صفحۀ‌‌ اول   كتاب½ مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب½ سرمقاله‌ها

 آرشيو لوح 

 

در ادامۀ مطلب

فراخوان شيخ فضل‌ الله نوری  به دفاع از حق در برابر مجلسِ نهى از معروف و امر به منكر

 

  1.

 

مى‏گويند سه هزار سال همين طور بوده‏ايم‏
و بعد از اين هم خواهيم بود


از رسالۀ  تنظيمات، نوشتۀ ميرزا مَلكَم ‏خان ناظم ‏الدوله

ميرزا مَلكَم ‏خان ناظم ‏الدوله ( 1278 ـ 1212 ش،  1908 ـ 1833)  در نوشته هايش مي پرسيد: از عمر اين دولت چند دقيقه باقى مانده است؟
از ده ‏سالگى براى تحصيل به فرانسه رفت و به روايتى در پلى‏تكنيك پاريس درس خواند.  پس از بازگشت به ايران، به تناوب محبوب و مغضوب دربار قاجار بود.  منابع افكارش مختلف بود و از منتسكيو، ولتر، اگوست كنت، داروين، جان استوارت ميل و ديگران بهره مى‏گرفت.  در نوشته‏هايش تأكيد مى‏كرد كه افكارش حاصل اجتهاد عقلا و حكماى غربى است، اما مال‏اندوزى‏اش نشان چندانى از حكمت و عقل نداشت.  زمانى كه سفير ايران در لندن بود در جريان امتيازنامه راه‏انداختن لاتارى در ايران كه با كمك چند تاجر انگليسى به دست آورده بود، و در پى اعتراض ناصرالدين‏شاه و دولت انگلستان، سفارت و همه مناصب دولتى را از دست داد اما در سالهاى آخر عمر بار ديگر به سفارت ايران در ايتاليا منصوب شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

خبط كلى صدارت ميرزا آقاخان اين بود كه عهد خاقان مغفور1 را ميزان آئين مملكت‏دارى قرار داده بود.  متصل اعمال آن ايام را شاهد مى‏آورد و معايب آن عهد را سند ترقى عهد خود قرار مى‏داد.  خيال مى‏كرد كه واقعاً عهد خاقان مغفور سى سال قبل از اين بوده است. غافل از اين بوده كه از آن عهد تا امروز پانصد سال گذشته است. نقشه آسيا را در پيش خود بگذاريد تاريخ اين صد سال گذشته را باز نمائيد و روش اين دو سيل هايل را كه از كلكته و پطرزبورغ رو به ايران راه افتاده، درست تحقيق نمائيد و ببينيد اين دوسيل كه در اول محسوس نبودند در اندك مدت چقدر بزرگ شدند، چه شهرها را خراب كردند و چه دولت‏ها را غرق نمودند و پس از تحقيق هر گاه بتوانيد كه خود را از عقايد عوام فى‏الجمله بالاتر بكشيد و از آن بلندى، درجه سرعت اين دو سيل را كه از يك طرف به تبريز و استرآباد رسيده و از طرف ديگر داخل هرات و سيستان شده معين نمائيد و بعد به من بگوئيد كه از عمر اين دولت چند دقيقه باقى مانده است.

 

وزراى ايران قدمت تاريخ ايران را سد جميع بلاها مى‏دانند. هر چه فرياد مى‏كنى سِيل رسيد، مى‏گويند سه هزار سال است همين طور بوده‏ايم و بعد از اين هم خواهيم بود.


سركار وزير؛ آنوقتى كه شما در آسيا به طور دلخواه خود سلطنت مى‏كرديد، آنوقت كسى دويست فرسخ راه را در ده ساعت طى نمى‏كرد. آن وقتى كه انتظام دولت را به وَقر بى‏معنى و قـُطر شكم مى‏دانستند آن ايام مدتى است گذشته است.  حالا در سه هزار فرسخى ايران يك قلعه آهنى مى‏سازند و مى‏آيند محمّره 2را در دو ساعت منهدم مى‏كنند. حالا در مقابل اقتدار دول همجوار نه الفاظ عربى به كار مى‏آيد، نه استخوانهاى اجدادى، حالا چيزى كه لازم داريم علم است و بصيرت. هزار قصيده عربى حفظ داشته باشيد و هزار فرمان نجابت ابراز نمائيد، باز نخواهيد فهميد كه دولت ساردانيا 3 كه از آذربايجان كوچكتر است و ده سال قبل از اين دوازده كرور4 ماليات داشت، چطور شد كه حالا سى كرور ماليات دارد.  مى‏دانم خواهيد فرمود ولايت را نظم دادند، مردم را آسوده ساختند، مملكت را آباد كردند. اين الفاظ را رديف‏كردن آسان است، اما وقتى كه از شما بپرسند: راهِ آبادىِ ولايت كدام است، همان الفاظ بى‏معنى را خواهيد گفت كه هر احمقى در هر ايام گفته است.


