ازدحام مفاهیم در جنبش دانشجویى
ماهها
در ایران صحبت از
”اجماع در بستر تعامل“ و
”تعامل در بستر اجماع“ بود. بعد
از انتخابات
[نهم
ریاست جمهوری]
معلوم شد كسانى چراغ را خاموش كردهاند تا خلایق ندانند كى به كى است.
شاید هم با كنترل از راه دور و از بسترهایى جداگانه تعامل مىكردهاند.
برنامۀ كار تازگى نداشت اما واژهها جدید بود.
مفاهیم
نو هم البته به واژههایى جدید نیاز دارند. در صدر مشروطیت، اهل نظر براى
بیان مفاهیمى از قبیل نهاد، دمكراسى و سوسیالیسم در زحمت بودند و انتقال
چنین مفاهیمى حتى به قشر كوچك كتابخوان دشوار به نظر مىرسید، تا چه رسد به
عامّۀ مردم. امروز چنین واژههایى به اندازۀ صد سال پیش دیرفهم نیستند،
اما واژههاى دیرفهم دیگرى مطرح است كه همچنان بحث نظرى را دشوار مىكند.
برخى
از این واژهها ظاهراً بسیار سادهاند اما چون تعریفى دقیق از آنها به دست
داده نشده، انگار شنونده و خواننده مختار است هر استنباطى كه میل دارد از
آنها در ذهن خویش بپروراند. نگاه كنیم به چند واژۀ بسیار رایج در فهرست
مفاهیم اهل نظر و سیاست.
اصلاحات
چیست؟ چه چیزى نیازمند اصلاحات بود، و قرار بود،
یا هست، آن موارد را به چه
شكلى در آورند؟ شیوه بیان مدافعان این مفهوم با طرز بیان اهل عرفان تفاوت
چندانى ندارد. همچنان كه «شعشعۀ پرتو ذات» را با كمك «باده از جام تجلـّى
صفات» معنى مىكنند و هرگاه كسى معنى عبارت اخیر را بپرسد او را به عبارت
اول ارجاع مىدهند، اصلاحات هم مفهومى باطنى قلمداد مىشود: فرد اگر طالب
فیض است، خود معناى كلام را در مىیابد؛ و اگر نیست، تقلیل بحثى سترگ به
سطح ابتدائیات بیهوده خواهد بود. توسل به اسرار باطنى محدود به اهل عرفان
نیست. چندین دهه در ایران مجموعهاى از واژههاى خواصپسند در مكتب شعر نو
گنجانده مىشد و گمان مىرفت بیان محتواى آن استعارهها جز در قالب شعر
امكان ندارد.
تاكنون
فقط یك بار راهى عملى براى اجراى اصلاحات مورد نظر، بدون تعریف محتواى آن
اصلاحات، پیشنهاد شده است. كسانى، با طرح پیشنهاد همهپرسى، گفتند هر نسلى
مختار است شیوۀ حكومت دلخواه خویش را انتخاب كند. آن شیوه اجرایى حاوى
یكى
از پیچیدهترین مفاهیم در تاریخ فرهنگ سیاسى جهان بود. پیشنهاددهندگان
رفراندم به حرف امام راحل در هنگام بازگشت به ایران استناد كردند، كه ما
متعهد به تابعیت از پدرانمان نیستیم و مختاریم نظر خویش را به كار ببندیم.
پیشینۀ
حرف به یكى از داغترین جدالهاى قلمى میان اهل نظر در دهههاى آخر قرن
هجدهم برمى گردد. تامس پِین كه در دو انقلاب، در فرانسه و آمریكا، فعالانه
شركت داشت امیدوار بود در زادگاهش، انگلستان، نیز تحولى مشابه رخ دهد. از
سوى دیگر، هموطنش، ادموند بِرك، با ردّ آنچه در فرانسه رخ داده بود، از وضع
موجود و از سلسله مراتب سنتى در انگلستان دفاع مىكرد. بِرك مىگفت شكل
كنونى آن جامعه واجد كمال طبیعى و نتیجه تمام توانایى نوع بشر است، و
استدلال مىكرد وضع موجود را شاید بتوان بر هم زد اما عقلاً قابل تصور نیست
كه نظامى بهتر جانشین آن شود. در مقابل، پِین مىگفت پدران ما حق نداشتند
درباره شرایط زندگى ما تصمیم بگیرند و نظام موروثى به این معنى است كه فردى
مثلاً دیوانه بتواند به ریاست مملكت برسد.
تفصیل
آن جدال قلمى در این مختصر نمىگنجد، اما به دو نكته مهم اشاره كنیم: اول،
اشارۀ امام راحل به حمایت مراجع دینى از شاهان، و سعى در فاصلهگرفتن از
آنها بود؛ مشخصاً نظر سه مرجع دینى در مخالفت با فكر جمهورى در زمان قدرت
گرفتن سردار سپه، و حمایت آیتاللَّه بروجردى از شاه و پیام استقبالش از او
پس از 28 مرداد .1332
دوم،
مفاهیم حقوق طبیعى و حقوق مدنى اساس بحث تامس پِین و ادموند بِرك بود. در
تجدید آن دعواى پیچیده، باید توجه داشت كه در فلسفۀ سیاسى جمهورى اسلامى
حدود الهى در صدر امور است و حقوق طبیعى و مدنى اگر هم ارزشى داشته باشند
در مراتب بعدى است. تفاوت جهانبینىهاى مبتنى بر دو اصل و سه اصل شبیه
برق دو فاز و سه فاز نیست كه سیمكش ادارۀ برق بتواند ترتیب كار را بدهد،
بلكه مانند سیستمهاى داس و ویندوز در رایانه است كه از اساس همخوانى
ندارند.
