2.
عزتاللَّه
سحابى
مهندسى الكترومكانيك، 1331 - 1327
رئيس سازمان برنامه و بودجه (1358)
از آنجا كه پدرم استاد دانشگاه بود، از دوره دبستان با دانشگاه آشنا بودم.
در سال 1327 ديپلم رياضى گرفتم و همان سال در كنكور قبول شدم. دانشكده فنى
حدود صد و ده نفر مىپذيرفت؛ تعداد داوطلبان هم در همان حدود بود.
سال اول درسهاى عمومى تدريس مىشد: رياضى، شيمى، فيزيك، نقشهكشى، مكانيك و
كارگاه. در همان سال نخست با يك تفاوت كيفى ميان دانشگاه و دبيرستان مواجه
شدم. درسهاى دانشگاه بسيار گستردهتر و سختتر بود و ناچار بوديم نسبت به
دبيرستان جدىتر درس بخوانيم. از طرفى در زمان ما كتاب به زبان فارسى بسيار
كم بود و تنها كتاب فارسى، كتاب فيزيكى بود كه مهندس رياضى نوشته بود. بعضى
درسها پلىكپى داشتند، اما عموماً آنها هم كهنه و قديمى بودند. دانشجويان
اين كمبودها را با حضور در كتابخانه جبران مىكردند. از ساعت پنج بعدازظهر
كه دانشكده تعطيل مىشد تا ساعت هفت كه كتابخانه هم تعطيل مىشد در
كتابخانه مىمانديم و درس مىخوانديم. علاوه بر دانستن زبان انگليسى، در
مدرسه رازى كه من از آن فارغ التحصيل شده بودم درسها به فرانسه تدريس مىشد
و به زبان فرانسه مسلط بودم. خيلى وقتهإ؛ نقش مترجم دوستان را هم بر عهده
مىگرفتم. شش هفتنفرى سر يك ميز مىنشستيم و من متن كتابها را براى دوستان
ترجمه مىكردم.
در دورۀ ما اكثر استادان فارغالتحصيل فرانسه بودند. فارغالتحصيلان فرانسه
در زمينه تئورى قوىتر و مسلطتر از زمينه عملى بودند. معدود استادان
انگليسرفته هم داشتيم، و دو استاد فارغالتحصيل آلمان كه، برخلاف گروه
فرانسهرفته، در كارهاى عملى بسيار ماهر بودند.
در سال اول فقط نقشهكشى و كارگاه نجارى جنبه مهندسى داشتند. از استادان
شاخص علوم پايه در سال اول، دكتر جودت، از سران حزب توده بود. دكتر جودت
درس فيزيك حرارت را تمام كرده بود و مىخواست فيزيك الكتريسيته را شروع كند
كه با تيراندازى به شاه در دانشگاه تهران در 15 بهمن 1327 و غيرقانونىشدن
حزب توده، فرارى شد. مهندس عبداللَّه رياضى كه بعدها رئيس دانشكده فنى شد
به همه درسها مسلط بود. هرگاه استادى نمىتوانست سر كلاس حاضر شود، مهندس
رياضى به جاى او مىآمد. برادرش دكتر مجتبى رياضى هم بسيار قوى و منضبط
بود. استادان ديگر، جمال افشار، رياضى و مهندس سعيدى، شيمى درس مىدادند.
در آغاز سال دوم بايد انتخاب رشته مىكرديم. تمايل داشتم مكانيك بخوانم اما
پدرم مىگفت معدن بخوانم، شايد براى اينكه به تخصص خود او، يعنى
زمينشناسى، نزديكتر بود. اما آن سال هيچ كس داوطلب مهندسى معدن نشد. با
اينكه دانشكده پذيرفته بود اين رشته را براى يك نفر هم داير كند، نهايتاً
من بر پدر فائق آمدم و به همراه 27 نفر ديگر وارد رشته الكترومكانيك شدم.
فقر كتاب در الكترومكانيك شديدتر از ساير رشتهها بود و فقط سال چهارم بود
كه يك كتابِ در دستِ چاپ به صورت فورمهاى شانزدهصفحهاى به دست ما
مىرسيد.
درس رياضى سال دوم را محمدعلى مجتهدى تدريس مىكرد. دكتر مجتهدى رياضى را
خيلى خوب مىفهميد اما خيلى آشفته درس مىداد. درس را حين حل مسئله مىگفت
و گاهى اوقات خودش هم نمىتوانست مسائل را حل كند و با كمك دانشجويان مسئله
را حل مىكرد. خلاصه كلاسش خشك و رسمى نبود.
