صفحۀ‌‌ اول   كتاب   مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها


  

كلمبيا، ما می‌آييم

پیش از سفر مظفرالدین شاه به لندن، سفیر او مدتی چانه می‌زد كه به اعلیحضرت همایونی بالاترین نشان دولت بریتانیا اعطا شود، اما مقامهای میزبان ‌گفتند بالاترین نشان آن مملكت مخصوص مسیحیان است.  شصت سال بعد، سفیر محمدرضا شاه با مقامهای آلمان شرقی چانه می‌زد كه دكترای افتخاری را نه در دانشگاه لایپزیگ، بلكه در دانشگاه برلن به اعلیحضرت همایونی تقدیم كنند.  نه اولی برای خاج‌پرست‌ها ارجی قائل بود و نه دومی برای دانشگاه كمونیست‌ها.  نگرانی‌های ملوكانه این بود: نوكرها و رعیت خودمان چه خواهند گفت؟

 

سال 1919 هیئتی از سفارت ایران در پاریس شال و كلاه كرد و به كاخ ورسای رفت تا در كنفرانس صلح شركت كند.  دَم در به آنها گفتند این مجمع فاتحان جنگ است، كشوری به نام ایران وجود ندارد و سرزمینی به نام پرشیا هم تحت‌الحمایۀ بریتانیاست و باید از آن ناحیه دعوت شود (فرهنگ  فكت‌فایندر كمبریج،‌ چاپ دهۀ نود، سال "استقلال" ایران را 1925 ذكر می‌كند).  رجا‌ل مفخـّم و دست‌ازپا‌ درازتر ایران باید بسیار ناراحت شده باشند كه نه تنها كسی فتوحات خشایارشا و نادر را به یاد ندارد، بلكه اصلاً خود مملكت را تحویل نمی‌گیرند و با آدمهایی كه در ولایت خودشان كسی و كاره‌ای‌‌اند مثل یك مشت "مستر نوبادی" رفتار می‌كنند.

 

سی سال بعد ایران بالاخره از تریبون سازمان ملل به نظر خودش حرف حق فوق‌العاده مهمی زد:  كه قرارداد شركت نفت ایران و انگلیس ربطی به دولت بریتانیا ندارد.  بیش از نیم قرن است در ایران با اشك و آه كاغذ سیاه می‌كنند چرا پیام حقی كه مصدق پشت میكرفن اعلام و اثباتش كرد در عمل حرف بی‌نتیجه‌ای از آب در آمد.

 

 

 

  

در دهه‌های 1330 و 40 این حرف تكرار می‌شد كه اگر روزی، هفته‌ای، ماهی فقط یك ساعت رادیو را در اختیار ما بگذارند خواهند دید حرف چه كسی حق است و مردم چه كسی را انتخاب می‌كنند.  این حرف امروز هم در مورد یك دوجین كانال انحصارزدۀ رادیوـ تلویزیون ایران صادق است.  اما آن خواست را معترضان دیروزی و كانال‌مندان امروزی با همان شدت تكرار می‌كنند: به ما میكرفن و تریبون و نورافكن عالمگیر بدهید تا جهانیان حرف حق را بشنوند.

كانال را می‌توان خرید یا اجاره كرد یا ساخت.
 مسئله این است كه حرف حق واحدی وجود ندارد.  هر صاحب‌كانالی علایقی دارد كه از آن دفاع می‌كند.  نوكرها و رعیت خودمان كه این نكته را خوب می‌دانند به هیچ كانالی قلباً اعتماد نمی‌كنند اما دنبال این می‌گردند كه چه چیزی گفته نمی‌شود تا همان حرف گفته‌نشده را حقیقت فرض كنند.  به نظر آنها چون حقیقت غیر از منافع است و منافع نامشروع است و آنچه گفته می‌شود از روی منافع است، پس نتیجه می‌گیریم آنچه ناگفته می‌ماند حقیقت است.  به همین سادگی ـــ‌ـ یا پیچیدگی.

اما در نورافكن و میكرفن و نشان و مدال و درجۀ افتخاری ِ خارجه چه كرامتی است كه اشخاص را چنین شنگول می‌كند؟
 داستان وقتی پیچیده‌تر می‌شود كه توجه كنیم نوكرها و رعایای خودمان به این بازیها پوزخند می‌زنند زیرا، همچنان كه اشاره كردیم، معتقدند حقیقت همواره مكتوم است و گفته و دیده و شنیده نمی‌شود.

