1.
كبريت را كى كشيد و چرا؟
تأمل بر آنچه شامگاه 18 تير 1378
در خوابگاه دانشگاه تهران گذشت
مشاهدات چهار دانشجو
لوح: هنوز بيست روز از ماجراى كوى دانشگاه نگذشته، روايتهاى
متفاوتى از آن پيدا شده. مىتوانيد مشاهدات
خودتان در آن روزها و شبها را دقيقاً برايمان بگوييد؟
راوى يك: ساعت 11 پنجشنبه شب بود كه يكى از دوستان كاغذى به
اتاق آورد. نوشته روى كاغذ دانشجويان را به تجمع در مقابل سينماى كوى در
ساعت 11/5 همان شب در اعتراض به توقيف روزنامة
سلام دعوت مىكرد. بچههاى هر اتاق كاغذ را مىخواندند و به اتاق بعدى
رد مىكردند. اما ساعت 11/5 هيچ جمعى مقابل سينما نبود. فقط گروههاى كوچك
جدا از هم دورادور ايستاده بودند. ربع ساعتى كه گذشت بچهها جمع شدند و به
طرف ميدان كوى راه افتادند. اول بيشتر با هم شوخى مىكردند و شعارهايى
درباره قرمز و آبى مىدادند. يك نفر سعى مىكرد بچهها را ساكت كند تا
شعارهاى جدى بدهند و كمكم شعارهايى مثل 'خاتمى حمايتت مىكنيم` و 'مرگ بر
استبداد` همهگير شد. شايد ساعت 12 بود كه رسيديم جلو در. بسته بود. بچهها
فرياد كشيدند 'نگهبان درو بازكن`. جمعيت حدود پانصد نفر بود. بيش از دويست
نفر بيرون رفتند و عدهاى هم از پشت نردهها، از داخل كوى، آنها را همراهى
مىكردند. بيرون، خيلى از بچهها مقابل در اصلى ماندند يا آرام شروع به
پائين رفتن كردند. عدهاى كه تند و تيزتر بودند جلو مىرفتند تا به مقابل
در دانشكده فنى رسيدند. آنجا آخرين ديوار كوى است و تا آنجا بچهها احساس
امنيت مىكردند. همان موقع يك ماشين نيروى انتظامى با دو سرنشين عرض خيابان
را گرفتند. دو سه نفرى اصرار داشتند كه پائينتر برويم اما بچهها موافق
نبودند و برگشتند. برگشتنمان هم خيلى منظم بود و فقط يك طرف خيابان را
گرفته بوديم تا ماشينها رد شوند. رسيديم به در اصلى و تصميم داشتيم وارد
كوى بشويم. ماشين نيروى انتظامى آهسته دنبالمان مىآمد. اينجا بچهها شعار
'نيروى انتظامى تشكر تشكر` دادند. ساعت تقريباً يك بود و خيلى از بچهها به
داخل كوى برگشته بودند كه دكتر محمدكاظم كوهى، سرپرست كوى دانشگاه، آمد.
شايد 100-150 نفرى هنوز بيرون بودند و عدهاى هم داخل ايستاده بودند. حدود
ساعت يك و ربع شايد ده نفر گاردى (يگان ويژه نيروى انتظامى) كه يكى دو نفر
با لباس شخصى هم با آنها بودند پيدايشان شد. آن دو مأمور انتظامى كه از قبل
آنجا بودند به يكى از آن لباس شخصىها كه محاسن سفيدى داشت احترام گذاشتند.
همين شخص با پرخاش و عصبانيت به گاردىها فرمان حمله به دانشجويان داد.
گاردىها دو دل بودند كه او يكى از آنها را به طرف دانشجويان هل داد.
گاردىها مجهز به باطوم و سپر بودند. اين غير عادى بود. ما تا حالا گارد
اين جورى نديده بوديم بيايد مقابل دانشجوها بايستد. در تجمعهاى قبلى كه به
هر دليل انجام مىشد اين سابقه نداشت. كوهى دويد جلو و ما نفهميديم چه گفت
اما خودش بعداً گفت كه از رئيس گاردىها پنج دقيقه مهلت خواست تا بچهها را
به كوى برگرداند. وقتى داشت با آنها حرف مىزد، رئيس گاردىها هلش داد و
دانشجويان در عكسالعمل نسبت به اين حركت هو كشيدند.