استاد فيزيك مدرن دكتر فاضل زندى بود كه بسيار خوب درس مىداد. درس حساب
عددى را مهندس احمد زيركزاده، از كادر مركزى حزب ايران، مىگفت. حساب
ترسيمى را مهندس رياضى درس مىداد و بسيارى از بچهها در اين درس نمره
نمىآوردند.
در سال سوم، الكترومكانيك به چند شاخه تقسيم مىشد؛ من وارد رشته برق ضعيف
(الكترونيك امروزى) شدم. رشته برق ضعيف نسبت به استاندارد رايج دنيا واقعاً
ضعيف بود. سال سوم، درس هيدروليك و ماشينهاى آبى را مهندس رياضى ارائه
مىكرد و درس ترموديناميك را مهندس بازرگان مىگفت. مهندس بازرگان و مهندس
رياضى دو ستون دانشكده فنى بودند. مهندس بازرگان روش تدريس خاصى داشت: درس
را به صورت سؤال و جواب مطرح مىكرد. در كلاس درس بازرگان كسى نمىتوانست
حواسش پرت باشد چون هر لحظه ممكن بود مهندس از او سؤال كند.
مهندس رياضى روش تدريس ديگرى داشت. ابتدائاً از بچهها سؤال نمىكرد اما
وقتى كسى از او سؤالى مىكرد، از دل آن سؤال، سؤال ديگرى درمىآورد و از
دانشجوها مىپرسيد. مهندس رياضى در امتحان بسيار سختگير بود و مثلاً در درس
هيدروليك از فيزيك و رياضى هم سؤال مىداد و هميشه تعداد زيادى از بچهها
سر درس او لتوپار مىشدند.
مهندس بازرگان در دورهاى كه رئيس دانشكده بود، از آنجا كه روى كار عملى
بچهها هم تأكيد زيادى داشت، در تجهيز آزمايشگاههاى دانشكده بسيار كوشش كرد
و مثلاً شركت نفت ايران و انگليس وسايل آزمايشگاهىِ زيادى به دانشكده اهدا
كرد.
مهندس بازرگان و مهندس رياضى معتقد بودند كه بايد درس دانشگاه مهندسى دو
دوره باشد: يك دوره عملى و يك دوره تئورى تا نياز كشور به مهندسان ماهر
برطرف شود. آنها موفق نشدند و هنوز هم اين مشكل در كشور ما برطرف نشده است.
امر دومى كه آن دو بر آن تأكيد داشتند تأسيس مدارس فنى بود كه اين كار هم
عملى نشد. هر مدرسهاىمانند دانشسراى عالى، پلىتكنيك و علم و صنعتكه با
اين برنامه تأسيس شد بعدها با فشار دانشجويانش تبديل به دانشگاه شد. مهندس
رياضى خدمات زيادى به دانشكده فنى و آموزش عالى ايران انجام داد و مرد نيكى
بود كه پس از انقلاب به نادرست اعدامش كردند. خدايش بيامرزد. مهندس بازرگان
هم در سال سوم درس ما كه ماجراى خلع يد پيش آمد، به دستور دكتر مصدق
بهعنوان رئيس اولين شركت نفت ايران براى خلع يد انگلستان به آبادان رفت و
مجبور شد از رياست دانشكده انصراف دهد و مهندس خليلى جايگزين ايشان شد.
سال 1327 كه من وارد دانشكده شدم شرايط جامعه مانند امروز ملتهب بود. هيئت
حاكمه وقت در تلاش بود تا شرايط سياسى كشور را به استبداد رضاخانى
برگرداند. به دنبال سقوط رضاخان در شهريور بيست و ورود متفقين، شرايط سياسى
آزادى به وجود آمد و طى همان دوره ملت ترقى اجتماعى زيادى كرد. احزاب و
روزنامههاى زيادى تشكيل شدند. پس از خروج متفقين و شكست فرقه دموكرات
آذربايجان، خفقان و سركوبى دوباره در حال شكلگيرى بود. اما حزب توده هنوز
نفوذ زيادى داشت و جوّ سياسىفرهنگى دانشگاه دست حزب توده بود. از طرفى به
خاطر اشغال مملكت از سوى متفقين، ناسيوناليسم در كشور رشد زيادى پيدا كرد.
نهضت ملى براى مبارزه با استعمار انگليس و مقابله با بازگشت استبداد شكل
گرفت. كارگردان اوضاع سياسى مملكت رزمآرا بود كه با همه گروهها بدهبستان
داشت و حتى تا سالها تصور بود كه ترور شاه را رزمآرا ترتيب داده، تا بعدها
كه مشخص شد حزب توده نقشآفرين اصلى بوده است.