اگر قاجاریه را هیئت حاكمۀ فئودالها، و نظام اسلامی را عمدتاً فرزندان رعایای آنها بگیریم، طرز فكر این دو طبقه روی خطی قرار دارد كه تلقی هیئت حاكمۀ تكنوكرات پهلوی هم بر آن قرار داشت.  بنابراین، در زمینۀ انظار خارجیان كه رودربایستی‌اش همه را كشته است، يا مشكلی وجود ندارد و این روال طبیعی امور در نیرنگستان آریایی‌ـ اسلامی بوده و هست و خواهد بود؛ یا اگر مشكلی هست در خود سرزمین، در فكر مردم و در فضای این جامعه است.

وقتی سه رژیم متفاوت طی صد سال نسبت به تأیید خارجی تلقی یكسانی داشته‌اند و روی یك خط مستقیم قرار می‌گیرند، پس این لابد طرز فكر مردمشان است و جماعت باید به همان اندازه پاسخگو باشند كه اربابان.  حرف دل‌آزاری است اما برای درك صریح قضایا ضرورت دارد.  اگر وجود دو نقطه، به بیان اهل هندسه، به معنی خط باشد، وجود سه نقطۀ دارای تقدم و تأخر زمانی، جهت حركت خط را تعیین می‌كند.

 

 

این اشارات برای نسل جوان دنیاشناس و درس‌خوانده‌ای است كه در آینده زمام مملكت را به دست خواهد گرفت.  فعلاً، به گفتۀ بهار در ایام استبداد صغیر، "كار ایران با خداست". طرز فكر صاحبان مناصب همیشه این طور بوده كه آدم اگر در خارجه صاحب نام شود در داخل راحت‌تر بر سر عوام سروری خواهد كرد.  این تا حدی،‌ مثلاً در مورد درجات علمی، صحت دارد، اما نه همواره و نه به طور مطلق.

شهرت، بدنامی و اعتبار كیفیتهایی ظاهراً مشابه اما جداگانه‌اند.  از نظر ماهیت هم تفاوتهایی دارند.  شهرت یك كشور در دنیا، از جمله، كمك می‌كند عایدات رفت و آمد مسافر و جهانگرد ادامه یابد و هنگام وقوع سوانح طبیعی زودتر به كمكش بیایند.

دوم، دولت معتبر كلاهش در دنیا پشم دارد.  برای این منظور، همكاران و همتاهای خارجی باید جدی‌اش بگیرند.  جز چند وزیر خارجه، صد و هشتاد و اندی وزیر خارجۀ دنیا شهرتی ندارند اما احترام و اعتبار از ضروریات است.  بازرگان موفق كسی است كه رئیس بانك شخصاً به او تلفن كند، یعنی معتبر باشد.  شهرت برای تجارتخانه‌ لازم است اما برای خود او ممكن است حتی مضرّ باشد و بدخواهان خیالهایی به سرشان بزند.  عیبی ندارد كه عامۀ مردم شخص او را نشناسند در حالی كه محل بنگاهش جزو نشانی اماكن آن حوالی است.

بدنامی كیفیتی است فرّار كه در صدر فهرستهای آن، قاتلان زنجیره‌ای قرار دارند اما میانه‌های آن افرادی‌اند كه اسمشان برده می‌شود اما معلوم نیست برای چه.  گاه، بخصوص در رسانه‌های آمریكایی، اذعان می‌كنند كه مقتوله یا متوفیـّه خیلی معروف بود اما برای این معروفیت دلیل خاصی نمی‌توان ذكر كرد.  اصطلاحی دوپهلو در زبان انگلیسی، "مشهور است كه شهرت دارد"، یعنی مطبوعات بازاری همین طور بیخودی عكسش را چاپ می‌كنند.

مكانیسم كسب اعتبار سیاسی چنین است كه دیپلمات، روزنامه‌نگار و گزارشگر تلویزیون وقتی وارد كشوری می‌شوند البته به حرف نمونه‌هایی از عامـّۀ مردم هم توجه می‌كنند اما كليات تصویری كه از حاكمان به دست می‌دهند انعكاس نظر كسانی شبیه و همتای خودشان است.  هنگامی كه با رئیس پلیس یا دادستان مملكتی دنیای سومی دیدار می‌كنند بی‌تردید پیشتر با قربانیان یا بازماندگان آنها و با حقوقدانان صحبت كرده‌اند.
 

 

  

تصویری كه ناظر خارجی، در منصفانه‌ترین حالت، پنجاه‌ـ ‌پنجاه بر پایۀ گفته‌های حكومت‌ و اظهارات مردم منتشر می‌كند ابتدا به سمع و نظر سازندگان افكار عمومی در كشور خویش می‌رسد و سپس اینها هستند كه از آن كشور تصویر می‌سازند و به دست عامۀ مردم می‌دهند.

