
حیا و هاراکیری
دفتر مشق خط دوران دبیرستان صفحهای داشت برای تمرین
خوشنویسی با این جمله یا
مصرع: "آبی که آبرو ببرد در گلو مریز." بزرگترها و مدیرمعلمها در کلهٔ
محصل فرو میکردند آبرو رکن رکین و
جوهر زندگی است.
در
مفهوم آبرو پروا از شرم
نهفته است اما مدیرمعلمها برای پیشاپیش آگاهاندن نوجوانها از موج
تستوسترون که در
آستانهٔ جوشش بود میگفتند لا حیاء فیالدین، یعنی
در برخی موضوعهای مهم
باید صریح بود و دین و ایمان رودربایستی
برنمیدارد. امروز حجتالاسلام
دکتری که مشتاق است مدرن و روزآمد
و آزادفکر به نظر برسد
وقتی
در برابر دوربین فیلمبرداری به خانمهای
محجّبهٔ حاضر در جلسهای
رسمی تکنیک سکس (یا به تلفظ خلخالی، sekes)
میآموزد ظاهراً از همان اصل
عبور مجاز از خط قرمز حیا
استفاده میکند.
اعلامیهٔ تسلیم ژاپن در پایان جنگ جهانی
دوم را نه نمایندهٔ امپراتور یا
فردی نظامی یا نخست وزیر، که وزیر خارجهٔ آن
کشور امضا کرد. دلیلی که کسانی میآوردند جای تأمل داشت:
نظامی ِ شکستخوردهای که
امضا پای چنان متنی بگذارد بر پایهٔ سنت
شرف در جامعهٔ آبروستای ژاپن باید خودکشی کند. این توجیه بیش
از آنکه پاسخ باشد سؤال در پی داشت: چرا که نه؟
ژنرال شرمگینانه امضا کند
و سپس
سرفرازانه دست به
هاراکیری
بزند. هم رعایت مصلحت میهن و هم حفظ شرافت
خویش.
در ایران معاصر گاه این پرسش مطرح میشود
که اگر آبرو در
حکم خون مؤمن است و نماز بازدارنده از منکرات،
چرا مثلاً متهم به کلاهبرداری
از خلایق و
دزدی از بیتالمال در
یکی از
دادگاههای
مفاسد اقتصادی
رژیم اسلامی
میگوید
"نمیدانم چرا این اثر مهر [بر پیشانیام]
گاهی هست و گاهی نیست. هرچه هم با ناخن میتراشم نمیرود."
کار از ناخن گذشته است.
با قطع جریان دلار، بالارفتن دمای جامعه و
پیشلرزههای فزاینده،
رندان حقپرست ظاهراً
دستبهکار پاککردن
استامپها با لیزر و بوتاکس شدهاند. مـُد
اسلامی رایج در دههٔ سراسر سرقت 80 که مدتی گواه طاعت و عبادت و سجدههای
ماراتن بود اکنون چه بسا خبر از
همدستی در چپو و زمینخواری
بدهد.
در کنار اهل احتیاط،
ندرتاً آدم
خجالتی هم
پیدا میشود.
اوایل سال 58 ناصر میناچی
وزیر شدیداً حقبهجانب
ارشاد و معاون پرخاشگرش مهدی ممکن در صدد بودند قانونی بگذرانند
تا روزنامهها
ملزم شوند موضع سیاسی
خود را بالای صفحهٔ اول اعلام کنند. با تعطیل
گستردهٔ مطبوعات مستقل در مردادماه چنان
طرحی بلاموضوع شد.
همان سال از سفارت آمریکا
کاغذهایی بیرون
آمد که در یکی از آنها میناچی دربارهٔ دخالت
اهل حوزه و منبر در امور
دولت
حرف دلش را به مأموران آمریکایی زده بود.
در همان حال که به اهل جراید فشار میآورد موضعشان را به
چماقدار و حاکم شرع نشان
دهند، موضع خودش را
به جواسیس نشان میداد.
یکی دو شب
در هلفدونی خوابید و تا پایان زندگی، چندین دهه روزهٔ سکوت
گرفت و مطلقاً جیک نزد. هم
هراس دایم از انفرادی و هم شاید شرم
از هارتوپورت ریاکارانهٔ
خویش.
شرمندهتر از او:
حسین
تکبعلیزاده
یکی از عاملان آتشزدن سینما رکس آبادان و
جزغالهکردن
چند صد نفر در مرداد 57.
در سالهای بعد
تبلیغات رژیم اسلامی به تکرار انتساب آتشسوزی به ساواک ادامه
داد. او که مأموریت برآشوبیدن آبادان
و مناطق نفتی
را به انجام رسانده بود مصراً خواستار رفع چنان
تهمت خفـّتباری
شد.
