صفحۀ‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله ها


 

 

شكوه علفزار و نوعی واكسن

 

فرانك آرتا:  این روزها مشغول چه كاری هستید؟
ــــ مقالاتی مینگارم و سرگرم تبدیل مقداری از نوشتههایم از داس به وُرد هستم تا بتوان آنها را در سایت در دست احداث گذاشت.  نخستین مسلمانان در اروپا را برای چاپ دوم آماده میكنم و در روزهای آینده نوشتن كتابی دربارۀ روزنامۀ  آیندگان را هم از سر خواهم گرفت.

ــــ حیطۀ‌ فعالیتتان متعدد است.  در دنیای تخصصها منافاتی با هم ندارند؟
ــــ زمانى یكى از مدرّسان ِ تخصص‏ستا به ماكس وبر ایراد گرفت كه از فیلد (به‏معنى زمینه، حیطه، رشته، و نیز مزرعه، میدان، چراگاه) خویش خارج شده است.  وبر با تمسخر گفت: من الاغ نیستم كه فیلد داشته باشم.  بنده هم به مشاهدات خودم و دیگران، و سیر افكار نسبت به تغییرات جهان علاقه دارم.  تا وقتی این مطالب را، به گفتۀ شما، متخصصان هر رشته جدی میگیرند میتوان استـنباط كرد كه از چراگاه خودم خارج نشدهام.  چنانچه مثلا فیزیكدان یا تاریخدان اعتراض كرد كه حدود مزرعهاش را نادیده گرفتهام پوزش خواهم خواست.  امیدوارم هیچگاه دلیلی برای خردهگیری اهل نظر وجود نداشته باشد، چون با احترامات فائقه فقط معلومات وام میگیرم.  برای لذتبردن از شكوه علفزار لازم نیست آدم طوری رفتار كند كه انگار آن محل متولی ندارد.

ــــ اگر به پراكندهكاری متهم شوید چه پاسخی خواهید داد؟
ــــ‌ عذر خواهم خواست كه متفكر بزرگی بیش نیستم و از بنده فقط همین قدر توقع داشته باشند (حالا چرا متهم؟ مگر تحت تعـقیـبم؟).  تا جایی كه امانتدارانه و بدون بدجنسی و تحریف رفتار كنیم، آنچه برای قضاوت میماند توان خود ِ نوشته در همدلكردن خواننده، و نه زورزدن برای قانع‌‌كردن اوست.  بعد از سالها كاغذ سیاهكردن به حداقلی دست یافتهام كه خواننده، حتی اگر مفهوم یا استدلالی مهم را از تخصص خود او وام گرفته باشم، احساس نكند وقتش تـلف شده است.  ارزش نوشته به موضوع آن بستگی ندارد و خوانندۀ سخنشناس وقتی با خوبنوشتن و نوشتۀ خوب روبهرو میشود نمیپرسد این را برای چه نوشتید؟ ــــ حتی اگر خودش خدای آن زمینه باشد.  وقتی مثلا آرشیتكتها یا اهل سینما فردی غیر از خودشان را به نوشتن دعوت میكنند احتمالا يعنیآن فرد گسترده میبیند و منسجم نظر میدهد، نه اینكه پراكندهكاری میكند.

ــــ  در یادداشتی به عدم تسلط برخی اهل سیاست به زبان انگلیسی اشاره كردید.  راه حلی میتوانید ارائه دهید؟

ــــ آدم تا وقتی از فرهنگ پشت یك زبان تصوری نداشته باشد قادر نیست با اهل آن زبان ارتباط مؤثر برقرار كند.  حتی در زبان مادری، خردهفرهنگهایی بسیار متفاوت وجود دارد كه طرز فكر و حالات بدنی و طرز نگاهكردن آنها مكمـّـل معنی جملاتشان است.  در زبان خارجی، جملات تحتاللفظی یك مسئله است و ناآشنایی با فرهنگها و خردهفرهنگها مسئلهای بسیار بزرگتر.  راه حلی سراغ ندارم جز اینكه خود شخص بفهمد در باغ نیست و بتواند حدس بزند دیگران چه تصوری از حرفزدنش دارند و برای پیشبردن مقصودش به این تصور اهمیت بدهد.

 

ــــ تازگی دربارۀ مشروطه مقالهای نوشتید.  آیا طرح این موضوع از سوی شما به سالروز مشروطه مربوط میشود یا اساساً دغدغهٔ‌ همیشگی شماست؟
ـــ‌ مناسبتهای تاریخی مثل بازار مكاره است: آتوآشغال بیشتر، مخاطب هم فراوانتر.  هستۀ آن بحث، یعنی نارضایی عمیق و مزمن ما و مخالفتمان با هركس و هرچیز، سالهاست فكرم را به خود مشغول میكند.  مردم ما آدمهاییاند بسیار رند اما نارس كه به خردهفرهنگهای همدیگر شدیداً بدبیناند.  از پذیرش مسئولیت هم میگریزند و در هر موردی تمایل دارند آنها را مقصر بدانند ــــ یعنی سوم شخص غایبی غیر از شما و من و ما.  اعتقاد به پدیدۀ آنها سبب میشود كمتر كسی احساس مسئولیت كند و گرچه فضا سرشار از شورِ (متمایل به هیستری ِ) وطنستایی است، آدمها با احساس عضو یك ملتبودن بزرگنمیشوند و هركسی خر خودش را میراند.

