آواز دهل شنیدن
ذرّهای فکرش را هم نمیکردم: ادیب جدیِ
محترمِ مفخّم تی. اس.
الیوت
بارها بلند شود برود در سینما بنشیند همراه عوامالناس فیلمهای برادران
مارکس تماشا کند. و بعد برای
گروچو مارکس نامه بنویسد و بخواهد که برایش عکس امضاشده بفرستد، با این
خیال که عکس مشهور او با سیگار برگ به دستش خواهد رسید. اما کمدین که فکر
میکند محضر شاعر بزرگ جای (به قول شیرازیها) فتحالله قـُر بازی نیست عکسی
بسیار جدی میاندازد و برای او میفرستد.
و بعد از مقادیری نامهنگاری همدیگر را
در سال ١٩٦٤
ملاقات میکنند. الیوت از مارکس میخواهد برایش دربارهٔ صحنههای
فیلم "سوپ اردک" حرف بزند. اما کمدین آمریکایی، انگار که از شغلش شرمنده
باشد، ترجیح میدهد برای شاعر هموطنش که در
٣٩
سالگی تابعیت بریتانیا را
انتخاب کرد قطعاتی طولانی از "سرزمین ویران" خود او دکلمه کند، کاری که
حوصلهٔ الیوت را سر میبرد ــــ یا شاید حتی فکر میکند منظومهاش به نظر
گروچو مارکس به درد فیلم کمدی میخورد.
قویاً معتقدم واقعیت کلاً از تخیل
عجیبتر است و برای قابلهضم شدنش باید چند قطره از آن را در یک سطل آب
رقیق کرد.
٢١ خرداد
٩٣
یادداشتهای
٩٣
٩٢
٩١
٩٠
٨٩
٨٨
٨٧ |