سال 59 محکمهای حتی با معیارهای
حکومت اسلامی بسیار عجیب
و نامعقول،
حکم
به قتل تکبعلیزاده و نیمدوجین
بختبرگشته از جمله دو افسر شهربانی داد، بدون احضار آمرانی
دامت افاضاته که متهم معترض بود به او حکم شرعی و وجوهات و تینر دادند اما حالا که
ماجرا بر ملا شده
خودشان را کنار کشیدهاند.
آتشسوزی یا کار آدمهای رژیم سابق بود یا کار نیروهای اسلام.
هر دو با هم نمیشد.
درهرحال، صاحب و مدیر سینما چرا کیفر دیدند؟
پیشتر کسی با تکبعلیزاده کاری نداشت.
اگر رگ غیرتش بیرون نزده بود و تن داده بود که دروغ مصلحتآمیز لازمهٔ
دینداری و دنیاداری است، حالا شاید برای خودش کسی و کارهای بود و صاحب
مالومنال بادآورده. "عسس مرا بگیر" او
از مصادیق بارز هاراکیری
ژاپنی بود: مردن
در راه اجرای تکلیف
الهی بهتر است از زیستن با اتهامی ننگین. از میناچی هم باحیاتر بود.
در عهد استیلای عربهای شمال
آفریقا بر آندلس، در قرن نهم میلادی طغیانی درگرفت که آن را "مسابقهٔ مرگ"
نامیدهاند. کسانی از مردم مغلوب اسپانیا با اهانت
علنی به مقدسات
مسلمانهای فاتح داوطلبانه به کام مرگ میرفتند.
نوشتهاند شمار موارد این
گونه خودکشی از 44 تن گذشت.
مسلمین دیگر بار به آندلس دست نیافتند
و آن گونه سرکوبی را در سرزمینهای خودشان اِعمال میکنند. امروز در ایران خودکشی، انتحار، استشهاد یا هاراکیری دستهجمعی و
اعلامشده در شیوهای جدید سر برمیآورد: زنان و مردانی از خود گذشته و خطشکن،
بسیاریشان غیرمشهور، با سر در شکم نظام
ولایی میروند و به
بانگ رسا خواهان
برچیدن بساط موجود میشوند.
جای تردید نیست، به گفتهٔ شاعر، "آنان به مرگ خود آگاهانند" و نامحتمل
نیست معترضانی در سیاهچال زجرکُش شوند و پایان کار را نبینند.
محکومتیهای فوقسنگین قرار است خیال قهرمانشدن را از سرها به در کند و
جماعت را سر جایشان بنشاند.
مصداق ارهاب و ترهبون. برعکس، حیرت عمومی که
قدری فرو بنشیند احکام
باورنکردنی شاید برانگیزانندهٔ گروههایی تازه از آدمهای جسور شود.
در مقابل، عقلاً و شرعاً و
عرفاً و اخلاقاً سرکردگان رژبم مقدس مشکل بتوانند از پسربچههای گوشت
دمتوپ باز هم توقع فداکاری داشته
باشند. آن تودهٔ ارزان ِ بیشکل به
اندازهٔ کافی
به اسپانسرها
سرویس داد. در جنگ با عراق، جمهوری اسلامی از پسربچههای یکبارمصرف برای صفشکنی و عبور موج انسانی از میدان مین استفاده
میکرد. در
فاز کنونی نبرد
اسلام و ایران
که در گسترهای مدنی شامل خانه
و کارخانه، و نه تنها
دانشگاه و خیابان، جریان دارد
گسیل چماقبهدست کفایت نمیکند.
با این همه، مشهورترین روحانی ژوراسیک توصیه میکند
از جوانها استفاده شود ـــــ دوبله به لـُری:
باز هم مقداری بزنبهادر ازمکتبگریخته به میدان بفرستیم
بزنند شلوپـَل کنند.
اما نوبت چمباتمهزنندگان
و جاخوشکردگان بر "سر سفرهٔ انقلاب
و نظام" است که
پس از رساندن پولهای مسروقه و خانم و بچهها به جایی امن در
بهشت خارجه،
دستکم تکوتوک ساموراییوار دست به هاراکیری بزنند تا
همگان ببینند بارقهای
از حیا و شرف باقی مانده است
و جای مهر بر پیشانی تنها برای فریب خلق نیست.
پیشنهاد
اخیر را مزاح
تلقی کنید. خودکشی
با هر اسمی گناه کبیره است
و مانع دخول فرد در جنّت.
6 شهریور 98
فهرست مشاهدات
|