خشت
اول
وقتی نشریهای در تهران میخواهد دربارۀ اعدام صدام حسین
نظر بدهم، توصیه میکنم ابتدا مسئولان تحریری در این باره تصمیم بگیرند آیا
نظری که در تأیید مجازات اعدام نباشد قابل درج است یا نه.
همان طور که
انتظار میرود، خطر نمیکنند.
چند سال پیش، درج مقالۀ واردهای در دفاع از
الغای اعدام، برای یک روزنامه پرونده شد و همه مبهوت ماندند که رندان حقپرست تا کجاها را خواندهاند: اول حقوق بشر و مخالفت با اعدام، بعد حرفهای
ارتدادآمیز با استفاده از همان مصونیت. اگر روشنفکران ما هم تا این حد
جوانب و تبعات قضایا را در نظر میگرفتند وضعمان خیلی بهتر بود.
فردای روز اعدام در بغداد، تکه
فیلمی که با دوربین تلفن همراه گرفته شده بود صدام حسین را نشان میداد با
پالتو تیره، نستباً آراسته، موقر و با لبخندی تلخ، که مثل مدیر مدرسۀ نخالهها به چند آدم کوتاهقدتر که صورتشان را به سبک فیلمهای سربریدن ِ القاعده
با نقاب پوشاندهاند با تحقیر نگاه میکند. دادوفریادهایی در صحنه شنیده
میشود
و گفتند کسانی شعار داده اند و دیکتاتور سابق با آنها دهن به دهن شده است،
اما سایتی با عنوان «دختر عراقی» ترجمۀ شبکۀ سی ان ان از این بگومگوها را
غلط دانست و نظر داد این بیشتر احتمال دارد تحریف باشد تا
نتیجۀ بدشنیدن مترجمان عربی.
بعد خبرهای تازهای رسید که
عجیبتر از آن فیلم بود، از جمله: آمریکاییان با اعدام سریع (و یحتمل کلاً
با حکم اعدام) مخالف
بودهاند اما دولت عراق فشار آورده که محکوم را تحویل بگیرد؛ آمریکاییها
از بیم اینکه دولت بغداد دستنشانده به نظر برسد کوتاه آمدهاند اما بعد از
اعدام با توقیف جسد جداً مخالفت کردهاند؛ دادگاه رسیدگی به اتهامات سران
رژیم سابق خارج از نظام قضایی دادگستری عمل میکند (سناریو آشناست؟) و
بنابراین نیازی به تأیید رئیس جمهور، که مخالف مجازات اعدام است، ندارد.
عبرتآموزترین نکته این است که سفیر آمریکا با اعدام در صبح عید قربان
مخالفت میکند اما دولت شیعی عراق از مجتهدین تأیید میگیرد که نخیر، عیبی
ندارد.
کسانی حساب کردهاند پس از قطع
سر انسان با تیغۀ گیوتین، خون موجود در جمجمه تا ده ثانیه برای فعالیت مغز
کفایت میکند و محکوم در این لحظات همچنان صداها را میشنود
و درک میکند که هوا چقدر پس است، البته اگر تیغۀ گیوتین به تیزی تیغ ریشتراشی باشد و گردن را مثل خیار تر دو نیم کند.
در اعدام با دار به سبک
جدید، با بازشدن دریچه و پائین افتادن محکوم، فشار طناب دار مهرۀ گردن را
میشکند، نخاع را قطع میکند و فرد بلافاصله در شوک میرود. درهرحال،
حداکثر مدتی که می توان پدر محکوم را پیش چشمش آورد هشت ده ثانیه است.
فکرش را بکنید: کسی که سالها سرنوشت میلیونها تن را در دست گرفته و زندگی
بی شمار انسان را نابود کرده است فقط چند ثانیه تنبیه شود. به شوخی
میماند. تنها تکنیک مجازات واقعی و عذاب ممتد همان است که در دوزخ پیشبینی شده، یعنی هزارهزار بار مردن و باز زندهشدن، که هستی محکوم تبلور
بیانتهای درد باشد اما نه مرگ باشد و نه زندگی. انسان فانی در کرۀ خاکی
با اولین ضربه ناکاوت است و تمام.
سال ۱۳۵۸ مجالس نمایندگان و
سنای آمریکا علیه اعدامها در ایران قطعنامه صادر کردند. پیش از آن هم مهدی
بازرگان بسیار کوشیده بود جلو دادگاه شیخ خلخالی را بگیرد. شیخ معتقد بود
اسم بعضی افراد برای صدور حکم اعدامشان کفایت میکند و آئین دادرسی و وکیل
مدافع فقط حرف مفت است. از قضای روزگار، همان مجالس قانونگذاری و همان
حقوقدانان آمریکایی امروز در کشور همسایۀ ایران اختیاردار مغلوبان
بعثیاند.