عقل تنها براى وزارت اين ايام كافى نيست. ميرزا آقاخان از اغلب وزراى فرنگ بلاشك عاقل‏تر بود، با وصف اين هرگاه ادنى‏ محرّر ِِ5 وزارتخانه‏هاى فرنگ به جاى ميرزا آقاخان [صدراعظم‏] مى‏شد هزار بار بهتر از او وزارت مى‏كرد. اگر به يك رعيت بسيار عاقل دهات سيستان كسى بگويد در ده ساعت از كرمان مى‏توان رفت به هرات، خواهد خنديد.


اگرچه اكثر از رجال دولتِ عليّه برحسب نجابت با دويست نفر فراش راه مى‏روند و اگرچه برحسب فهم دو هزار بيت شعر عربى مى‏دانند، ولى در مراسم ترقيات مملكت‏دارى [با] سيستانى مزبور هيچ فرقى ندارند. مثلا هزار بار فرياد بكنيد كه در دو سال ماليات مازندران را مى‏توان با كمال آسانى به دو كرور رسانيد، باز خواهند گفت: در ايام انوشيروان هم چنين چيزى نبوده است.  بلى در ايام انوشيروان لفظ انگليس وجود نداشت حالا چند نفر تاجر انگليسى در خانه خود مى‏نشينند و به همان تدابيرى كه شما منكر هستيد در پنج هزار فرسخى وطن خود به قدر ده مقابل دولت انوشيروان را مطيع و مملوك خود مى‏كنند. بلى اكثر عقايد و اعمال ملل فرنگ در ظاهر خلاف عقل مى‏نمايد ولى اگر ما بخواهيم فقط به عقل طبيعى خود حركت كنيم منتهاى ترقى ايران مثل ايام كيومرث خواهد بود.


علم وراى عقل است. هرگاه اوضاع فرنگ را به حالت چهار هزار سال قبل از اين برگردانند، وزراى ايران به زور عقل خود عالم را مسخر خواهند كرد اما امروز درجه اجتماع علوم بشرى به جايى رسيده كه عقل طبيعى در تصور آن حيران است.


مثلا هرگاه دو هزار نفر آدم بسيار عاقل ايرانى جمع بشوند و تا يك سال با هم خيال بكنند كه بانك چه چيز است، يقيناً در اولين نقطه آن معطل خواهند ماند. عقل فرنگى به هيچ وجه بيشتر از عقل ما نيست، حرفى كه هست در علوم ايشان است و قصورى كه داريم اين است كه هنوز نفهميده‏ايم كه فرنگى‏ها چقدر از ما پيش افتاده‏اند. ما خيال مى‏كنيم كه درجه ترقى آنها همانقدر است كه در صنايع ايشان مى‏بينيم و حال آنكه اصل ترقى ايشان در آئين تمدن بروز كرده است و براى اشخاصى كه از ايران بيرون نرفته‏اند، محال و ممتنع است كه درجه اين نوع ترقى فرنگ را بتوانند تصور نمايند. اين مطلب عمده را نمى‏توان بيان بكنم مگر به تشبيه مطالب مأنوس.

