]صفحۀ‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب    سرمقاله‌ها

 آرشيو لوح 

 

 هوش چيست؟


هوش همان استعداد است؟ قوۀ ابتكار است؟ دانايى است؟ قدرت يادگيرى است؟ حافظۀ‌ قوى براى از بر كردن شمارۀ تلفن و شعر است؟ توانايىِ برآمدن از پس مشكلات است؟


جلال بامدادى
بهرام صالح صدق
‏پور
 

براى تعريف هوش چند نوع برخورد به اين مفهوم در برابر داريم. دو برخورد متداول‏تر، رهيافت روان‏سنجى ( psychometric approach)، رهيافت پردازش اطلاعات (data-processing approach) و رهيافت رشد (cognitive developmental approach)  است. شيوۀ برخورد اول را فرانسيس گالتون انگليسى و ديدگاه رشد را ژان پياژه سويسى بنياد نهاد.

 

 

 

 

 

رهيافت روان‌سنجى
فرانسيس گالتون انگليسى در كتاب خود
، نبوغ ارثى (1869) اين نظر را مطرح كرد كه تواناييهاى ذهنى انسان قابل اندازه‏گيرى است.  بر اساس اين نظريه، بينه و سيمون آزمونى براى اندازه‏گيرى هوش طرّاحى كردند.  آزمون آنها بر تعريف زير استوار است:
 

در مفهوم هوش، استعداد فكرىِ بنيادينى وجود دارد.  اين استعداد فكرى، توان داورى است و مى‏توان آن را 'حس خوب‏`، 'حس عملى‏`، 'قريحه‏` و 'استعداد فكرىِ فرد براى تطبيق با محيط` ناميد.  بنابراين، خوب داورى‏كردن، خوب درك‏كردن و خوب استدلال‏كردن فعاليتهاى اساسى هوش‏اند (بينه و سيمون، 1905).

ژان پياژه را در سراسر جهان مى‏شناسند. او كيست؟ روان‏شناس است يا زيست‏شناس؟ منطق‏دان است يا فيلسوف؟ پياژه در چهارسوق اين دانشها قرار دارد. در مقام زيست‏شناس به بنا كردن نظريه سازمان‏يافتن موجود زنده، يعنى منطق زندگى، كه از آميب تا اينشتين ادامه دارد و ما نيز جزئى از آن هستيم پرداخته است. به‏عنوان روان‏شناس به مسئله كنش‏ورىِ فكر، اين معجزه مكرر، پاسخ داده، و به دنبال آن به كشف چيزى در عين حال ساده و دگرگون‏كننده نايل آمده است: ''دوره‏هايى كه هوش كودك براى درك جهان از آنها مى‏گذرد در همه جا يكسانند.`` اگر در جريان اين تحول، تسريعها يا تأخيرهايى بر حسب محيط رخ مى‏نمايد، ترتيب ساختهايى كه هوش در جريان تشكيل بدانها نايل مى‏آيد تغيير نمى‏پذيرد. بدين ترتيب مى‏توان اميدوار بود كه از خلال اين تاريخ تحول فردى بتوان تاريخ تحول روحيه انسانى و روحيه علمى را مرور كرد. و اين پياژه است كه بر مبناى بررسى تحول كودك، مسير تكامل شناخت را ترسيم مى‏كند و بدين تريب به مقام مورّخ هوش بشر ارتقا مى‏يايد.``
از گفتگوهاى آزاد با ژان پياژه، اثر بريگه، ترجمه دكتر منصوردادستانى.


ژان پياژه (Jean
Piaget) در سال 1896 در شهر نوشاتل در سويس به دنيا آمد. در دانشگاه همان شهر زيست‏شناسى خواند. در 21 سالگى دكترا گرفت و پس از مدتى مطالعه و كار در انستيتو ژان‏ژاك روسو در پاريس، به رياست آن جا رسيد. اين انستيتو بعداً به دانشگاه ژنو پيوست. گرچه در بسيارى از دانشگاههاى اروپا و آمريكا به‏عنوان استاد مهمان تدريس كرد، بيشتر عمرش را در ژنو و در خانه روستايى‏اش در آلبيسن گذراند و بيشتر آثارش را همان‏جا نوشت. تا زمان مرگش در سال 1980، فعاليتهاى تحقيقاتى و علمى خويش را در سمت رياست مركز مطالعات بين‏المللى دانش ژنتيك ادامه داد.