ــــ تا چه اندازه مباحث سیاسی را دنبال میكنید؟ اصلاً سیاست در دنیای شما چه جایگاهی دارد؟
ـــ‌ به گفتۀ ظریفی، والله سیاست است كه پاچۀ ما را ول نمیكند.  نوع روابط درون ملتها و در میان قدرتهای جهان كمتر كسی را به حال خویش میگذارد.  اما همین اندازه كه احساس كنم اهل سیاست هم ارتكابات حقیر را میخوانند كفایت میكند.  این هم سهم ما.

ـــ کسی که کتاب  ایدئولوژیهای سیاسی اش به چاپهای متعدد رسیده شاید روزگاری سیاست دغدغهٔ‌ زندگی اش بوده است.   تا به امروز چه درس هایی از سیاست گرفتهاید؟
ــــ در نظریههای مربوط به ادارۀ جامعه، به هستۀ قضیه، یعنی موضوع قدرت، میرسیم. پیشترها نقش ارادۀ فردی را بیش از امروز میدیدم.  حالا فكر میكنم بسیاری چیزها با سرعتی كه ما دلمان میخواهد اتفاق نمیافتد.  اصحاب دائرةالمعارف حتماً درست میگفتند كه آدم بالاخره عقل پیدا میكند.  حرف این است كه همۀ آدمها با هم و به یك اندازه عوض نمیشوند و مشكل بتوان برای این بالاخره موعدی در آیندۀ نزدیك تعیین كرد.

ــــ تندی، تلخی وبی پروایی در نوشتارتان با مطایبه در رفتار و گفتارتان جور درنمیآید.
ـــ  فكر نمیكنم تعداد كسانی كه نوشتۀ مرا دارای این صفات می دانند زیاد باشد. درهرحال، شاید چون خودم را به عنوان شهروند كماهمیت به آن اندازه جدی نمیگیرم كه خواننده بهعنوان مؤلف جدی میگیرد.  متن مكتوب شأنی دارد ورای حالات انسان ِ جایزالخطا.

ــــ بر چه اساسی یک کتاب را برای ترجمه انتخاب میکنید؟
ــــ‌ در خواندن، علایق گستردهای دارم و به موضوعهای متنوعی توجه میكنم.  كتابی كه خوب نوشته شده و به عنوان متن هم دارای ارزش ادبی باشد نامزدی بالقوه برای ترجمه است.

ـــ شنیدهام به ویراستاری مطالب تان خیلی اهمیت میدهید، گاهی اوقات در حد وسواس.
ـــ‌ به كسانی كه قلم روی كاغذ میگذارند و فكرشان تقریباً بی خطزدن جاری میشود رشك میبرم.  شخصاً باید خیلی سنباده بزنم تا نوشته آن چیزی شود كه میخواستهام، حتی نامهای به سازمان آب تا بیایند كنتور را درست كنند.  بعد هم، به بیان سعدی، عمر گرانمایه در این صرف شد كه متن چاپشده اغلاط فاحش نداشته باشد.  در جامعهای با سطح بسیار نازل زیبایی‌شناسی، كه مسئولیتپذیری و وجدان كار صفتی عمومی نیست، گمان نمیكنم بتوان وسواسی بود، چون بیهوده است.  همین قدر كه اغلاط فاحش به چشم نخورد و سر و ته مطلب شل و ول نباشد باید گفت ماشاءالله.

ـــ آیا به طور مرتب روزنامه میخوانید؟ این روزها با برخی روشنفكران كه صحبت میكنم علاقهای به خواندن روزنامه ندارند.
ـــ روزنامه، در همه جای جهان، كلا دیدنی است، دارای قسمتهایی خواندنی و گاه قابل تأمل (من هم بریدۀ روزنامههای قدیمی را كه حاوی مطالبی اساسیاند نگه میدارم).  در ایرانِ معاصر، حكومتكننده با پایۀ اجتماعیاش ارتباطی از نوع ماقبل كتابت و شفاهی دارد.  در نتیجه، مطبوعات ِ حاوی حرفهای او را عمدتاً منتقدان و مخالفانش میخرند و میخوانند.  شرایطی است عجیب و ملالآور اما نباید دیدن روزنامه را تـرك كرد چون اعتیاد كمضرری است.  قطع ارتباط با مطبوعات یعنی افتادن در ورطۀ هپروتاندیشی.  آدم اگر اصلا روزنامه نبیند ممكن است خودش شروع به زدن همان حرفها كند.  روزنامه كمك میكند نگذاریم فكرهایی وارد كلۀ ما شود .  مثل نوعی واكسن.

*
روزنامۀ  سرمایه، 25 مرداد 85

 

 
 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X