سال اول دانشكده خيلى سياسى نبودم؛ با انجمن اسلامى همكارى مىكردم و جزو
دومين سرى از اعضاى آن بودم. انجمن اسلامى را محمد نخشب، دكتر حسين عالى و
معصومبيگى تأسيس كرده بودند. از 250 دانشجوى دانشكده، پنج نفر عضو انجمن
اسلامى دانشكده فنى بوديم: آقايان معينفر، كتيرايى، طاهرى، فروزانمهر و
سحابى. بحث عمده آن روزگار، تفكيك بين مذهبى و غيرمذهبى بود. فضاى فرهنگى
دست حزب توده، و تبليغات ضدمذهبى فراوان بود، طورى كه اگر كسى در دانشگاه
اسم خدا را مىآورد بايد پاسخ مىداد كه يعنى چه، و مگر به خرافات معتقد
است؟ البته مذهبيونى هم بودند اما جرئت اظهار مذهبى بودنشان را نداشتند. من
نه تنها مذهبى بودنم را اظهار مىكردم بلكه با ديگران در اين زمينهها به
بحث و مناظره هم مىپرداختم. اما اين مباحث هيچگاه از حوزه نظرى خارج
نمىشد و به پرخاش و خشونت نمىكشيد.
يكى از دانشجويان بورسيه ارتش، ستوان يكم مختارى بود. مختارى كتابهاى دكتر
تقى ارانى را مىخواند و با من بحث مىكرد. اواسط سال دوم، مختارى از
دانشكده فنى به دانشكده نيروى هوايى رفت. موقع خداحافظى به من گفت ''براى
تو احترام بسيارى قائلم چون ايمان دارى.`` نظرش را نسبت به چيزى كه به آن
ايمان دارم پرسيدم. گفت ''كدام انسان با وجدانى منكر وجود حقيقتى در جهان
است؟`` ديگر او را نديدم تا زمانى كه در زندان زرهى بودم و وقتى او را براى
اعدام مىبردند يك لحظه صدايش را شنيدم.
در سال دوم تحصيل من، به دنبال انحلال حزب توده پس از تيراندازى به شاه،
فضاى خفقان حاكم شد. تحليل جبهه ملى اين بود كه بايد شاه را از رزمآرا و
هژير جدا كرد. در اين دوران حزب توده بر مبناى سياستهاى جهانى بلوك شرق
شعار صلح مىداد و مركزى تحت عنوان «خانه صلح» تشكيل داده بود. اينها در
دانشكدهها انتخابات برگزار مىكردند و كميته صلح تشكيل مىدادند.
تودهاىها به دانشكده فنى هم آمدند و انتخاباتى ميان دانشجويان متمايل به
حزب برگزار كردند تا كميته صلح دانشكده فنى تشكيل دهند. پس از اين واقعه،
دانشجويان ملىگرا و اعضاى انجمن اسلامى نامهاى به امضاى دانشجويان
رسانديم كه اين كميته منتخب همه دانشجويان نيست و مشروعيت ندارد و نامه را
براى شوراى دانشگاه، رئيس دانشكده و رئيس دانشگاه فرستاديم. اين مقدمهاى
براى تشكيل جبهه ملى دانشجويى در دانكشده فنى شد و حاكميت حزب توده با
مسالمت شكست.
اما در دانشكده حقوق كه بزرگتر بود و بيش از هزار دانشجو داشت برخوردهاى
شديدى رخ داد. داريوش فروهر، محسن پزشكپور و مسعود حجازى سر انتخابات كميته
صلح با دانشجويان تودهاى درگير شدند و حتى كار به چاقوكشى كشيد. از آنجا
كه حاكميت وقت غيرمذهبى بود و دانشگاه نيز با انجمن اسلامى موافق نبود،
فعاليت انجمنهاى اسلامى با دشوارى مواجه بود. سال 1327، مهندس بازرگان كه
رئيس دانشكده فنى بود يك اتاق در طبقه همكف به نمازخانه اختصاص داد.
بچههاى دانشكدههاى ديگر هم چون جايى براى نمازخواندن نداشتند به آنجا
مىآمدند. نمازخانه ما اتاق كوچكى بود و بوى بد جوراب و پا و نزديكى به
توالت فضاى غيرقابل تحملى فراهم مىآورد. منتها، شوراى دانشگاه به همين هم
اعتراض داشت و مهندس بازرگان را توبيخ كرد كه بىطرفى مذهبى را رعايت نكرده
است.
از تفاوتهاى انجمن اسلامى آن دوره با بعد از انقلاب در اين بود كه آن زمان
انجمن اسلامى مستقل از حاكميت بود. ما در انجمن دو مجله هم منتشر مىكرديم؛
يكى به اسم فروغ علم كه هر پنج شش ماه درمىآمد و من تقريباً سردبير
آن بودم. داخل دانشگاه خيلى خريدار نداشت ولى نوگرايان دينى در خارج از
دانشگاه به آن توجه پيدا كردند. صاحب امتيازش سيدجعفر شهيدى بود كه بعد از
مدتى با ما اختلاف پيدا كرد و مجله تعطيل شد. از سال 1331، مجله
گنج شايگان
را منتشر كرديم كه صاحب امتيازش ابوالفضل مرتاضى (پدر خانم دكتر پيمان)
بود. آن مجله هم پنج شماره منتشر شد و پس از كودتاى 28 مرداد امتيازش را
لغو كردند.