 

كارخانجات يوروپ6 بر دو نوع است: يك‏ نوع آن را از اجسام فلزات ساخته‏اند و نوع ديگر از افراد بنى‏نوع انسان ترتيب داده‏اند. مثلا از چوب و آهن يك كارخانه ساخته‏اند كه از يك طرف پشم مى‏ريزند و از طرف ديگر ماهوت برمى‏دارند. و همچنين از بنى‏نوع انسان يك كارخانه ساخته‏اند كه از يك طرف اطفال بى‏شعور مى‏ريزند و از سمت ديگر مهندس و حكماى كامل بيرون مى‏آورند. محصول كارخانجات فلزى كم‏وبيش در ايران معروف است، مثل ساعت و تفنگ و تلگراف و كشتى بخار. از وضع ترتيب اين قسم كارخانجات فى‏الجمله اطلاع داريم. اما از تدابير و هنرى كه فرنگيها در كارخانجات انسانى به كار برده‏اند اصلا اطلاعى نداريم. مثلا هيچ نمى‏دانيم كه الان در لندن يك كارخانه هست كه اگر از پانصد كرور ماليات ديوان كسى ده تومان بخورد، در آن كارخانه لامحاله معلوم مى‏شود و نيز در پاريس چنان كارخانه‏اى هست كه اگر در ميان هفتاد كرور نفس، به يكى ظلم بشود حُكماً در آنجا بروز مى‏كند و همچنين كارخانه‏اى دارند وقتى كه ده كرور پول در آنجا بريزند بعد مى‏توانند صد و بيست كرور پول نقد از همان كارخانه بيرون بياورند و خرج كنند.

 

ملل يوروپ هر قدر كه در كارخانجات و فلزات ترقى كرده‏اند، صد مراتب بيشتر در اين كارخانجات انسانى پيش رفته‏اند. زيرا كه اختراعات صنايع فرنگ، اغلب حاصل عقل يك نفر يا نتيجه اجتهاد چند نفر از ارباب صنايع بوده است و حال آنكه اين كارخانجات انسانى حاصل عقول و اجتهاد كل حكماى روى زمين است. مثلا هرگز بيست نفر مهندس جمع نشده‏اند كه يك كارخانه ساعت بسازند، اما حال هزار سال است كه در انگليس و فرانسه سالى هزار نفر از عقلا و حكماى ملت جمع مى‏شوند و در تكميل كارخانجات انسانى مباحثات و اختراعات تازه مى‏نمايند.

 

از اين يك نكته مى‏توان استنباط كرد كه فرنگيها بايد چقدر در اين كارخانجات انسانى ترقى كرده باشند. حال چيزى كه در ايران لازم داريم اين كارخانجات انسانى است. مثل كارخانه ماليات، كارخانه لشكر، كارخانه عدالت، كارخانه علم، كارخانه امنيت، كارخانه انتظام و غيره. هرگاه بگوئيم ما اينها را داريم سهو غرايبى خواهيم كرد و اگر بخواهيم ما خودمان بنشينيم و اين نوع كارخانجات اختراع بكنيم مثل اين خواهد بود كه بخواهيم از پيش خود كالسكه آتشى7 بسازيم. در فرنگ ميان اين كارخانجات‏ انسانى يك كارخانه دارند كه در مركز دولت واقع شده است و محرك جميع ساير كارخانجات مى‏باشد. اين دستگاه بزرگ را «دستگاه ديوان» مى‏نامند.

 

1 اشاره به فتعحليشاه قاجار.

2 نام قديم خرمشهر.

3 پادشاهى ساردنى كه بعداً دولت متحد ايتاليا را تشكيل داد.

4 هر كرور: پانصد هزار (تومان).

5 نويسنده جزء، كارمند دون‏پايه.

6 اروپا.

7 لوكوموتيو، قطار راه‏آهن.

 

ã

 

2.

فراخوان به دفاع از حق‏
در برابر مجلسِ نهى از معروف و امر به منكر


از
اعلاميه هاي شيخ فضل ‏اللَّه نورى

حاج شيخ فضل ‏اللَّه نورى پس از تشكيل مجلس اول، در شاه ‏عبدالعظيم بست نشست و عليه مجلس و مشروطه‏ خواهان اعلاميه ‏هايى منتشر كرد.  با عزل محمدعلى شاه و پايان دوره استبداد صغير، او را پس از محاكمه، در ميدان توپخانه به دار آويختند.
اصل اعلاميه‏ها چاپ سنگى است و در تجديد چاپ (به كوشش هما رضوانى، نشر تاريخ ايران، 1362) برخى كلمات ناخوانا شده است.

