هـُمالغالبون (و هـُمالسارقون؟)
دهيازده سال پيش وقتی نگارنده در
مطلبی نوشت ''تو به من دكترا
بده، من هم تو را معاونم مى كنم"،
خوانندگانی به حساب طنز گذاشتند. طنزی در كار نبود.
بهطرزی خوفناك جدی بود. نتايجش را میبينيم.
در قرن نوزدهم،
اعيان ايران پولی به شاه میدادند و لقبی كه دوست داشتند از او
میگرفتند ـــــ مثلاً فهيمالممالك، يعنی ايشان نه تنها در
مملكت خودمان بلكه در جميع ممالك عالم آدمی چيزفهم به حساب
میآيند. تعارف الكی ِ ايرونیبازی ضرری برای كسی نداشت.
سپهسالار و سردارش هم كه بايد با جنگ سروكار داشته باشد كشك بود،
تا چه رسد به القابی كه به درد سر
ﺑﻴﻨﮥ حمام میخورد.
حالا كار از خريد يك فقره
فهيمالممالك و احتشامالسلطنه به صد تومان در كاخ صاحبقرانيه
گذشته و به مغازۀ فتوكپی ِ سر كوچه كشيده
است كه در برابر نيم ميليون، سفارش
پاياننامه در اسرع وقت میپذيرد. دموكراتيزهكردن
ِ سواد و تورّم مدرك. خاﻧﺔ هفتاد تومانی حالا هشتصد ميليون.
لقب هم نرخ خودش را دارد.
اما اينكه "كار جنون ما به تماشا
كشيده است" قربانيانی بيگناه هم دارد. در اداﻣﺔ ذرّهبين
گذاشتن روی
مقالاتی كه برخی مقامهای ايرانی
ِ مجهز به دكترا به نشريات معتبر جهانی قالب كردهاند،
نشرﯾﺔ
نيچر در سرمقالهای جانگداز، با
اشاره به شرايط سياسی ايران كه منجر به چنين اغتشاشی شده، نوشته
است "پژوهشگران سرآمد در داخل ايران سرشان را پائين انداختهاند"
اما میافزايد "نبايد گذاشت اَعمال چند نفر شهرت نيك اكثريت
دانشمندان ايران را خدشهدار كند."
توضيحات متهمان به سرقت علمی از
مصاديق بارز عذر بدتر از گناه است و نشان میدهد چنان برای
مدركساختن عجله داشتهاند كه پرتقال را با پوست بلعيدهاند.
گرفتاری كم بود حالا طفلك دانشجوهای
واقعی بايد مميّزان بدبين را در خارجه قانع كنند كه بهخدا من نبود
كلك.
همان عنعنات قديم و نظام فروش القاب
به صاحبمنصبان چه عيبی داشت كه عوضش كرديم تا در گـِل گير كنيم؟
23 آذر 88
يادداشتهای 87
يادداشتهای
88
يادداشتهای
89
|