دادگاه بغداد، با تمام کجوکولگیاش، با محکمۀ سرپایی خلخالی
قابلمقایسه نیست اما میبینیم وقتی کار به انتها میرسد باز همان آش است و
همان کاسه: اجرای عدالت را تبدیل به میتینگ مرده بادـ زنده باد می کنند،
و کسانی با دیدن این صحنه کمر به انتقام از شیعه و فارس، یعنی ایرانی،
میبندند. این طرز کار و صحنۀ اعدام در سراسر جهان باعث انزجار شد و میتوان گفت تلقی افکار عمومی جهان از قتل عام شیعه ها بعد از این واقعه
متفاوت با پیش از آن خواهد بود.
کل تصویر عدالت عربیـ اسلامیـ
خاورمیانه ای با این ماجرا در چشم مردم جهان آسیبی ترمیمناپذیر دید.
خروارها متن تبلیغی و سخنرانی گفتگوی تمدنها و انجمنهای اسلامی و غیره با
این اعدام بیاثر میشود و همه میبینند تلقی این جماعات از مرده و جسد
متفاوت با بقیۀ خلایق است.
با تماشای تکه فیلمی حتی چندثانیهای از تشییع
جنازه میتوان گفت این صحنه مربوط به فلسطین و ایران و عراق است یا بقیۀ
دنیا. در این نواحی، اندوه و شعف، تحقیر و احترام، و شتاب و طمأنینه در
هنگام تشویق جنازه از یکدیگر قابل تشخیص نیست. چنان تابوت را
میدوانند که انگار مسابقۀ دو ماراتن است و جسد هم شرکتکنندۀ خط مقدم آن.
درهرحال، با صحنه ای که بلافاصله «لینچکردن صدام حسین» لقب گرفت، دولت
شیعی عراق سکۀ یک پول شد.
این نخستین اعدام از رشته
اعدامهایی بود که تازه در آن کشور آغاز شده است. تشریفاتی مدرن که فاتحان
کوشیده اند به سیستم قضایی عراق یاد بدهند ممکن است جا نیفتد. اخم و
انتقاد ناظرانی نازکدل در اینجا و آنجا هم تأثیر چندانی در سیر وقایع
ندارد. کسانی معتقدند چون گفتن حقیقت باعث رنجش خلایق میشود پس میتوان
به آنها دروغ گفت. بنابراین، وقتی هم شکایتی دارند، بوش و بلر را مقصر
قلمداد میکنند،
نه مردم و دولت منتخب عراق را.
در برابر تـز فقها، آنتی تز
حقوقدانان و مدافعان حقوق بشر قرار دارد و میتوان حدس زد زمانی مجازات
اعدام هم به تاریخ پیوسته باشد. عکسی در دست است از حدود
سال ۱۳۰۰ در
شیراز که محکومی را در برابر لولۀ توپ گذاشته اند و تا چند لحظۀ دیگر صد
پاره خواهد شد. امروز چنان اعمالی از یاد رفته است بی آنکه کسی احساس
کمبود کند یا شاکی باشد.
تا زمانی که چنین مجازاتی در
قانون وجود دارد، درخواست اجرای آن از اختیارات دادستان است. شهروندان به
عنوان بخشی از وجدان جامعه فقط حق اظهارنظر دارند که آن را، البته برای
دیگران، میپسندند یا نه. یک دهه پیش، شخصی را به اتهامی مالی ــــ در حد
تخلفات رایج، نه جنایتی هولناک ـــــ در تهران محاکمه میکردند و جراید
به اصطلاح ترقیخواه نه تنها برای اشدّ مجازات فشار آوردند، بلکه انگار مرگ
آن شخص را جشن گرفتند. انگیزهشان چندان پیچیده نبود. متهمْ شریک ِ برادر
ِ شخصی ثروتمند و قدرتمند بود و نزدیکشدن چوبۀ دار به حلقۀ آن اشخاص انگار
دل کسانی را خنک میکرد. در دل هزار سودا می توان پخت، اما هر روشنفکر اهل
قلمی که حتی یک بار در نوشتهاش تقاضای کشتن کسی کرده، اگر خداشناس است جا
دارد استغفار کند، و اگر دهری است جا دارد شرمنده باشد.
در اجرای عدالت نیز شکل و
محتوا، و پوسته و جوهر درهم تنیدهاند.
برپاکردن دادگاه سرپایی و صحرایی در مواقع عادی نقض غرض است. اگر در ایران آئین دادرسی عصر
جدید که این همه برای آن یقه پاره میکنیم اجرا می شد،
دادگاههای سال ۵۷ همچنان ادامه داشت. در جاهای دیگر دنیا به این دلیل از
چنین کاری چشم پوشیدند که جزای واقعی فقط در دوزخ ممکن است. و تازه بعد از
سالها بروبیا و دادرسی، کافی است یکی دو نفر هنگام اجرای حکم به محکوم بد و
بیراه بگویند تا تمام آن آداب و آئین بیاثر شود ـــــ همچنان که در مورد
صدام حسین چنین شد ـــــ وگرنه جوامع اروپای شرقی و آفریقای جنوبی نه
دادگستری و دیوان عدالتشان کمتر از عراق و ایران است و نه عقلشان کمتر از
این ملتها. اگر از فکرهای اعدامطلبانۀ قبلیمان شرمنده نیستیم بد نیست
دست کم این یک نکته را به یاد داشته باشیم.
۱۴ دی ۸۵
در انتهای تونل
|