تأمل در یک تصنیف
شاید پنج سالم بود که در روضهٔ خانهٔ همسایه شنیدم
واعظ روی منبر علیه مفاسدی مانند
در رادیو آوازخواندن "بانو دلکـُش" (به ضمّ کاف)
صحبت میکرد.
پس از درگذشت
عطاءالله خرم در اردیبهشت امسال،
به یکی از کارهای او که به دستم رسید
بار دیگر گوش کردم: تصنیف "رقیب" با صدای
دلکش و
ویگن. زمان درازی است موسیقی ایرانی گوش نمیکنم
اما قطعاتی مربوط به آنوقتها، صرف نظر از ارزش موسیقیایی، برایم حاوی نوستالژی
(یا به تلفظ جماعتی، "نوستالوژی") است.
شعر آن، سرودهٔ ناصر رستگارنژاد،
از نوع آشنای بسیاری
تصنیفهای ایرانی است: خطاب مرد به زن را یک زن
میخواند ــــ وصف گیسوی سیاه و گله از شب هجران و جفای محبوب لاکردار، با
صدای مؤنث. خطاب زن به مرد با صدای زن
در دههٔ
٥٠
باب شد.
اما کلام
این تصنیف از جهتی
تازگی دارد. راوی خطاب به رقیب، "ای
دشمن جان و تن من" که
"بـُردهای زیبای ما را/ خود گرفتی جای ما را"، او را قسم میدهد که با طرف
حال کن و "گرمای آغوش و لعل لب او نوش تو" اما تا وقتی بر سر پیمان بود "هرگز مکن با او
بدی."
در هنرهای نمایشی به این میگویند تعلیق ناباوری، یعنی
مخاطب موقتاً و فعلاً آنچه را به او تلقین میشود بپذیرد. پس ما هم
نپرسیم این اندرزهای ناخواستهٔ
پسازفاف چه دردی از عاشق دلشکسته دوا میکند
و اساساً چه ربطی به او دارد. گوزن نر هم وقتی در مسابقهٔ
شاخانداختن با رقیب پرزورتر بازنده میشود راهش را میکشد و دنبال آزمودن
بختش با یکی دیگر میرود.
جالب در این تصنیف برایم
صدای بسیار رسای
دلکش است
در کنار صدای ظریف (و میتوان
گفت به نسبت او ضعیف) ویگن. انگار
ماریا کالاس با
کلیف ریچارد همآواز شود. صدای زن صدای مرد را در جیبش
میگذارد.
در تاریخ موسیقی ایران با
توجه به آنچه روی نوار، و نه صفحهٔ ۷٨ خشدار قدیمی که صدا را تیز میکند،
باقی مانده میتوان گفت دلکش همچنان صدای بیرقیب در هر دو حیطهٔ زنانه و
مردانه است. صدای هایده پرقدرتتر بود و میتوانست سرآمد شود اگر،
مانند زمانهای پیشتر، خوانندهٔ مشهور و پولساز از
استادان
موسیقی حرفشنوی داشت و تن به تمرین و کار مداوم میداد. اما در
روزگار جدید، امثال علی تجویدی زورشان به امثال هایده نمیرسید.
جا دارد اهل منبر قدری به
آواز "بانو دلکـُُش" گوش بدهند و منصفانه داوری کنند که این صدای بم و
پردرد، مرثیهوار و "مردانه"تر است یا صدای کمتوان و مضحک مردهایی که
امروز گند میزنند به آهنگهای پنجاه سال پیش او زیرا شنیدن صدای
"مفسدهانگیز امثال بانو دلکـُُش" معصیت تلقی میشود.
تردید ندارم که آدمهایی در
آن صنف با دقت گوش میدهند. اما تقسیم کار اجتماعی را فراموش نکنیم.
"هر کسی را بهر کاری ساختند/ مهر آن را در دلش انداختند." انسان ابتدا در
موقعیتی قرار میگیرد و سپس فکر و حرفش را به اقتضای آن موقعیت تنظیم
میکند.
٦ خرداد
٩٣
یادداشتهای
٩٣
٩٢
٩١
٩٠
٨٩
٨٨
٨٧
|