 

آزمون سيمون و بينه مجموعه‏اى از مسائل است كه از كودك انتظار مى‏رود بدون استفاده از يادگيرى‏هاى قبلى يا حافظه طوطى‏وار، و با يارى‏گرفتن از نيروى داورى و استدلال خويش، از پس حل آنها بر آيد، گرچه در اين باره كه آيا مى‏توان از كودك، يا هر فردى، انتظار داشت كه مستقل از پيشينه اطلاعاتى خويش به پرسشهايى پاسخ صحيح بدهد جاى پرسش و تأمل است.
 

درهرحال، بينه دريافت كه نسبت سن عقلى كودك به سن حقيقى‏اش تقريباً در تمام مراحل رشد او ثابت است.  براى مثال، كودكى كه در چهار سالگى سن عقلىِ او دو سال است، به احتمال زياد در هشت سالگى سن عقلى او چهار سال نشان مى‏دهد، يعنى سن عقلى اين كودك در برابر سن عقلى ِ كودك 'بهنجار` همواره نسبت يك به دو خواهد بود.
 

نسبت تقريباً ثابت بين سن حقيقى (يا تقويمى) و سن عقلى را ضريب هوشى، بهره هوشى يا هوش‏بهر( Intelligence Quotient, IQ) مى‏نامند. اين آزمون و معادله منتج از آن‏ مبناى همه ارزيابيها و سنجشهاى مهارتهاى ذهنى قرار گرفت.

براى پيداكردن ضريب هوشى، سن عقلى
ِ فرد را بر سن حقيقى يا تقويمى ِ او تقسيم مى‏كنيم:  دو تقسيم بر چهار مساوى ½ يا 5/0 خواهد بود.  با ضرب كردن اين عدد در 100، عدد 50 به دست مى‏آيد كه بهرۀ هوشى يا ضريب هوشىِ كودكِ مورد بحث است.

 

در مثالى ديگر، اگر سن عقلىِ يك فرد بيست‏ساله در حد 15 سال باشد، معادله چنين خواهد بود: 15 تقسيم بر 20، كه عدد 5/7 تقسيم بر 10 يا 75/0 را به‏دست مى‏دهد.  با ضرب كردن اين عدد در 100 به رقم 75 مى‏رسيم كه بهرۀ هوشى چنين فردى است.  بر اين قرار، ضريب هوشى ِ فردى كه سن عقلى‏اش 12 و سن حقيقى‏اش نيز 12 سال باشد، يك‏يكم يا 100 است.  فردى كه سن حقيقى‏اش 18 اما سن عقلى او 22 سال باشد داراى ضريب هوشىِ‏ 22 تقسيم بر 18 باشد داراى بهره هوشىِ 22/1 (و با ضرب شدن در عدد صد) معادل 122 خواهد بود.
 

دقت كنيم كه وقتى مى‏گويند كسى در سن 40 سالگى از ضريب هوشىِ 160 برخوردار است، يعنى 160 40x تقسيم بر 100 مساوى است با 64؛ و سن عقلىِ چنين فرد نيكبختى در حد فردى 64 ساله خواهد بود.  حالا پرسش اين است كه مگر، در تجربه و در عالم واقع، هر فرد 64 ساله‏اى تقريباً دو برابر فردى 40 ساله از توانايى يادگيرى و مهارت ذهنىِ برخوردار است؟ پاسخ اين است كه نظريۀ سنجش هوش و تكنيكهاى تخمين ضريب عددى براى هوش، مربوط به دورۀ رشد كودك است.