گاردىها حمله كردند و با حمله آنها چند نفر از بچهها
باطوم خوردند و همه به داخل كوى برگشتند. نگهبانها در كوى را بستند و خود
آنها هم چند ضربه باطوم خوردند. بچهها كه عصبانى شده بودند، كلوخ و آجر و
سنگ پرت كردند و گارد هم با سنگ جواب داد. هر بار كه گارد عقب مىرفت
بچهها جلو مىرفتند و در را باز مىكردند. آنها كه جلو مىآمدند، بچهها
برمىگشتند و در را مىبستند. يكى از دفعاتى كه بچهها بيرون آمده بودند،
سهتا گاردى كه جدا از بقيه نفراتشان در شمال خيابان جا مانده بودند در حين
برگشت به طرف نيروهايشان با سنگهاى دانشجوها مواجه شدند و يكى از آنها به
دست دانشجوها افتاد. بعضىها شروع به زدنش كردند اما اكثريت كه با اين كار
مخالف بودند با كمك كوهى سريعاً او را به نگهبان منتقل كردند و بعد از دو،
سه دقيقه آزاد شد.
اين موقع، گاردىها به پائين خيابان و كوچههاى روبهرو عقب
نشستند. بچهها وارد خيابان كارگر شدند و روبهروى در اصلى كوى تجمع كردند.
دكتر سليمانى و كوهى هم حاضر بودند. يك نفر كه خود را عضو دفتر تحكيم وحدت
معرفى كرد با بلندگو صحبت كرد كه 'اعتراض شما مشروع است اما بهتر است آرام
و منطقى باشيد` و از بچهها خواست به اتاقهايشان برگردند. بعد از او فردى
كه خودش را فرستاده تاجزاده [معاون وزير كشور] معرفى كرد بالاى سطل آشغال
رفت و گفت 'ما هم از جريان اصلاحطلبى پشتيبانى مىكنيم، دولت هم به اصلاح
قانون مطبوعات اعتراض كرده. اما راه اعتراض، خشونت نيست. شما مىخواستيد
صدايتان را به گوش مسئولين برسانيد، بهتر است به خوابگاه برگرديد.` يكى از
دانشجوها پرسيد چرا نيروى انتظامى كه رسماً تحت نظر وزارت كشور است بايد به
دانشجوها حمله كند؟ او پاسخ داد همه مىدانند كه نيروى انتظامى از وزارت
كشور دستور نمىگيرد، با اين همه به نيروى انتظامى دستور داده شده كه اطراف
كوى را تخليه كند. دانشجوها از صحبت او قانع نشدند و به طرف در پائين حركت
كردند. گاردىها جلو در دانشكده فنى و در كوچههاى روبهروى كوى موضع گرفته
بودند. تعدادِ افراد لباسشخصى هم زياد شد، طورى كه بچهها حس كردند انصار
هم به گاردىها ملحق شدهاند. بچهها، كه 70 نفرى مىشدند، و گاردىها شروع
به سنگاندازى متقابل كردند. بچهها چند قدم جلو مىرفتند و برمىگشتند، هم
در خيابان كارگر و هم در كوچهها و هم در داخل كوى. گاردىها مهارت عجيبى
در پرتاب سنگ داشتند. هم زورشان زياد بود و هم خيلى دقيق مىزدند. هرچه
بچهها خطا مىزدند، آنها درست به هدف مىزدند. اين كشمكش تا حدود ساعت 4
ادامه داشت. يكى از بچهها كه از خيابان آلاحمد و از پشت گاردىها بالا
آمده بود مىگفت حدود ده ماشين نيروى انتظامى، پائين مستقر هستند: سهتا
كاميون مخصوص حمل بازداشتيها و بقيه سوارى پژو. عدد دقيقى براى تعداد
نيروها ذكر نكرد فقط مىگفت 'زياد بودند.`
حدود 70 نفر دانشجو در خيابان و
بيست، سي نفرى هم داخل كوى
بودند كه يكى از افراد گارد از پشت بلندگو سه دقيقه به دانشجويان مهلت داد
به كوى برگردند و تهديد كرد كه عواقب اتفاقات بعدى به عهده خود شماست.
