صفحۀ‌‌‌ اول   كتاب ½ مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب ½ سرمقاله‌ها


  

آه ويتامين، آه آبرو

زمانی سيبهايی معطر و مثل رنگين‌كمان ـــــ سبز پسته‌اي و زرد و قرمز و نارنجي بر زمينه‌ای روشن ــــ شايد از آذربايجان می‌آمد، ‌شايد از خارج.  امروز همه جا ميوه را نارس به سردخانه می‌برند و با ماليدن روغن و مواد محافظ، به معنی‌ واقعی‌ كلمه، فرصت شكوفايی را از آن می‌گيرند.  قند را با كود شيميايی می‌توان ايجاد كرد؛ رنگ و طعم (يعنی بویی كه همراه مزه در كلۀ آدم بپيچد) آفتاب می‌خواهد.

 

خانم فرنگي با ديدن سيبهای تكنی‌كالر در ميوه‌فروشی گفت در بچگی وقتی به مدرسه می‌رفت دوست داشت سيب دستش بگيرد.  با شعف جلو رفت، يكی برداشت و پرسيد چند است.  ميوه‌فروش گفت دانه‌ای نيست.  خريدار كه فارسی خوب صحبت می‌كند با تعجب گفت اما سيب دقيقاً دانه‌اي می‌رويد نه خوشه‌ای.  نگاه ميوه‌فروش به طرف كارتن ميوه‌های دورريز كنار جو رفت و نگران شدم اگر لنترانی بپراند و فرنگي يكي از ناسزاهای تند رايج در زبان خودش را به فارسی تحويل بدهد قضيه بيخ پيدا كند.

 

به كاسب ِ حبيب خدا گفتم ما الان نمی‌توانيم پاكت ميوه دست بگيريم و اين يك دانه را هر چقدر دلش می‌خواهد حساب كند.  برگشت و با ته‌رنگی از ملامت گفت: ”شما كه ماشاء‌الله زبان آدميزاد بلديد به اين خانم با اين دك‌ و پز حالی‌ كنيد مردم اين‌جا اين جوری خريد نمی‌كنند.“

 

در ممالكی با دستمزد پايه و درآمد سرانۀ شش و هشت و ده برابر ايران، خريدن يك خوشه انگور،‌ يك دانه انار و يك قاچ هندوانه امري عادی‌ است.  در مملكتی كه ناليدن از گرانی در حكم موسيقی متن است، اگر به سبزی‌فروش گفتيد اين همه سبزی لازم نداريد و وقتی ميوه‌فروش با قدری تحقير ِ تمرين‌شده و با صدای‌ بلند می‌پرسد ”فقط همين سه قلم؟“ به استحضار ايشان رسانديد همين كيسه‌های مملوّ را هم كه در انتخاب محتويات آنها اجازۀ ‌دخالت نداشته‌ايد برای‌ خوشامد ايشان می‌خريد، بهتر است ديگر آن طرفها آفتابی ‌نشويد زيرا محل گربه به شما نخواهند گذاشت.

 

زمانی در متون سياسي می‌نوشتند ديكتاتورهای آمريكای لاتين با توطئۀ شركتهايی آمريكايی كه در كسب‌وكار ميوه‌اند سر كار می‌آيند ــــ همان طور كه در اطراف ما كمپانی نفتی مسئول تمام گرفتاريها بود.  سالهاست اسمی از يونايتد فروت‌ نمی‌بينيم.  چه شدند آن ميداندارهاي جهانخوار و قاتل امثال چه‌گوارا؟

 

شايد روح شيطانی‌شان در ميوه‌فروش‌های ايران حلول كرده باشد كه هرآينه در زمرۀ شريرترينانند در اين سرزمين شرورخيز.  پس از سالها گذر از برابر رديف دكانهاي برخی از اينها، به ياد ندارم زير آن همه لامپ مدادی ِ مدام‌روشن حتی يك مشتری ديده باشم.  شايد با امدادهای غيبی سر پا مي‌مانند.  شايد هم به بركت سخاوت معدود مشتريانی كه براي قطر ميوه احترام قائلند و به آبرو اهميت می‌دهند.