منحنى توزيع هوش‏
در بررسيهاى آمارى و تحقيقات تجربى، مى‏توان ديد كه افراد به دو دسته پرهوش و كم‏هوش تقسيم نمى‏شوند. توزيع هوش نيز، همانند قد يا وزن افراد، روى منحنى مشهور به منحنىِ
طبيعي
(normal curve) قرار دارد؛ به‏ اين ترتيب كه اكثريت افراد در وسط منحنى و شمارى كمتر در دو سمت آنند. اكثريت واقع در وسط منحنى طبيعى را 'عادى‏` و افراد واقع در دو طرف آن را كمتر برخوردار و بيشتر برخوردار مى‏نامند.

در منحنى توزيع هوش، افراد داراى ضريب هوشىِ بين 90 تا 110 را عادى و داراى هوش متوسط، كمتر از آن را، به‏ترتيب، كـُند، كم‏هوش يا عقب‏مانده، و بيش از 110 را پرهوش، سرآمد يا نابغه مى‏خوانند. شمار افرادى كه در دو بالِ منحنى قرار مى‏گيرند كمتر از افراد 'عادى‏` است.  حدود 64 درصد افراد هر جامعه‏اى هوش متوسط دارند و تنها 2 درصد افراد را مى‏توان فوق‏العاده پرهوش، و 2 درصد را بسيار كم‏هوش دانست.  بنابراين، خوشبختانه، در هيچ جامعه‏اى اكثريت افراد مجبور به رقابت با جماعت كثيرى از نوابغ يا گرفتار خيلِ كودنها نيستند.

تعاريف هوش
چندين راه براى تعريف هوش وجود دارد. سه نظر متداول:
هوش عبارت است از توانايى يادگيرى.
هوش عبارت است از توانايى فرد در تطبيق با محيط خود.
هوش عبارت است ازتوانايىِ تفكر انتزاعى (براونينگ، 1990).

اين سه تعريف مغاير يكديگر نيستند. تعريف اول تأكيد بر تعليم و تربيت دارد.  تعريف دوم بر شيوه مواجهه افراد با موقعيتهاى جديد تأكيد مى‏كند، و تعريف سوم ناظر بر توانايى افراد در زمينه استدلال كلامى و رياضى است.  به اين ترتيب، اين سه توانايى با يكديگر وجوه مشتركى دارند.
 

در زمينه هوش دو نظر كلى وجود دارد: نظريه هوش كلى و نظريه چند عاملى.
بر پايه نظريه هوش كلى، تواناييهاى ذهنى انسان داراى يك عامل مشترك است كه اسپيرمن آن را عامل g (حرف اول
general) معرفى مى‏كند.  در نظريه چند عاملى، چند عامل مجزا يا مهارتهايى اساسى وجود دارد كه هر فعاليتى با يك يا چند عامل از آنها درگير است.  براى مثال، ترستون بر اين باور است كه هوش از شش عامل تشكيل يافته:

عامل عددى: مهارت انجام عمليات رياضى با صحّت و سرعت.
عامل كلامى: مهارت انجام آزمونهاى درك كلامى.
عامل فضايى: مهارت به‏كارگيرى اشيا در فضاى تخيلى.
عامل روانى (سيّالىِ) كلمات: مهارت به‏كارگيرىِ سريع كلمات.
عامل استدلال: مهارت كشف قوانين تفكر قياسى و استقرايى.
عامل‏
حافظه: مهارتِ‏ يادسپارى ‏و يادآورىِ سريع.

در ايران بسيارى از پدران و مادران، و حتى مربيان آموزش‏ديده، بر اين باورند كه واداشتن كودك به حفظكردنِ اشعار و چيزهاى ديگر، خصوصاً در اوان كودكى،
حافظۀ
او را تقويت مى‏كند و كمكى است به افزايش هوش و پيشرفت آتى او.  در اين باره مى‏توان گفت صِرف تقويت حافظه طوطى‏وار تأثيرى قابل اثبات در افزايش كلّى ِ هوش كودك ندارد و اين جنبه تنها يكى از عوامل مؤثر در هوش به شمار مى‏آيد.  مشهورترين نظريۀ چندعاملى ِ هوش را گيلفورد در سال 1959 پايه‏گذارى كرد.  در الگوى او 120 عامل مجزا قابل تشخيص است. 