تابستان سال سى و يك فارغالتحصيل شدم. پس از كودتاى 28 مرداد، نهضت مقاومت
ملى تشكيل شد كه مهمترين پايگاهش دانشگاه و بخصوص دانشكده فنى بود. در آن
زمان آقاى عباس اميرانتظام، چمران و آقاى دكتر بهادرى (استاد دانشگاه
شيراز) عضو انجمن اسلامى فنى و نهضت مقاومت ملى بودند و با ما ارتباط
داشتند. دكتر چمران كه از دوستان نزديك اميرانتظام در دانشكده بود پس از
فارغالتحصيلى دو سالى را كه در ايران بود با ما در شركت ياد1
همكارى مىكرد. مصطفى چمران و برادرش دكتر عباس چمران، كه استاد برق
دانشگاه صنعتى آريامهر بود، از نظر علمى بسيار برجسته بودند. معروف است كه
مهندس بازرگان در عمرش به كسى بيست نداد ولى به چمران بيست پلاس2
داد. چمران
در همۀ زمينهها برجسته بود، نقاش بسيار خوبى بود، خيلى خوب كشتى مىگرفت؛
كار كارگاهش تا مدتها در دانشكده نمونه بود و به نمايش گذاشته مىشد.
دانشكده فنى از همان بدو شكلگيرىاش نقش پيشتاز داشت. اولين اعتراضى صنفى
دانشگاهى را دانشجويان دانشكده فنى در سال 1315 راه انداختند.3
در واقعه 17 آذر 1321 كه منجر
به سقوط قوام شد، دانشجويان دانشكده فنى حاضر بودند. در جريان 16 آذر 1332
و نهضت مقاومت ملى هم باز دانشكده فنى پيشتاز بود. سال 1339 هم كه اعتصاب
سهروزه دانشگاه انجام شد باز هم دانشكده فنى در رأس قرار داشت. در دهههاى
چهل و پنجاه هم برجستهترين رهبران سازمانهاى چريكى مجاهدين و فدائيان خلق
ــــ مثل اصغر بديعزادگان، سعيد محسن و حميد اشرف ـــــ از دانشكده فنى
بودند.
انجمن اسلامى دانشكده فنى بعدها مبدأ انجمن اسلامى مهندسين شد كه در دولت
موقت نقشهاى برجستهاى يافت. مهندس بازرگان، مهندس تاج، مهندس معينفر،
مهندس كتيرايى، مهندس طاهرى، دكتر چمران، مهندس اميرانتظام، دكتر اسلامى،
مهندس هاشم صباغيان و اينجانب از جمله فارغالتحصيلان دانشكده فنى بوديم كه
سعادت خدمت در دولت موقت مهندس مهدى بازرگان را يافتيم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1
به دنبال امضا و انتشار نامهاى عليه قرارداد
كنسرسيوم نفت در مهر ماه 1333 از سوى 70 تن از شخصيتهاى سياسى و ملّى، شاه
شخصاً از دكتر سياسى خواستار اخراج 12 تن از استادان امضاكننده بيانيه از
دانشگاه تهران شد. اين 12 نفر عبارت بودند از: مهندس بازرگان، دكتر
عبداللَّه معظمى، دكتر سحابى، دكتر قريب، دكتر عابدى، دكتر جناب، مهندس
عطايى، مهندس خليلى، مهندس انتظام، دكتر نعمت الهى، دكتر بيژن و دكتر مير
بابايى، و پس از اخراج از دانشگاه، شركتى با نام ياد تأسيس كردند. (يوسفى
اشكورى، در تكاپوى آزادى، ج1، ص 220).
2
+ 20 [ ييست
plus]، به سياق روشى كه در نمرهدهى از A تا D
مرسوم است؛ يعنى ممتاز.
3
در ارديبهشت 1316، پليس 53 نفر را به اتهام
تشكيل سازمان مخفى اشتراكى، انتشار بيانيه ماه مه (روز كارگر)، سازماندهى
اعتصابات دانشكده فنى و كارخانه نساجى اصفهان و ترجمه ''كتابهاى الحادى``
از قبيل كاپيتال ماركس و مانيفست كمونيست دستگير كرد. (يرواند آبراهاميان،
ايران بين دو انقلاب، نشر نى، ص 193).
é
|