذكرى نداريد لازم نيست براى انبوه پيروان من دل بسوزانيد.

 

پيشتر، يكی‌ از تندترين برخوردها در سال 60 پيش آمده بود كه حكم شد خانه‌به‌خانه دنبال فراريها بگردند و مردمْ مظنونها را گزارش بدهند.  ظاهراً كسانی گفتند بنا به نصّ صريح قرآن، ”لاتجسّسو“ (تجسّس نكنيد).  امام راحل چنان برآشفت كه منتقدان را ”آخوند احمق“ خواند.  شدت عتاب و نوع كلمات حتى در نوشته‏هاى مخالفان بى‏پرواى ديانت سابقه نداشت.

 

 

از آن سو، تركيب ناهمگن همراهان سبب شد كشمكش براى پياده‏كردن دعوت‏نشده‏ها و زينب‏زيادى‏ها و سرخرها شروع شود.  اعضاى پيشين انجمنهاى اسلامى دانشجوها پُستهاى كابينه و مناصب بالا را در اختيار گرفته بودند.   بازاريان متعهد و روحانيون بركشيدۀ  آنها از مدعيان پررو و سرازتخم‏درآورده كه القابى از قبيل پيرو خط امام‏ و غيره روى خودشان مى‏گذارند بيزارند و آنها را فقط نفوذيهايى مى‏بينند كه جز زدن زيرآب اسلام اصيل ِِ بازارمحور هدفى ندارند.

در پى قضيۀ مك‏فارلين، آيت‏اللَّه خمينى مجريان دسيسۀ ساقطكردن كابينه را يك مشت پوچ ناميد و عملاً روى اسم هفت‏هشت نمايندۀ مجلس خط كشيد.  سايرين ماستها را كيسه كردند و به انتظار نشستند.
 

سرِ كار نگه‏داشتن چنان دولتى با كشمكش دائمى همراه بود.  بازاريان متعهد كه سالها وجوهات جمع‏آورى كرده بودند و خرج داده بودند دولت را حق خودشان مى‏دانستند.  حتى رياست عاليۀ امام راحل مورد تأييد تمام شركا نبود و دولت منصوب در ميان اعضاى شركت سهامى خاصْ مخالفان سرسخت داشت، تا چه رسد كه ايشان جانشين تعيين كند، آن هم جانشينى كه يك مدعى ِ مسلح و خطرناك يدك بكشد.  از كسانی هم كه دولت منصوب را قبول داشتند برخی منتظری را قبول نداشتند.

 

هر جور نگاه كنيم منتظرى بخت جانشينى نداشت.  نه او به درد اين شغل مى‏خورد و نه اين شغل به ‏درد او.  پيش از تأييد كارشناسان خط، حلاجی نامۀ بحث‏انگيز امام راحل به او، همانند متنى عليه نهضت آزادى، بی‌مورد است (اگر كار سيداحمد خمينى باشد نشان مى‏دهد از هول حليم در ديگ خواب‏وخيال‏ها افكنده شد).

 

 

در ايران، به‏رغم منع قانون تجارت، شركت در شركت درست مى‏كنند.  قانون اساسى در جايى كه مقرر مى‏دارد اين سيستم تا ابد تغييرناپذير است كدام بخش از هيئت حاكمه (چندين شركت در يك شركت سهامى خاص، و دولت در دولت) را مى‏گويد؟

 

رژيم جمهورى اسلامى، اگر دوام يابد، هم بنا به منطق درونى خويش و هم عادات اين صحارى، بايد به جانب موروثى‏شدن برود تا بتواند قدرى ثبات يابد.  و براى ايجاد رَويـّه در جانشينى بايد به حدى از ثبات رسيده باشد تا بتواند راهى مورد قبول جامعه بيابد.  از اين رو، چشم‏انداز آينده تابناك به نظر مى‏رسد ــــ در معنى غامض و گره‏خورده و پرپيچ‌‏وتاب، نه درخشان.

 

جانشينی در اين سرزمين همواره مسئله بوده است.  گاه نيز كه حكمران ِ عازم ابديتْ جانشينان بالقوۀ خود را كور نكرده و از بين نبرده بود، كل بساط را طوفان مهاجمان كه از صحرا می‌آمد در هم می‌پيچيد.

 

ادامه در صفحۀ 2

Å

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

X