 

  

رهيافتهاى پردازش اطلاعات‏
ديديم كه روان‏سنج‏ها به روش اندازه‏گيرىِ هوش و پيش‏بينى
ِ فعاليتهايى مانند يادگيرى بر اساس نتايج چنين آزمونهايى علاقه‏مند بوده‏اند.  در مقابل، روان‏شناسانِ پيرو ديدگاه پردازش اطلاعات بر
مطالعۀ فرايندهاى فكرى تأكيد داشته‏اند.

فرانسيس گالتون

Francis Galton

 (1911-1822)

در شهر برمينگام، انگلستان، به دنيا آمد و در دانشگاه كمبريج تحصيل كرد. ابتدا به جغرافيا علاقه داشت اما پس از انتشار كتاب داروين درباره اصل انواع در سال 1859 به تكامل نژاد انسان علاقه‏مند شد. در آن زمان درباره وراثتِ انسانى اطلاع كمى در دست بود و گالتون بر آن شد تا موضوع را با استفاده از تكنيكهاى آمارى، عمدتاً قوانين احتمالات، مطالعه كند. به همچنين، شيوه‏هاى آمارى‏و منحنى توزيع طبيعى، ضريب همبستگى، نمرات درصدرا كه تاكنون بسيار متداول شده‏اند تكامل بخشيد. آثار گالتون تاثيرهاى مهمى بر روان‏شناسى گذاشت زيرا او نشان داد كه ويژگيهاى روانى و ذهنى را مى‏تواند كمّى كرد و هنگامى كه اين ويژگيها اندازه‏گيرى شوند مى‏توان چيزهاى زيادى درباره آنها آموخت.

 

برخى نظريه‏پردازان بر اين باورند كه تفاوت در تواناييهاى شناختى در نتيجه تفاوت در نظام پردازش اطلاعات در ذهن شخص است.  براى مثال، هانت و همكارانش چنين بيان مى‏دارند كه تفاوتهاى فردى در پردازش اطلاعات متضمّن سه بنيان است:  آگاهى؛ روش پردازش اطلاعات؛برنامه‏هاى اوليۀ پردازش اطلاعات.

شمار بزرگى از محققان به اين سه بنيانِ تفاوتهاى فردى در پردازش اطلاعات توجه كرده‏اند:

در مقايسه افرادى كه مهارت كلامى بالايى‏دارند با افرادى كه داراى مهارت كلامى پايين‏ترى هستند: افراد دسته اول اطلاعات موجود در حافظه‏كارى (كوتاه‏مدت) را بسيار سريع‏تر پردازش مى‏كنند. افراد دسته اول اطلاعات را در نظم صحيح‏ترى نگهدارى مى‏كنند.
افراد دسته اول با سرعت بيشترى اطلاعات را فرا مى‏گيرند و براى ذخيره‏كردن و يادآورى آن اطلاعات از حافظه درازمدت بيشتر كمك مى‏گيرند.
افراد دسته اول نمادهاى نوشتارى را با سرعت بيشترى به فكر تبديل مى‏كنند.
 

بنابراين، افرادى كه نمره‏هاى بالاترى در ضريب هوشى مى‏گيرند از افرادى كه نمره‏هاى پايين‏ترى كسب مى‏كنند در زمينه بسيارى از وظايف مربوط به پردازش اطلاعات برترى نشان مى‏دهند. به اين ترتيب، در آزمونهاى روان‏سنجىِ توان ذهنى، تفاوتهاى فردى در پردازش اطلاعات را اندازه‏گيرى مى‏كنند.
 

در سالهاى اخير، برخى روان‏شناسان در پى ايجاد روشهايى هستند كه بتوان تفاوتهاى فردى در پردازش اطلاعات را با آنها اندازه گرفت و چنين روشهايى را جايگزين روشهاى روان‏سنجى كرد.