 

  
از آن جمله در منشور سلطانى كه نوشته بود مجلس شوراى ملى اسلامى داديم، لفظ اسلامى گم شد و رفت كه رفت. اين فقره سند صحيح دارد و عندالحاجة مذكور و مشهود مى‏شود. و ديگر در موقع اِصدار دستخط مشروعيت از اعليحضرت اقدس شاهنشاه عصر دام ظلۀ المُدود، در مجلس در حضور هزار نفس بلكه بيشتر صريحاً گفتند كه ما مشروعه نمى‏خواهيم. و ديگر به رأى‏العين همه ديديم و مى‏بينيم كه از بدو افتتاح اين مجلس جماعت لاقيدِ لاابالىِ لامذهب از كسانى كه سابقاً معروف به بابى‏بودن بوده‏اند و كسانى كه منكر شريعت و معتقد به طبيعت هستند همه در حركت آمده و به چرخ افتاده‏اند.


سنگهاست كه به سينه مى‏زنند و جنگهاست كه با خلق خدا مى‏كنند. و ديگر روزنامه‏ها و شب‏نامه‏ها پيدا شد اكثر مشتمل بر سبّ علماى اعلام و طعن در احكام اسلام و اينكه بايد در اين شريعت تصرفات كرد و فروعى را از آن تغيير داده تبديل به احسن و انسب نمود و آن قوانينى كه به مقتضاى يك‏هزار و سيصد سال پيش قرار داده شده است بايد همه را با اوضاع و احوال و مقتضيات امروز مطابق ساخت، از قبيل اباحه مسكرات و اشاعه فاحشه‏خانه‏ها و افتتاح مدارس تربيت نسوان و دبستان دوشيزگان و صرف وجوه روضه‏خوانى و وجوه زيارات مشاهد مقدسه در ايجاد كارخانجات و در تسويۀ 8 طرق و شوارع و در احداث راههاى آهن و در استجلاب9 صنايع‏ فرنگ.  و از قبيل استهزاء مسلمانها در حواله‏دادن به شمشير حضرت ابوالفضل و يا به سر پل صراط و اينكه افكار و گفتار رسول مختار صلى‏اللَّه عليه و آله‏وسلّم العياذباللَّه از روى بخار خوراكهاى اعراب بوده است مثل شير شتر و گوشت سوسمار؛ و اينكه امروز در فرنگستان فيلسوفها هستند خيلى از انبيا و مرسلين آگاه‏تر و داناتر و بزرگتر و نستجيرباللَّه10 حضرت حجۀ بن‏الحسن‏ عجل‏اللَّه تعالى‏فرجه را امام موهوم خواندن و اوراق قرآن مجيد را در مقواهاى ادوات قمار به‏كاربردن و صفحات مشتمل بر اسم جلاله و آيات سماويه را در صحن مجلس شورا دريدن و پاشيدن، و نگارش اينكه مردم بى‏تريبتِ ايران سالى بيست كرور تومان مى‏برند و قدرى آب مى‏آورند كه زمزم است و قدرى خاك كه تربت است و اينكه اگر اين مردم وحشى و بربرى نبودند اين همه گوسفند و گاو و شتر در عيد قربان نمى‏كشتند و قيمت آن را صرف پل‏سازى و راه‏پردازى مى‏كردند؛ و اينكه تمام ملل روى زمين بايد در حقوق مساوى بوده ذمّى و مسلم خونشان متكافو باشد و با همديگر درآميزند و به يكديگر زن بدهند و زن بگيرند (زنده‏باد مساوات).


و ديگر ظهور هرج
ومرج در اطراف ممالك محروسه و سلب امنيت و خلاف نظم و شيوع خونريزى و تاخت و تاز و اِثارَۀ فِتن 11و مفاسد در هر صَـفح12و هر ناحيه و رواج رقابت و خصومت‏ و معادات در ميان اهالى شهرهاى بزرگ خصوصاً حوادث و سوانحى كه در صَفحه آذربايجان و سرحدّات آن اتفاق افتاده و كشتارها كه در كرمانشهان و فارس و حدود نهاوند و غيرُها واقع شده است. و ديگر تجرّىِ طبقات مردم در فسق و فجور و منكرات مى‏فرمايند.


