4.
اسداللَّه موسوى ماكوئى
معاون دبيرستان البرز و سرپرست شبانهروزى آن از 1323 تا 1357
شاگردان ما مىتوانستند فقط دو ساعت را بيرون از محيط شبانهروزى بگذرانند:
دو و نيم تا پنج، و سه و نيم تا چهار و نيم بعد از ظهر. در هر نوبت براى
خروج بايد اجازهنامه دريافت مىكردند. بعد از ظهر پنجشنبه تا عصر جمعه
افرادى كه در بدو ورود اولياى آنان در قرارداد رسمى اجازه مرخصى داده بودند
مىتوانستند مرخص بگيرند و در اين حال، در صورت داشتن تمايل به مرخصى به
منظور رفتن به منزل خويشان خود براى آنان پروانه مرخصى (از ساعت 2/5 عصر
پنجشنبه تا 5/5 بعد از ظهر جمعه) صادر مىشد. عدهاى از محصلين طبق دستور
پدرشان بايد با همراه از شبانهروزى بيرون مىرفتند و افرادى هم كه طبق نظر
اولياى خود شخصاً اجازه خروج از شبانهروزى را داشتند با دريافت مرخصى خارج
مىشدند.
محصلانى كه در شبانهروزى ثبتنام مىكردند دو دسته بودند: يك دسته
شهرستانىهايى كه از سرخس تا خرمشهر و از ماكو تا چابهار به شبانهروزى
وارد مىشدند. اينان اكثراً كسانى بودند كه وسيله تحصيل در شهرستان آنها
وجود نداشت، يعنى شهر آنها فاقد دوره دبيرستان بود. دسته دوم تهرانىها
بودند كه اغلب به علت مسائل خانوادگى شبانهروزى را به قدوم خود مزيّن
مىفرمودند. مثلا پدر مرحوم شده بود، مادر يا قصد ازدواج داشت يا قادر به
اداره كردن فرزندش نبود و يا اينكه پدر، مادر بچهها را (به علت فوت يا
طلاق) از دست داده بود و قصد تجديد فراش داشت كه وجود فرزند مانع مىشد.
البته تعدادى بيشترى نيز براى تربيت بهتر و تحصيل خوب وارد شبانهروزى
مىشدند. بدينترتيب شبانهروزى، حلاّل بعضى مشكلات خانوادهها بود.
آب
مصرفى محصلين شبانهروزى البرز از آب كرج (بلوار كشاورز فعلى) تامين مىشد.
پخت وپز، نظافت، وضو، رختشويى، باغبانى با آب كرج بود. از آنجا كه تهران در
چند سال اول فاقد لولهكشى بود، تهيه آب در هر شرايطى حائز اهميت فراوان
بود. ولى آب آشاميدنى شبانهروزى و دبيرستان البرز از قنات سفارت انگليس كه
مظهر آن در محوطه شبانهروزى بود به وسيله دو نفر سقا با مشك (يكى براى
دبيرستان و ديگرى جهت شبانهروزى) تهيه مىشد. روزى اطلاع دادند آبِ
انبارها تمام شده. با سر ميراب و ميرآب تماس گرفتيم و تقاضا كرديم اجازه
فرماييد از نهر كرج براى پركردن آبانبارها استفاده نماييم. جواب منفى بود
و اصرار و تقاضا و ... در آنها اثر نداشت. به ناچار با شهردار تهران تماس
گرفته شد و به ايشان گفته شد 200 نفر محصل در شبانهروزى زندگى مىكنند و
در حال حاضر آبى در انبارها موجود نيست. سرميرآب هم حاضر به همكارى
نمىباشد. شهردار فرموده بودند آب انبار ديگر بسازيد و گوشى تلفن را گذاشته
بود.
سرپرست شبانهروزى بهناچار دستور داد سوت بكشند و محصلين را به خط كنند.
چهل نفر از ورزشكاران انتخاب شدند، از كوچه پشت شبانهروزى، يعنى كوچه رشت،
به فواصل معين ايستادند و پس از رسيدن به نهر (بلوار كشاورز) چهار نفر از
ورزشكاران ورزيده دست و پاى سر ميرآب را گرفته جلو نهر قرار دادند و آب را
به طرف شبانهروزى روان ساختند. به محض رسيدن آب به انبار شبانهروزى، سر
ميرآب را آزاد ساختند و آب انبار پر شد.
از آن تاريخ به بعد، هر وقت آب لازم شد پيغام مىداديم آب مىدهيد يا
بياييم؛ جواب مثبت بود. پرواضح است اين رويه در خور شأن مربى دلسوز نبود،
ولى از ناچارى اين عمل انجام گرفت. اين قضيه رياست دبيرستان البرز و سرپرست
شبانهروزى را وادار به كار اساسى براى تهيه آب نمود كه نتيجه آن حفر چاه
عميق در محوطه شبانهروزى البرز بود.
مدتى پلو خشك و ناكافى بود. اين مسئله معمايى شده بود. پس از مطالعه تمام
جهات و جوانب، مقصر اصلى پيدا شد و آن آشپز قديمى زمان مرحوم دكتر جردن بود
كه بر اثر تحريك بعضى از عوامل به منظور مخالفت با سرپرست جديد (يعنى اين
نگارنده) برنج را خشك و ناكافى از كار در مىآورد؛ تخممرغها نيز مدام
كوچكتر مىشدند.
با توجه به سابقه خدمت آشپز در وپختوپز خوراك حدود سيصد نفر، در صدد تشويق
او برآمدم تا وادار بههمكارى شود. مبلغى به حقوقش اضافه كردم، سپس جشنى به
افتخار چهل سال خدمت او ترتيب داديم.
اين جشن و هدايا استاد آشپزپاشى را منقلب كرد و او را وادار نمود كه اسرار
را فاش نمايد. استاد اعتراف كرد كه ''تحت تلقينات و وعدههاى دانشجويانى كه
شما به شبانهروزى راه نداديد و يكى دو نفر از كارمندان، قرار بر اين شد كه
با خراب پختن غذا، محصلين را وادار به طغيان كنيم تا جنابعالى دست از اداره
شبانهروزى برداريد. لذا من در صدد برآمدم با آنان همراهى و همكارى كنم و
اينك سخت پشيمان و وجداناً ناراحت هستم.``
|