 

آه، آبرو، آبرو.  ميوه در ايران فقط به سلولز و گلوكز و ويتامين مربوط نمی‌شود؛ پای شأن و آبرو در ميان است.  موز و نارنگي و خيار نوبر در مجلس شوراي اسلامي اسباب حرف شد و همواره در برابر حاج‌آقاهای دامت ‌افاضاته در انواع جلسات رسمي حكومت ديده مي‌شود.  واعظاني كه زهد و تقواي الهي به خلايق حـُقنه مي‌كنند از اين رفتار اسرافكارانه شرمنده به نظر نمي‌رسند.  تل ّميوه به شكمبارگي و لفت‌ و ليس بيت‌المال مسلمين ارتباطي ندارد.  فقط براي احترام به ديگران و آبروداري است.

 

در نيرنگستان آريايي‌ـاسلامي، موز و نارنگي ِ پوست‌جدا كه چندين عدد آنها را مي‌توان به‌سرعت و سرپايي بلعيد جايگاهي والا، شايد در حد عنعنات ملي، دارند.  هيچ مجلس محترمي بدون آنها به‌اندازۀ ‌كافي محترم نيست.  و ميوه تا زمانی كه درشت و درشت‌تر و بسيار درشت نباشد احترام بر نمی‌انگيزد.  هستند انارهايی‌ عظيم كه برای خوردن آنها بايد چندنفری به حمام رفت و لـُنگ به كمر بست.  چنين ميوه‌جاتي بيشتر برای تأليف قلوب است تا تأمين ويتامين.

 

به آدم صرفه‌جو ممكن است برچسب خسيس بخورد اما كسی كه بگويد در ‌خانه‌اش هر هفته هشت عدد سيب و پرتقال لازم دارد به علاوۀ دوتا برای مهمانی كه جرئت بورزد دكور ميز پذيرائی را به هم بزند، يعني ميوه را دانه‌اي مي‌خرد.  يعني بي‌آبرويي.  يعني موضوع‌جوك‌شدن.  ميوه را بايد كيسه‌اي و توبره‌اي و صندوقي و گاله‌اي خريد.

 

در راستای فرهنگ درهم‌خري ِ ميوۀ فلـّه،‌ ميدانهای تره‌بار شهرداري خانواده‌های پرجمعيت و مقتصد را از ستم ميوه‌فروش‌هاي گانگستر در امان می‌دارد.  اما خريدن كيسه‌های پلاستيك پر از زردآلو و هلوی كالِ مثل سنگ، بيش از لذت‌بردن از طعم ناموجود، شايد به افراد اين احساس را می‌دهد، و ديگران هم می‌بينند، كه وضعشان بد نيست.  آبرو و  اعتمادبه‌نفس مقدم بر ويتامين.

 

درهرحال، شايد بد نباشد به بچه‌ها ياد بدهيم سهم سالانۀ هر انسان از ‌باغهاي جهان حداكثر چند دانه زردآلو و هلو و انار شاداب است كه در آفتابْ طعم گرفته باشد.  پيش از اين كار، بزرگترها خودشان بايد ياد گرفته باشند كه عادت نوظهور خريدن يك كيسه پرتقال در چلۀ تابستان لزوماً نشانۀ برخورداري و آبرو نيست.  اين هم نياز به آشنايي بيشتر با ملتهاي مالدار و چيزفهم دارد.

 

ميوۀ‌ مرغوب را در گوني نمي‌كنند و دانه‌اي است اما به نظر نگارنده واحدقائل‌شدن براي برخي چيزها لزومي ندارد، مثلاً اينكه به مرغابي (پرندۀ مورد علاقه‌اش در طبيعت و، بيش از آن، در قابلمه، اما نه در فر) بگويند قطعه ــــ‌ لغتي كه براي موسيقي مناسب است.  اگر استعمال واحد اجباري باشد مي‌توان واژۀ فريم را از عكاسي براي سيبهاي زيبا وام گرفت.  تجسم كنيم آن خانم به ميوه‌فروش مي‌گفت: ”يك فريم سيب هايـپررئاليستي، لطفاً.“

21 فروردين 88

 

يادداشت‌های 87

يادداشت‌های 88

يادداشت‌های 89

 

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X