هوش از ديدگاه رشد
پياژه هوش را نوعى انطباق فرد با جهان خارج تلقى مى‏كند. در واقع، او بر اين باور است كه انسان براى ادامه حيات خود بايد وسايل انطباق خويش با محيط را فراهم آورد. از اين ديدگاه هوش عبارت است از نمونه‏اى ويژه از انطباق زيستى، يا توانايىِ ايجاد كنش متقابل و كارا با محيط.
 

پياژه رشد شناخت را عبور گام‏به‏گام از بازتابهاى نوزاد تا توانايىِ بزرگسالى از حيث استدلال منطقى و انتزاعى مى‏داند. بر اين اساس، سازوكار (مكانيسم) حالات رشد شناخت براى هر فرد اختصاص به خود او دارد، زيرا محيط هر فرد وضعيت خاصى بر او تحميل مى‏كند و، در نتيجه، رشد شناخت هر فرد هم محدود به فرايندهاى عام رشد ذهن و هم محدود به تجارب خاص اوست.
 

پياژه استدلال مى‏كند كه چهار عامل اساسى در رشد تفكر آدمى تأثير مى‏گذارد: 1) بلوغ زيست‏شناختى؛ 2) تجربه‏اندوزى از محيط فيزيكى؛ 3) تجربه‏اندوزى از محيط اجتماعى؛ 4) تعادل.  با بلوغ كودك، ساختار جسمىِ او كامل‏تر مى‏شود و مى‏تواند از محيط خود با مهارت بيشترى كسب تجربه كند.
 

فرايند تعادل‏جويى نيز، به سبب تنظيم و يكپارچه‏سازىِ تغييراتى كه در اثر بلوغ و نيز تجارب مادى و اجتماعى پديد مى‏آيد، در تحقق رشدِ كودك از نظر توانِ شناخت نقشى مهم دارد.  در واقع، تعادل‏جويى، از طريق جذب و انطباق، فرد را از حالت عدم‏تعادل به‏سوى تعادل مى‏برد. از ديدگاه پياژه، هوش همين فرايند تعادل‏جويى است.

هوش و مسئله طبيعت
ـ ‏تربيت‏
چرا افرادى ضريب هوشىِ بالاترى دارند؟ يكى از روشهاى بررسىِ حدوحدود تأثير دو عامل طبيعت (يا فطرت و ذات و خميره) و تربيت (و آموزش و پرورش)، مقايسه نمره‏هاى آزمون هوشىِ دوقلوهاى يكسان است كه در يك محيط واحد پرورش يافته باشند. نتايج چنين بررسيهايى حاكى از آن است كه‏
وراثت نقشى نسبتاً مهم در تعيين حد و سطح هوش ايفا مى‏كند (دوقلوهايى كه از يك تخمك واحد ايجاد شده‏اند و دقيقاً كپيه يكديگرند، نه صِرفاً دو نوزاد مستقل كه دوران جنينى را با هم گذرانده‏اند).
 

براى مثال، هورن (1983 و 85) گزارشى از يك مطالعه گسترده درباره مسئله طبيعت‏تربيت تهيه كرده كه در آن از مطالعه طرح فرزندپذيرى در ايالت تگزاس استفاده شده است. اين يكى از طرحهاى ملى آمريكاست كه در آن بر پرورش فرزندخوانده به‏دقت نظارت مى‏شود.  در بخشى از اين طرح، هورن نمره‏هاى آزمون هوش سيصد كودك و پدر و مادرخوانده‏ها و نيز مادرواقعى‏شان را به دست آورد و آنها را با هم مقايسه كرد.  نتيجة مقايسه، نقش قوىِ وراثت در تعيين هوش را نشان مى‏دهد.
 

با اين همه، نمى‏توان يكسره نتيجه گرفت كه وراثت تنها عامل مهم در توانايىِ هوش كودكان است.  نتايج تعليمات همگانى و آموخته‏هاى شخصى افراد مشابه در محيطهاى مختلف نشان مى‏دهد كه تأثيروتأثر متقابل و پيچيده فطرت و تربيت سبب‏ساز تفاوتهاى هوشى است.

 

نسخهٔ پی‌دي‌اف 

 بنا به تعريف، شمارۀ سوم، بهمن 77

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X