چون ما و شماها همگى در طهران هستيم فقط طهران را از شما مى‏پرسيم: آيا از وقتى كه اسم آزادى در اين شهر شايع شده است سستى عقايد اهالى و درجه هرزگيها و بى‏باكى‏ها از كجا به كجا رسيده است؟ هيچوقت شنيده بوديد كه يهودى با بچه مسلمان لواط كرده باشد؟ از گذر لوطى صالح بپرسيد. و هيچوقت ديده بودند كه يهودى على‏الرئوسِ13 دختر مسلمان را كشيده‏ باشد؟ امسال همگى ديديد يا مستحضر شديد. ذاكرين و وعّاظ مى‏گويند كه امسال مجالس روضه‏خوانى و تكاياى عزادارى و اهتمام مردم در اين عبادت كه از شعائر بزرگ شيعه خانه است نزديك نصف به تعطيل گذشت و متروك شد. آيا هيچ انتظار چنين نتيجه را داشتيد؟ و هيچ شنيده بوديد تا اين تاريخ كه يك آدمى در دنيا گفته و يا نوشته و پراكنده باشد كه الوهيت خدا مشروطه است؟ و لقد قالوا كلمۀالكفر.  و هيچ شنيده بوديد در اين يك هزار و سيصد و چند سالى كه از عمر اسلام ايداللَّه‏انصاره گذشته است صورت يكى از مجدِدّين دين را كه در عداد كلينى و عَلَم‏الهدى و محقق و شهيدين شمرده شود به شكل حيوانى باركش كشيده و تشهير14 كرده باشند؟

 

و ديگر افتتاح رسوم و سيَرِ معموله بلاد كفر در قبةالاسلام.  تاريخ هجرى هيچ خبر نمى‏دهد كه در ممالك اسلاميه مجلس ترحيم و ختم قرآن را به دستور فرنگستان تشكيل داده باشند. مسجد جامع پايتخت اسلام فاتحه ذرارى صديقه طاهره سلام‏اللَّه عليها به سيره خاصه فرنگان گلريزى‏كردن و دستمالهاى مشكى بر بازوى دستجات اطفال مسلمين بستن و جماعت زردشتيها را در خانه خدا وارد ساختن و در مجلس فاتحه مخصوصاً آلافرنگ‏ ها و پاريس‏پرست‏ها را مستخدم قرار دادن و ارباب عمايم و بزرگان شريعت را طوعاً يا  كـُرهاً15 به آن محضر مطهّر كشيدن.

 

اى پيروان دين اسلام، هيچ ختمى به اين شكل ديده و يا شنيده بوديد و هيچ ديده و شنيده بوديد كه رؤساء روحانى شما را عنفاً در مجلس در قطار مادام‏هاى فرنگان16 كشيده و در ازدحامى‏ كه سراپا على‏رغم اسلام و اسلاميان است حاضر و مستبشر داشته باشند؟ آن بازار شام، آن شيپور سلام، آن آتشبازيها، آن ورود سفرا، آن عاديّات خارجه، آن هوراكشيدن‏ها و آن همه كتيبه‏هاى زنده‏باد زنده‏باد و «زنده‏باد مساوات» و «برادرى برابرى». مى‏خواستيد يكى را هم بنويسيد «زنده‏باد شريعت»، «زنده‏باد قرآن»، «زنده‏باد اسلام». حقيقتاً چشم خاتم انبيا روشن و خاطر خاتم اوصيا خرسند.

 

شما را اى مسلمانها، اى اهل طهران، به قرآن مجيد به اميرالمؤمنين به سيدالشهدا، به امام زمان ارواحنا لهم‏الفدا قسم مى‏دهيم كه اگر پيغمبر شما حاضر بود و آن هنگامه جلوخان نگارستان را مى‏ديد چه مى‏فرمود: آيا نفرين مى‏كرد يا تبريك مى‏گفت؟ و آيا مى‏فرمود خوب جشنى براى مجلس گرفته‏ايد، يا مى‏فرمود خوب ختمى براى اسلام گذاشته‏ايد؟ آيا مى‏فرمود زنده‏باد مشروطه يا مى‏فرمود اهكذا تخلفون محمداً فى اُمته؟ الها كه نعمت مجلس شوراى ملى اسلامى خصم لامذهبان باد....