 

در مورد آمریكا، جریان حتی از این هم ظریف‌تر و پیچیده‌تر است.  افكار خواص كرانۀ شرقی آن كشور نه تنها تابع عامۀ مردم مناطق میانی نیست، بلكه تا حدی زیادی مستقل از دوز و كلك‌های سیاسیون كاخ سفید است.  رئیس دانشگاه كلمبیا هنگامی كه به خرده‌گیری‌ها دربارۀ سخنرانی ِ كذایی جواب می‌داد برای شركت در همایش فارغ‌التحصیلان و برو بچه‌های قدیمی در پاریس بود.  این سفر و حضور می‌تواند معنایی فراتر از یك اتفاق سادۀ‌ مربوط به فصل تعطیلات داشته باشد: دنیای منهتن و روشنفكری ِ لیبرال دانشگاههای شرق آمریكا بیشتر ادامۀ سنتهای اروپاست تا چشم‌انداز محدود و طرز فكر اهالی آركانزاس و تگزاس.  عامۀ مردم آمریكا حتی روشنفكرهای خیلی غول را با ورزشكارها كه بخار دارند و با آرتیستهای سینما كه به دردی می‌خورند مقایسه می‌كنند و می‌پرسند این روشنفكرها كار واقعی‌شان چیست؟

 

فهرست تبهكاران سیاسی شامل اشخاصی است از قماش سالازار، فرانكو و پینوشه.  در بخش مثبت این آلبوم، آدمهایی از قبیل تیتو، مائو، چوئن لای، هوشی مین، ژنرال جیاپ و البته كاسترو وجهۀ جهانی خویش را مدیون حمایت اهل نظر در اروپا هستند و این حمایت در طرز فكر دانشگاهیان آمریكا هم انعكاس می‌یابد.  كاسترو حتی اگر سالها به همین وضع ادامه بدهد قدرتمندان واشنگتن مشكل بتوانند به طور جدی سر به سرش بگذارند زیرا روشنفكران اروپا و دانشجویان انقلابی سابق كه امروز در دولتند قلباً نسبت به او نظر مساعد دارند.  در نتیجه، اهل نظر در شرق آمریكا هم محكم می‌گویند این شخص را به حال خود بگذارید.  اسم این نظر مساعد را، در ‌اصطلاح مورد علاقۀ جمهوری اسلامی، می‌توان تضمین امنیتی گذاشت اما با سخنرانی و ابلاغ حقیقت و تهدید سیخكی و این جور كارها به دست نیامده است.  این اعتبار ریشه در داخل خود كشور دارد و نظر روشنفكران داخلی در نظر همتایانشان در غرب انعكاس می‌یابد.

 

اعتبار جهانی برای دولتمرد یا دولتزن ایرانی یعنی شماری قابل توجه از اهل نظر در این مملكت معتقد باشند این شخص و همكارانش پیرو طرز فكری‌اند كه اگر یكی دو دهۀ متوالی به اجرا در آید به حل برخی مشكلات ایران كمك می‌كند و این كشور را در مسیری صحیح قرار می‌دهد تا از درجۀ ‌سه ‌بودن به درجۀ دو ارتقا یابد.  در این حالت است كه همتایان دوربین و قلم به‌ دست در اروپا و سپس آمریكا خواهند نوشت و خواهند گفت این شخص در كشورش پایۀ واقعی و محبوبیت حقیقی دارد.

 

نه تنها برای دربان كاخ ورسای در نود سال پیش، بلكه همین امروز نزد شماری عظیم از عامۀ‌ مردم دنیا اسم ایران ناآشناست.  ناظری از زمرۀ خواص هم كه نخستین بار پا به تهران می‌گذارد به احتمال زیاد از لایۀ نازك و طبله‌كردۀ‌ عایدات نفت كه روی همه چیز كشیده‌ شده متوجه می‌شود در این كشور جز یك فعالیت، بقیۀ چیزها در حالت نيمه‌تعلیق است: فعله‌اش تنبل است، بنـّای آن مهارت كافی ندارد، مقاطعه‌كار بزن‌ و در رو باید سبیلهای بسیاری چرب كند، مأمور دولت چون حقوق مكفی نمی‌گیرد دستش برای مداخل دراز است، مقامها می‌دانند كه آدم تا فرصت هست باید بارش را ببندد، و قوۀ قضائيه در پس آينه طوطی‌صفتش داشته‌اند.  حتی پیش از شروع سخنرانیها دربارۀ شكوه فرهنگی یگانه و فخر و عظمت دیرین ملت بزرگ، فرد ناظر نتیجه‌ای را كه باید گرفته است.  و معمولاً به طور خصوصی اظهار تأسف می‌كند كه این مردم استحقاق بهتر از این دارند.

