چند سالی است كه در خانه با موج
كوتاه كاری ندارم. وقتی از ايستگاههای مدرن رادیو موسیقی میشنوید انگار
زیر گوشتان ساز میزنند. حتی آدمی كه در سالن اجرای اثر نشسته است صدای
چند دوجین ساز را با این شفافیت نمیشنود.
اما هنگام رانندگی همچنان موج
كوتاه گوش میكنم. ممكن است این حرف به سلیقۀ آدمهایی شبیه باشد كه
میگویند موسیقی را باید از صفحۀ 33 دور شنید، یا مطلب را باید با خودكار
بیك نوشت تا حال بدهد. با این همه، احساسم این است كه از رادیوی موج كوتاه
بیشتر یاد میگیرم تا از تلویزیون ماهواره. شمار نكاتی كه از برنامههای
سرویس جهانی بیبیسی آموختهام و به یادم مانده است با نكات مشابه در
تلویزیون همان بنگاه قابل مقایسه نیست. آیا تمركز نویسندگان آن برنامهها
بر كلمات با سلیقه و حرفۀ من بیشتر همخوانی دارد تا تصاویر و مناظر و دك و
پز و ژست آدمها؟ شاید هم فقط نتیجۀ كپكزدگی ِ ناشی از بالارفتن سن است كه
وقتی خلایق به رادیوی موج كوتاه ماشین پوزخند میزنند، آدمْ دلبستۀ عاداتی
قدیمی بماند.
درهرحال، در ایران رادیوی موج
كوتاه به این زودی به سمساری نخواهد رفت. در سالنهای خانوادگی ِ شنود
امواج، دست كم به یك گیرندۀ تلویزیون ماهواره و یك رادیوی موج كوتاه نیاز
است تا بتوان سر از كار دنیا در آورد.
آدمهایی تعجب میكنند چرا به
موجی كه از آن سر دنیا میآید میگویند كوتاه و به موجی كه در همین شهر پخش
میشود میگویند بلند. در موج كوتاه كرامات مشكوك و اسرار مغزفرسای دیگری
هم نهفته است. گرچه نوار كاسِت و تلفن راه دور در سال 57 بهعنوان ابزار
مبارزه بسیار مؤثر بودند و با تلگرافخانهای تحت كنترل پلیس محال بود جنبشی
وسیع پا بگیرد، تمام شهرت یا بدنامی دستداشتن در انقلاب ایران نصیب
بیبیسی شد و به سونی و زیمنس سهمی نرسید.
قبولاندن این نكته به قاطبۀ
خلایق، گاه حتی به رصدكنندگان ِ حواسجمع ِ یك دوجین فرستنده، دشوار است كه
وقتی (به بیان حسینعلی راشد فقید) در برابر حكومتی كه سرباز دارد و آن
سرباز تفنگ دارد و آن تفنگ فشنگ دارد، یك یا چند آدم جگردار كه سرباز
ندارند و آن سرباز تفنگ ندارد و آن تفنگ فشنگ ندارد اعلامیه صادر میكنند،
چنین كاری خبر است. و وقتی آن خبر، سوار بر امواج پخش میشود، موازنۀ
نابرابر قوا چنان به هم میریزد كه انگار صفر و بینهایت مساویاند و یك الف
شهروند برابر است با یك فروند نظام مقدس.
خود محمدرضا شاه هم كه مدام از
دست روزنامههای بریتانیا و بیبیسی مینالید یك بار برای گوشدادن به
رادیوی موج كوتاه توبیخ شد. حسین فردوست مینویسد در شهریور 20 وقتی به
در باغ سفارت بریتانیا در
قلهك رفت تا بپرسد تكلیف ولیعهد چيست، يك
انگليسی بیرون آمد، قدری با او قدم زد و اندرز
داد رفیقش فعلاً بهتر است گوشدادن به تبلیغات مضرّ را ترك كند تا بعد.
وقتی فردوست برگشت و پیغام را رساند، محمدرضا پهلوی
نهیب زد چرا این رادیو و نقشه را هنوز از
اتاق كارش بیرون نبردهاند. روی آن نقشه، پیشروی ارتش آلمان طبق گزارش
برنامۀ فارسی رادیو برلن با سنجاق مشخص شده بود.
سیداحمد خمینی تعریف كرد صبح
بعد از انفجار در حزب جمهوری اسلامی وقتی اهل منزل پاورچین رفتند رادیو را
بردارند مبادا امام خبر را بشنود و منقلب شود، آیتالله خیالشان را راحت
كرد كه پیشتر از بیبیسی شنیده است.
و روایت میشود صادق هدایت
زمانی شكایت كرد روی امواج پرتابش كردهاند و كتابهای ناخواندهاش را سر
زبانها انداختهاند. حتی امروز با این شمار كثیر و تابناك اهل قلم و دوات،
حتماً چند دقیقه از وقت برنامۀ ادبی رادیو بیبیسی فارسی سهم منصفانۀ آدمی
در حد او بود. داستان این است كه آدمها عادت دارند با نگرانی بپرسند: این
حرف درست، اما پشت موج كوتاه چه خوابیده است؟
اگر روزی روزگاری باز اوضاع به هم بریزد و كراماتی مشكوك از رادیوهای موج
كوتاه (و البته كانالهای ماهواره) صادر شود، شاید خویشاوند من با افتخار
اعلام كند با نطق آتشین و دورانساز اینجانب علیه شرّ نالازمی كه باید كم
شود، تاریخ ایران ورق خورد.
آذر 86
همین متن
|