 

و از شرايط و اوصاف مجلس كه در تلگراف مسطور منظور فرموده‏اند آن است كه مجلس بايد مجلس امر به معروف و نهى از منكر بوده باشد. علماء مهاجرين زاويه مقدسّه17 هم همين‏طور مجلس مى‏خواهند، نه آنكه هيچ مجلس نمى‏خواهند. لعنت خدا بر كسانى باد كه اين نسبت را به ايشان مى‏دهند و بر مردم مقصدِ مهاجرين را مشتبه مى‏كنند.

اينك از كسانى كه حقيقتاً به وجود صانعْ قائل و به كتاب مجيدْ معتقد و به دين حنيفْ مقيّد هستند سؤال مى‏كنيم و مى‏گوييم اين مجلسى كه مى‏بينيد كه در تحت استيلا و استبداد لامذهبان و آزادى‏طلبان واقع شده است و مجارى احوال و اوضاع آن را مستقيماً بر سياق پارلمنتهاى18 اروپا اداره مى‏كنند آيا مجلس امر به معروف و نهى از منكر است يا مجلس نهى از معروف و امر به منكر است؟ آيا به واسطه نشردادن مزدكيان عصر، كلمه آزادى را در اين مملكت تجرّيات و تهتّكات مردم تا چه اندازه افزوده است و فنون فحشاء و فسوق و فجور تا كجا شايع شده؟ آيا زنها لباس مردانه نمى‏پوشند و به كوچه و بازارها نمى‏افتند؟ آيا در خرابات شبِ جشن چقدر از اين بى‏ناموسى نوظهور مشاهده شده و شرب‏اليهودِ فاشِ فاحش به نظرها رسيد؟ آيا فِرَقِ فاسده مفسده بر لفظ امر به معروف و ساير عناوين شريعتى سُخريه نمى‏كنند و آشكارا بر نواميس الهيه استخفاف نمى‏آورند و بى‏محابا فانديك19و گاليله و نيوتن و كپلر و هوگو و روسو را العياذباللَّه از علماء امّت و انبياء بنى‏اسرائيل افضل نمى‏شمارند و اهل ذمّه را بر مطالبه مساوات با مسلمين تشجيع نمى‏نمايند و در مكاتبِ اطفال ما همكيشهاى خويش را مستخدم نمى‏سازند و به تبديل فطرت و تلويثِ بهجيّت نونهالان ما نمى‏پردازند؟ و تالار آينه ميرزا حسين‏خان سپهسالار را با قواعدى كه ابراهيم و اسماعيل برآورده است همرتبه نمى‏شناسند و به سرمايه آن فتنه روزگارْ جرايد بسيار ايجاد و به زبان آنها ناموس شريعت و اهلش را بر باد نمى‏كنند؟

 