 

چندین سال پیش، خاتمی برای خلاصی از شرّ كلینتون كه در مقر سازمان ملل قصد داشت با او سلام و علیك كند ظاهراً در گوشه‌كناری قایم شد تا طرف پی كارش برود.  در دنيا به زحمت می‌توانستند هضم كنند وجود ليوان پايه بلند روی ميز و حضور زنان در كنار آن آرامش كسی‌‌ را به هم بزند،‌ اما خودداری مجدّانه از هـِلـُو گفتن ِ خشك و خالی اصلاً قابل درك نبود.  وقتی ساختار حكومت ايران را رسم كردند تا مطلب را حلاجی كنند، نمودار مربوطه قابل ترسيم روی يك صفحه نبود و از كامپيوتر كمك گرفتند تا در چند صفحۀ متوالی و مرتبط تجسم كنند در ايران كی‌ به كی‌ است و چه مقامی‌ از چه مقامی دستور می‌گيرد.

 

نتيجۀ اصلی: سيستم ِ دربستۀ بسيار تودرتويی است كه در جهان نظير ندارد.  نتيجۀ ضمنی: در فرهنگ ايرانی، حسد انگيزۀ مهمی است و، بی‌توجه به ندای عقل و دين و منافع ميهن و ملت، دست‌دادن با رئيس جمهور جذاب آمريكا غنيمتی بود كه همتای ايرانی‌اش اجازه نداشت نصيب خود كند.  بعدها اصوليون گفتند كارها خوب و بد ندارد؛ مهم اين است كه چه كسی انجامش ‌دهد.  صد خروار سخنرانی دربارۀ كرامت انسانی به اندازۀ همين يك جمله دست رو نمی‌كند.  یعنی: نزد مسلمان ِ ايرانی اصولی وجود ندارد.  فقط منافع و مصلحت.

و یكی دو سال پیش نقل ‌شد در ایران به نمايندگان خارجی بشارت داده‌اند "مستر ایز كامینگ" (؛Mister is coming آقا داره میاد).  در دانشگاه كلمبیای نیویورك بحث بشارت ورود منجی به این‌جا كشید كه درهرحال تا فرارسیدن آن واقعه فعلاً مزاحم همجنس‌گراها نشوید: شیرجه‌رفتن از متعالی به مبتذل.  به این جور حضوردرصحنه‌ها كه اگر سود احتمالی‌اش برای فرد باشد زیان حتمی‌اش برای ملت شريف و اسلام عزيز و نظام مقدس است، كسانی دوست دارند بگویند معامله با خدا.

 

چندی پیش حرف یك مقام ایرانی دربارۀ قطعنامۀ ‌شورای امنیت را كه مضامین "لولو" و  "رو به قبله خوابیدن" در آن بود در برخی نشریات خارجی به عباراتی بیربط برگرداندند.  قصور از مترجمان فارسی‌دان بود كه اصطلاح را تحت‌اللفظی دوبله ‌كردند.  شتاب برای عقب‌نماندن از ضرب‌الاجل ِ چاپ یا پخش با كار دقیق سازگاری ندارد.  سال 58 كه گروهی تا آن زمان ناشناخته دست به ترور زد و خودش را فرقان معرفی كرد، نشریاتی در غرب نوشتند اسم گروه ضارب، گاری دستی است زیرا ایرانیانی در نخستين وهله خيال كرده بودند فرقان شكل كتابی ِ فرغون است.  بعد از سی سال رجزخوانی از این سو، هنوز در خارجه كمتر كسی مطمئن است معادل مناسب این كلمۀ استكبار كه در ایران تكرار می‌شود تكبـّر و فیس‌بالابودن است، ثروت است، یا قدرت است.

 

  

رئیس حقوقدان دانشگاه كلمبیا وارد رینگ نشده چندين آپركات و هوك ِ محمدعلی‌وار ِ جانانه نثار مهمان كرد.  بیش از یك هفته طول كشید تا در میان ایرانیان نوعی اتفاق نظر حاصل شود كه یكی از آن صفات بـُرّنده ربطی به فیزیك اشخاص ندارد و وصفی كیفی است.  دربارۀ بقيۀ توصیفات هم كه با دقت انتخاب شده‌اند باید بیشتر تبادل نظر كرد.  دوتای آنها تركیب قید و صفت است و به دست‌دادن ترجمه‌ای معنی‌دارتر از متون كتابهای فلسفه و علوم اجتماعی‌مان، گاو نر می‌خواهد و مرد كهن.  شاید نوار آن ترجمه را بعدها اهل تحقیق بررسی كنند.  دیلماج جلسه هم، هراندازه ماهر و حواس‌جمع، ممكن است در برابریابی ِ سرضرب برای آن واژه‌ها كاملاً موفق نشده باشد.
 