بچهها عصبانىتر شدند و با شدت بيشترى سنگ پرتاب كردند. اينطور با زبان
ارعاب و تهديد با بچهها مواجه شدند. انگار در نيروى انتظامى مسئول فهميده
و باعرضهاى پيدا نمىشد كه بتواند دانشجوها را آرام كند.
بعد از سه دقيقه وعده داده شده، دو تويوتاى شاسى بلند كه قسمت بارشان با
تورى فلزى محصور شده بود با سرعت وسط دانشجوها رفتند و صف آنها را درهم
شكستند. بچهها ترسيدند و فرار كردند داخل كوى.
نمىدانيم در آنجا چند نفر نتوانستند خودشان را نجات بدهند، اما اكثر
بچهها به داخل كوى برگشتند. هم در خيابان و هم در كوى گاز اشكآور شليك
شد. همه بچهها دنبال چيزهايى مىگشتند كه بتوانند آتش بزنند تا اثر گاز
برطرف شود. ساعت چهار و ربع بود كه گاردىها از در پائين وارد شدند و
بچهها را تعقيب كردند. همزمان، از در بالا هم يكى از تويوتاها محكم به در
اصلى كوبيد و وارد شد و به دنبالش گاردىها هم آمدند. در آن ساعت آنقدر گاز
زده شده بود كه سربازان گارد، در تقاطع آلاحمد و كارگر آتش خيلى زيادى
روشن كرده بودند تا اثر آن خنثى شود. يك نفر كه از پائين آمده بود مىگفت
''چشمهايم خيلى سوخت و نمىتوانستم هيچ كارى بكنم. با آب صورتم را شستم، كه
بدتر شد. حالا تمام صورتم شديداً مىسوخت. سر تمام كوچههاى منتهى به كارگر
را از طرف كردستان نيروهاى انتظامى بسته بودند. احساس من اين بود كه گارد
هنوز پائين است و فكر نمىكردم بالا آمدهاند. از كوچههاى بالاى كردستان
انداختم و آمدم داخل كارگر (از شمال) يك پژوى شخصى با يك سرنشين آمد و
جلويم را گرفت و گفت برگردم. به پائين كه نگاه كردم، ديدم گارد مثل موروملخ
دارد مىريزد توى كوى. من از در خوابگاه پزشكى، بهرغم هشدار نگهبانهاى
آنجا، وارد شدم و برگشتم به كوى. به ساختمان خودمان رفتم و دوستم را بيدار
كردم تا بيرون برويم. در همين موقع گاز زدند و تمام ساختمان از گاز پر شد.
اكثر بچهها خواب بودند. شايد زدن همين گاز بود كه مانع از ورد گاردىها به
ساختمان شد چون خود آنها را هم شديداً گاز گرفته بود. بچههايى كه بيدار
مىشدند، شوكه و دستپاچه مىشدند و خيلىها از طبقه دوم خود را پائين
انداختند تا نجات پيدا كنند.
راوى دو: ديدم گارد دارد مىريزد توى كوى. خيلى از
بچهها را كه روى چمنها خوابيده بودند شديداً كتك زدند. وقتى به ميدان كوى
رسيديم فهميديم اصل فاجعه از در اصلى و ساختمان 14-15 شروع شده. اين موقع
هنوز امكان نزديك شدن به آن ساختمان نبود، فقط ديدم كه يكى از تويوتاها
وارد كوى شد، ميدان كوى را دور زد و به طرف در اصلى برگشت. بچهها ديده
بودند كه گاردىها از ورودى ساختمان 14 تا در اصلى يك دالان انسانى ساخته
بودند كه بچهها را در حال كتك خوردن از وسط آن مىگذراندند و به طرف در
اصلى مىبردند و سوار ماشينهاى مخصوص مىكردند. خود من بچههايى را ديدم كه
سر و صورتشان پر از خون بود فرار مىكردند. زيرپوش يكى از بچهها را روى سر
يكى كه زخمش شديد بود انداختيم و برديمش بهدارى. آمبولانس نبود. مسئول
درمانگاه گفت آنقدر تعداد زخميها زياد است كه يك آمبولانس از عهده
برنمىآيد و گارد اجازه ورود به آمبولانسهاى تازه نمىدهد. بالاخره
آمبولانس را جلو ساختمان يك پيدا كرديم كه داشت زخميها را سوار مىكرد. |