صفحۀ‌‌‌ اول   كتاب ½ مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب ½ سرمقاله‌ها


  

دو نامه از خوانندگان. . .

 

از "ضرب گير و لودهنده" به يكي از خاطرات بچگي هام رسيدم. منم يه بار يه همچين خبطی كردم.
وقتي كه دوم ابتدايي بودم. اون موقع ، اول سال كتابهاي جديد رو می‌آوردند سر كلاس و بين بچه ها پخش ميكردند. من همين كه مسئول كتابها با دستهاي پر از كتاب، وارد كلاس شد از خوشحالي سوت بلندي كشيدم. جالب اينه خودمم تعجب كردم از صداي خودم. چون اصلن سوت زدن بلد نيستم. اون موقع صداي نفسم شايد شكل سوت گرفت. معلم ما كه خيلي هم مومن بود از اين صدا وحشت زده شد و نگذاشت كتابها بين ما پخش بشه. تا آخر كلاس هم تهديد كرد اگر اوني كه سوت زده، نياد و خودشو معرفي نكنه همه ي كلاسو تنبيه ميكنن.
نميدونم اون موقع كسي از بچه ها منو نديد يا بغل دستيم منو نشنيد... هر طور بود لو نرفتم. منم كه از رفتار خودم هاج و واج مونده بودم نتونستم برم بگم. خلاصه رفتيم حياط و پنج دور ما رو كلاغ پر كردند. عين پادگانها كلاغ پر ميرفتيم. حياط مدرسه بزرگ بود و ما هم طاقت اونهمه بالا پايين پريدن نداشتيم.

مهين احمدلو

آبان 88
 

در فصل جدید کتاب آیندگان دربارۀ مساجد گمانم یک مقدار زیادی قرص و محکم میگویی که "اکثریت نزدیک به تمامی مساجد..." (ص 6).  من یادم هست که در سالهای دانشجویی خودم بعد از 1354 دوستانی که  به مسجد جلیلی در ایرانشهر می‌رفتند که مهدوی کنی نماز می خواند و بعدش حرف های مثلا انقلابی میزد.  يا طالقانی در همه سال‌هایی که در زندان نبود در مسجد هدایت نماز می‌خواند و تفسیر قران می‌کرد. موسوی اردبیلی گمانم در مسجد امیر در خیابان امیراباد نماز میخواند و افراد را دور خودش جمع کرده بود. فلسفی در مسجد عزیزالله سخنرانی داشت و منبرش در سال های پایانی رژیم شاه به واسطه گوشه و کنایه هایی که می‌زد بسیار شلوغ بود. عبدالرضا حجازی که بعدا در همکاری با شریعتمداری اعدام شد در مسجد رسول اکرم در جنوب غربی تهران (خیابان نواب) جلساتی داشت که جوان‌های مذهبی ضد رژیم اقبال زیادی به آن داشتند. درمورد ماهیت این جلسات و سخنرانی ها و تاثیرگذاری و شبکه های احتمالی آن‌ها باید آنها كه مطلع‌اند نظر بدهند ولی من همین طوری حس کردم گزاره شما زیادی به ضرس قاطع است.
ضمنا دیدم عبارت "متفاوت از" بر قلم مبارک جاری شده. قبل‌ها که ترجمه‌ها این قدر زبان را تحت تاثیر قرار نداده بود میگفتند "متفاوت با"  بعدها "دیفرنت فرام" جای خود را در فارسی باز کرد. حالا هم میگویند این از آن متفاوت است.

مجيد ملكان

 

. . . و يك عكس

 

 

  

حواشی ِ مبهم

در پی ِ اشاره‌ای كه افسران راهنمايی سلاح سازمانی‌ نداشتند، خواننده‌ای‌ نظر داد داشتند و قديمی‌ترهای آن اداره به نگارنده گفتند نداشتند اما پس از اعلام حكومت نظامی در شهريور 57 برای دفاع شخصی به آنها كلت داده شد.

 

در حالی‌ كه سلاح سازمانی ِ پليس ايران رولور بوده و هست، پس لابد اين نوع تپانچه را مقامهای‌ حكومت نظامی از موجودی ِ نيروی زمينی دادند.  جزئياتی از قبيل مارك اسلحه نزد ﮬﻤﮥ خوانندگان اهميت چندانی ندارد.  سؤال وقتی مهم می‌شود كه بخواهيم از صحت نظری‌ مطمئن شويم اما منبعی مدون و قابل اعتماد وجود نداشته باشد.  چنين جوانبی در نگاه به تحولات تاريخی اهميت می‌يابد.

7 آذر 88

 

  

تپاﻨﮀﮥ متفاوت با

نظری که خواننده‌ای درباره‌ی "انسان موتوریزه" داده، و پاسخ شما، من را هم به نظردادن کشاند.  در "حواشی مبهم" گفته‌اید: "...سلاح سازمانی پلیس ایران رولور بوده و هست، پس لابد این نوع تپانچه [کلت] را از موجودی..."، که به نظر می‌رسد میان کلت و رولور فرق گذاشته‌اید.  نگاهی به ویکیپدیا انداختم و دریافتم رولور یک مارک اسلحه نیست بلکه گونه‌ای اسلحه‌ی دستی است با سیلندری گردان برای شلیک پیاپی گلوله‌ها.  ولی کلت یک نشان تجارتی است و نام یک اسلحه‌ساز آمریکایی قرن نوزدهمی.

نکته اینجاست که "کلت" یک "رولور"ساز بزرگ است و اصلا همین آقای کلت و کارخانه‌ی اسلحه‌سازی‌اش بود که رولور را رواج داد.

پس فکر می‌کنم کلتی هم که در شهریور کذایی به افسران راهنمایی داده شد می‌توانسته از نوع رولور بوده باشد.

چند روز پیش خواننده‌ی دیگری نظر داده بود "متفاوت از" که از قلم مبارک جاری شده همان "دیفرنت فرام" است و نمی‌بایست جاری می‌شد. "متفاوت" را دهخدا "از هم جدا و دورشونده، متمایز و متفرق و جدا..." معنی کرده.  فکر می‌کنم اگر متفاوت، مترادف جدای فارسی باشد، و از آنجا که "از" حرف اضافه‌ی "جدا"ست، پس "متفاوت از" باید فارسی‌تر باشد از "متفاوت با."

حامد

 

يادداشت‌های 87

يادداشت‌های 88

يادداشت‌های 89

 

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X