بحث فقط بر سر لغت معنی نیست؛ بر سر تصویر مفاهیم در ذهن شنونده است.  وقتی كسی در برلن یا پكن یا توكیو با سخنرانی‌اش خلق را به هیجان می‌آورد، پیش از مراجعه به فرهنگ لغت باید ببینیم دریافت مخاطبان از آن حرفها چه بوده.  بهعنوان ناظر بیگانه، بعید است بتوان درجا با مراجعه به كتاب لغت فهمید آلمانی، ژاپنی یا چینی از چه چیزی چه دركی دارد، زیرا ذهن مردمان تودرتوتر از آن است كه فرد غریبه بتواند سرزده وارد شود و یك‌راست سروقت دولابچۀ مربوطه برود.

از آدمهایی كه نزد روشنفكران اروپا حرمتی داشته‌اند، و پیشتر ذكر آنها رفت، شاید فقط كاسترو با میكرفن به هیجان بیاید.  بقیه ترجیح می‌دادند با گزارشگران خارجی دربارۀ شكار خرگوش،‌ كاشتن شمعدانی، خاطرات نوجوانی‌ و موضوعهایی از این قبیل حرف بزنند.  آدمهای مطرح حرف اصلی را روی كاغذ می‌آورند و می‌گذارند، به مصداق "گفته آید در حدیث دیگران"، هوادارانشان پیرامون آنها قلمفرسایی كنند.

عشق میكرفن و تریبون به این اعتقاد هم بر می‌گردد كه دل كافر مانند سنگ ِ سیاه سردی است اما هرآینه چنانچه انوار حقیقت بر آن‌ بتابد گرما و روشنی خواهد یافت.  اصحاب دیانت البته وظیفه دارند فكر كنند پیام حق هنوز درست به ایمان‌نیاورندگان تفهیم نشده وگرنه در ضلالت نمی‌ماندند.  اما نسل بعدی اهل سیاست بهتر است لزوم این احتیاط را درك كند كه لفـّاظی برای ملل دیگر دربارۀ ملكوت و لاهوت و ناسوت صورت خوشی ندارد. جوامعی كه اهل این حرفها هستند خودشان به اندازۀ‌ كافی واعظ دارند.  نزد جماعتی هم كه آن عوالم را پشت سر گذاشته‌اند‌ مفاهیم خوفناك پایان جهان و لهیب آتش دوزخ چه بسا تأثیر عكس بگذارد، یا اصلاً فهمیده نشود، یا رندانی كه ترس از حكم ارتداد ندارند مضامینی فكاهی كوك ‌كنند.

 

 

بد نیست نسل جوان ایران این دو نكته را هم در كلـّۀ مستعد خویش بكارد.  اول، خطاب هر اندرزی بهتر است به ملت باشد تا به دولت.  خط‌ عوض‌كردن برای آدمهایی كه سوار اوضاع شده‌اند نه تنها دشوار بلكه خطرناك است زیرا شركای قدرت احساس خواهند كرد كاسه‌ای زیر نیم‌كاسه است كه این بابا خط عوض می‌كند.  اما طرز فكر ملت وقتی به‌تدریج عوض شود، اوضاع هم تا حدی بهبود خواهد یافت.

دوم، حرف زمامداران وقتی در وطن خریدار داشته باشد در نوشته‌های اهل نظر و ناظران مستقل هم انعكاس می‌یابد و دنیا از آن خبردار می‌شود.  هرگاه از آن طایفه كسی دنیا را مخاطب قرار دهد احتمال دارد منظور اصلی، خاموش‌كردن صدای رقيبان داخلی با غوغای بلندگویی قوی‌تر باشد.  وقتی آدم در خارجه حرف بزند مثل اين است كه يك خارجی حرف زده باشد، و بهتر تحويل می‌گيرند.  به تجربه دیده‌ایم اصحاب حكومت هرگاه حرفشان در داخل مملكت خریدار كافی ندارد آن را بر بلندای گیتی، يعنی در خارجه، ندا می‌دهند، بی‌آنكه جز قدری شیره‌مالیدن به سر نوكرها و رعیت خودمان نتیجه‌ای حاصل آيد.

 

شاید وقت آن رسیده باشد كه كمی رشد كنیم و تلقیات بازاری و معركه‌گیرانه از كشورداری را پشت سر بگذاریم.
 

10 مهر 86

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X