شمشیرها و تیزیها
نشریات فكاهی ایران
هم ستونی
داشتهاند با عنوان «چهل سال بعد در همین روز»، در مطایبه با موضوعهای
جاری. شاید در مهرماه چهار دهه بعد نشریات ظاهراً جدی هم بنویسند تاریخ
ایران درست چهل سال پیش در شبی شروع شد كه جوانان غیور این مرز و بوم، به
زعامت منجی كبیر، شمشیر به دست گرفتند و در كوچهای در خیابان آزادی تهران
قیام كردند.
یكی از كانالهای ایتالیایی
تلویزیون ماهواره كه تصاویری در ستایش خواهشهای تن پخش میكنند تا همین
اواخر شمارۀ تلفن ارائۀ خدمات كلامی به عربی را با پرچم سبز عربستان و
شمشیر آن مشخص می كرد. آن شمشیر ناگهان
ناپدید شد و سه حرف، همچنان در كادر سبز به علامت مملكت سعودی و دنیای عربزبان، جای آن را گرفت. همزمانی ِِ این حذف با سخنرانی جنجالی
ِ پاپ میتواند
موضوعی باشد برای تحقیق. اول، شمشیر آهیختۀ آلسعود را چند كانال ِ
تلویزیونی برای جلب مشتریان عرب به كار میبردند،
یا همچنان میبرند؟ دوم،
درزگرفتن آن شمشیر فرویدی فقط نتیجۀ پارتیبازی بود
یا سبیـلهایی هم چرب
شد؟
اگر مشتاق آسمانریسمان بافتن
باشیم شاید بتوان گفت، مثل ابزار آلوده به اورانیومی كه در ایران كشف شد،
شمشیر قوسدار آن كانال تلویزیونی سر از خیابان آزادی تهران در آورد.
همیشه بازداشت افرادی كه بتوانند دیگ پلو بار بگذارند و خرج بدهند دشوارتر
از احضار دانشجوها و اصحاب قلم و دوات و كشیدن گوش آنها بوده است.
واقعیات
زندگی عجیبتر از خیال است. داستانی با مضمون قیام شمشیرزنان در كوچۀ هشتمتری، به عنوان قصهای خنك، بخت چاپشدن نداشت (زمانی مضمون كوك می كردند
كه واعظی در شیراز صدام حسین را تحقیر كرده است كه نمیفهمد در
كوچۀ
هشتمتری نباید موشك دوازدهمتری انداخت). و طنزآمیز است همزمانی قیام
شمشیریان با موج انتشار مقالههای گاندیستایانه. آیا خوانندگان روشنفكر
آن گاندیستاییها در ته دل خویش دلاورمردان و شیرزنانی را كه حزبالله كتك
زدند و گروگان گرفتند تحسین نمیكنند؟ ما همه واقعاً، با تمام مغز و از
صمیم قلب، با خشونت و گروگانگیری مخالفیم؟ آیا شمشیر (یادآور ابومسلم
خراسانی و نجات ایران از چنگال عرب) از زمین تا آسمان با گزلیك و قدّاره و
قمه (تداعیكنندۀ چالهمیدان و زورگیری) تفاوت دارد،
یا نامگذاری ِ
دلبخواهی است؟ درهرحال، در كلانتری به همۀ این ادوات میگویند
”تیزی“.
اسطورههای مذهبی را رندان حقپرست تبدیل به كالای تولید انبوه كردهاند و سر كوچه میفروشند، در همان
حال كه برای سازندگان نمونههای تقلبی خط و نشان میكشند. تحولی بسیار
بزرگ در ایران عصر جدید را نه روشنفكران مشروطهخواه ایجاد كردند، نه
بابیها، نه دستهای پلید استعمار، نه كمونیستها، نه ملیـّون، نه رژیم شاه
و نه دوم خرداد. بزرگترین ضربه به اسطورۀ صبر و انتظار وقتی فرود آمد كه
معمّمان پرقدرت و افراد مورد تأیید آنها در انتخاباتی زیر نظر خود آنها از
نمایندۀ كسانی كه خود آنها مسلح كرده بودند شكست خوردند.
این اول ماجرا
بود. قشر جدید ِ طبقۀ جدید دستور داد برای ورود منجی جاده بكشند. مؤمنان
میدانند كه منجی ابتدا به سراغ مردان لاابالی، زنان بدحجاب و نویسندگان
كتابهای مورددار نخواهد رفت. شمشیر او، پیش از همه، بر گردن عالمانی فرود
خواهد آمد كه حرف و عملشان
یكی نباشد ــــ خلاصه
یعنی مردم از آنها خوششان
نیاید. چنین پیام خوفناكی در هیچ زمانی چنین علنی و با چنین صراحتی به
ارباب عمائم ابلاغ نشده بود.
اگر شمشیر منجی راستین به سراغ
اصحاب دیانت خواهد رفت،
”پس ایشان را به عذابی دردناك بشارت ده.“ اما اگر
شمشیرهای بدلی پیروز شوند چه؟ با ادارۀ اوقاف و رادیوـ تلویزیون و بانك
مركزی و ادارۀ زندانها مشكلی نخواهند داشت چون همه بیعت میكنند. میماند
روشنفكران ناراحت و زنان زیادهخواه. در اولین سخنرانی فاتحان جدید، با هر
دو طایفه اتمام حجت خواهد شد كه دورۀ خودسری به پایان رسیده و بهتر است
گوششان را باز كنند و پیام مردم را بشنوند.
میرزاده عشقی (در هجو شخص
حالیا از یادرفتهای به نام شیخ ممقانی) میسراید وقتی پسری را ختـنه
میكردند دختری در گوشهای چنان زار میزد كه گویی درد را او تحمل میكند.
اهل قلم و دوات و زنانی كه از حرف زور و تحمیلات فرهنگی به ستوه آمدهاند
موضوع را فقط مربوط به
”آنها“ نگیرند. پانزده خرداد با ورود خدمۀ كفنپوش
و قمهبهدست ِ كشتارگاه ورامین به تهران شروع شد. بددل نباشیم اما بد نیست به شمشیرها و
ساطورها و قمهها و منجیها و لقمههای وقـف با كمی احتیاط نگاه كنیم: این
تیغها را مدعیان منجیگری برای كدام نگونبختانی آهیخته میكنند؟
گفتهای است مشهور كه وقتی در
ته تونل تاریك نوری میبینی، شاید قطاری باشد كه میآید تا زیرت بگیرد.
* شهریور
1385،
دربارۀ بازداشت یک روحانی مخالف و هواداران شمشیربه دست او
در تهران.
|