اينهاست نوبر امر به معروفات و نهى از منكراتى كه فرقه ضالـّه مضلـّه از بهارستان حريّت و شورويّت براى ما فرستاده‏اند و وعده داده‏اند كه مِن‏بعد هر دم از اين باغ برى برسانند تا رفته‏رفته آزادىِ عهد قباد و مساوات مذهب مزدك را رواج بدهند و هر كس منكر و مزاحم بشود و به جلوگيرى قيام و اهتمام بكند او را به مغلطه حبِّ استبداد و تهمتِ تخريبِ مجلس و اِسنادِ گرفتنِ وجوهات توسطِ حكومت قاينات و امثال ذلك استخفاف بدهند، و روزنامه‏چى‏هاى وقيح‏الوجهِ بَذىّ‏اللّسان20 خود را بر او تهريش21 بكنند و يك‏ مشت خس و خاشاك و معدودى بى‏پدرهاى ناپاك را ملت غيور ناميده او را به هجوم آنها تهديد بنمايند. و اگر بخواهد مسلمانها را بيدار كرده دزدهاى دين و دغلهاى دنيا را به ايشان نشان بدهد، از خوفْ چادر بخوابانند22 و منبر بسوزانند و هلهله بكشند و مغلطه بيندازند، غافل از آنكه هيچ حيله و به هيچ وسيله حق زاهق نخواهد شد و باطل فايق نخواهد آمد. الاسلام يعلو و لايعلى عليه. و همچنين ساير اوصاف و شرايط و قيود و حدودى كه حجج اسلام نجف اشرف براى مجلس شوراى ملى در تلگراف خودشان تصريح فرموده‏اند، خصوصاً تقويت دولت كه همه مى‏بينيم هر به چند روز يك حمله جسورانه برخلاف حقوق كليّه مليّه از دستجات مزدور و اجير كه همه شهريه‏دار23هستند يا روزانه‏بگير نسبت به ساحت سلطنت عظمى‏ ظاهر و صادر مى‏شود. لاسيّما24 آن تقويتها كه در موقع جشن‏ ميلاد همايونى از ملتِ قديمِ اصيلِ نجيبِ ايران در مسمع و مرآى سفارتخانه‏ها و ساير بيگانه‏ها ديده و شنيده شد و از سور25 نتايج آن بى‏اندامى‏ها و بى‏احترامى‏هاست كه امروز دولتهاى همجوار در حدود ايران خودنمايى و لشكرآرايى مى‏كنند. كشتيهاى جنگى روس در سه مركز از سواحل جنوبى خزر لنگر انداخته است و عساكر عثمانى محض جلوگيرى از جشن موعود كه آن بزرگوار فرمود غفلتاً بر خاك ايران تاخته هفت هزار كس از هموطنان ما را طعمه آتش ساخته است.

        بى‏ادب تنها نه خود را داشت بد      بلكه آتش بر همه آفاق زد


بارى برادران دينىِ ما در اين تلگراف تأمل و تفكر بكنند و ببينند كه حضرات حجج‏اسلامِ مجاورين نجف اشرف مجلسى را كه خواسته‏اند به چه صفت و كدام قيد و شرط است. حضرات حجج اسلام مهاجرين زاويه مقدسه هم همان مجلس را مى‏خواهند و مخالف چنان مجلس را مخالف شرع و مجادل با صاحب شريعت مى‏دانند. و البته تمام اهل اسلام هم مجلسى مى‏خواهند كه به همين اوصاف و قيود و شرايط آراسته بوده باشد.

 

پس صاحبان اين تلگراف شريف و مهاجرين زاويه مقدّسه و مسلمانهاى ممالك محروسه تماماً بر يك قول و يك عقيده و يك رأى هستند و مخالف و معاند ايشان تبعه باب و فِرَق فرنگى‏مآب است كه مى‏گويند ما مجلسى مى‏خواهيم كه مثل پارلمان آلمان بوده باشد و نظرى به تقويت اسلام و حفظ دماء26 مسلمين و امر به معروف و نهى از منكر و ساير اوصاف و ملاحظاتى‏كه در اين تلگراف مأخوذ است نداشته باشد. پس ما مردم ايران اگرچه هنوز از آراء يكديگر اطلاع كامل حاصل نكرده‏ايم ولى در نفس‏الامر، سواى آن دو فرقه، تماماً متحد هستيم.  فقط رأى گرگان و سگان از ما جداست.

 

  

 8 صاف‏كردن، تسطيح.

9 جلب‏كردن.

10 پناه به خدا.

11فنته‏انگيزى.

12 خِطّه، ناحيه.

13 حجاب.

14 مشهوركردن، رسواكردن.

15خواهى‏نخواهى.

16 در صف بانوان فرنگى. اشاره به حضور ايرانيان در مهمانيهاى سفارتخانه‏ها در تهران با حضور زنان اروپايى.

17 اشاره به چند تنى كه همراه شيخ در اعتراض به مجلسيان در شاه‏عبدالعظيم تحصن كرده بودند.

18 پارلمانها، مجالس ملى.

19  وان ديك، وان دايك؟

20 ددهن، فحّاش.

21  برانگيختن ضد يكديگر، فتنه‏انداختن ميان مردم.

22 چادرى را كه براى تعزيه‏خوانى و عزادارى بر پا شده به هم بزنند.

23 مواجب‏بگير.

24 بخصوص، على‏الخصوص.

25 بعضی، از جمله.

26جمع دم؛ خونها، نفوس.

 

 آنچنان كه بوديم، شمارۀ دوازدهم، دي ماه  1380‏

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

X