|
مفهوم هیئت منصفه با فلسفۀ اجماع خاص در تشیع ناسازگار
است زیرا نظر عموم و تغییرات طرز فكر اجتماع را در
دادرسی به كار می گیرد. در مورد قائل بودن به جرم
سیاسی، در تاریخ ایران از كسانی كه در برابر قدرت حاكم
قد علم كنند با عنوان سركشانی
یاد می شود كه باید مطیع و
منقاد شوند. به رسمیت شناختن حق دفاع برای چنین افرادی
نه با عرف فرهنگ ایران همخوانی دارد و نه با مبانی فقهی. |
|
|
|
|
|
كوتاه
كنیم و نتیجه بگیریم: زیر سؤال بردن حق پدران به تعیین تكلیف براى فرزندان
در مواردى مشخص و محدود، و در گرماگرم سخنپردازىهاى انقلابى، مىتواند
كاربرد داشته باشد. چنانچه بخواهیم تمام مبانى وضع موجود را از نظر تفكیك
نسلها و رابطۀ پدر- فرزند بسنجیم و در سوابق تاریخى عقب و عقبتر برویم، سر
از روز ازل در مىآوریم. در آن حالت، به جاى بحث در فكر سیاسى، پا در
حیطهاى گذاشتهایم
یكسره متفاوت با نیت اولیه.
سعى در بومىكردن مفاهیمى از قبیل حقوق بشر، به سبب جهانبینىهاى اساساً
متفاوت در پشت مفاهیم، به بازى گیجكنندهاى با كلمات تبدیل مىشود. در
ایران دفترى بهنام حقوق بشر اسلامى تأسیس كردهاند. اعلامیۀ حقوق بشر بر
پایۀ تبدیل حقوق طبیعى به حقوق مدنى تدوین شده است و در این تبادل، جایى
براى سنت الهى و حدود الهى وجود ندارد. وقتى به كسى كه عبدالحسین نام دارد
بگوییم عبدالحسین میرزا، هویت فرد را به هم نریختهایم، بلكه فقط تصویر
شخصیت او را ارتقا دادهایم. اما وقتى بكوشیم متنى را با فرمتى ناهمخوان
در رایانه باز كنیم، با علایمى شبیه هیروگلیف و خط میخى روبهرو مىشویم.
در
دنیاى تولید انبوه و افراط در مصرف، كلمات هنوز از تنور درنیامده فرسوده و
نخنما مىشوند:
گفتمان، تعامل، راهكار، معرفتشناسى، آسیبشناسى. بسیارى
مقالهها و سخنرانیها انگار فقط این به نیت نوشته
یا ایراد مىشوند كه چنین
كلماتى در آنها به كار رود. كلمات مىآیند و مىروند بىآنكه درك و هضم
شده باشند.
اقتدارگرایى
از جمله واژههایى است كه مدام تكرار مىشود. آیا اقتدار و گرایش به كسب
آن مثبت است یا منفى؟ آیا سردبیر، معلم، استاد و كارفرماى مقتدر در چشم
همگان فردى است در خور ستایش
یا سزاوار سرزنش؟ گرفتارى جامعه ایران در این
است كه، مثلا، تابلوى راهنمایى و رانندگى بى حضور
یك مأمور مقتدر در پاى آن
تأثیر چندانى ندارد. و قاضى اقتدار ندارد چون استقلال قضایى وجود ندارد.
مشكل جامعۀ ایران در كمبود اقتدار است، نه در زیادى آن. بر این قرار، فرد
اقتدارگرا را باید ستود.
بدفهمى
از آنجا پیدا شده است كه واژه را جدا از زمینۀ پشت آن به فارسى
برگرداندهاند. اصل واژه
(authoritarian)
در زبان و فرهنگهاى غربى كه در آنها آزادیهاى فردى به
اندازۀ اقتدار نظام اهمیت دارد، به معنى آمر است،
یعنى فرد یا نهادى كه
مىكوشد نظر خود را به هر ترتیبى شده به كرسى بنشاند. منظور این است كه
اجراى قانون از سوى حكومت باید با رضایت حكومتشونده باشد. كسى كه رضایت
حكومتشونده را نادیده بگیرد،
یعنى با قانونى خودساخته حكم براند، آمر است،
در مفهوم منفى آن.
مىبینیم
واژهاى كه در درك همگانى از زبان داراى بار مثبت است در فرهنگ سیاسى
بهعنوان نوعى اتهام به كار مىرود. اما مشكل را نباید فقط متوجه مترجمان
دانست. كورش، شاه عباس و نادرشاه بهعنوان شخصیتهایى مقتدر تحسین
مىشوند. در فرهنگ غرب هم شخصیتهایى از قبیل هنرى هشتم در انگلستان و شارل
دوگل در فرانسه، مقتدر و آمر شناخته مىشوند. در ایران درك از تاریخ نیاز
به برخوردى انتقادى دارد كه هنوز رایج نیست.
برخورد
انتقادى به این معنى است كه فرد ناظر بتواند مفاهیم را تعریف كند و به
ناسازگارى درونى آنها واقف باشد.
یك دانماركى كه در كپنهاك زبان فارسى درس
مىدهد مىگوید متحیر است كه بسیاری ایرانیان روشنفكر و درسخوانده در همان
حال كه هوادار حقوق بشرند، مجازات اعدام را ضرورتى اجتماعى مىدانند. توجه
كنیم كه این ناظر حیرتزده با ادبیات، زبان و فرهنگ ایرانى آشناست. قیاس
كنیم كسانى كه از این آشنایى برخوردار نباشند با چه حیرت آمیخته به تحقیرى
به فرهنگ واژگان سیاسى
ِ پردستانداز و ناهموار ایران نگاه مىكنند.
برخی مفاهیم را هم بنا به مصلحت روز و برای خالی نبودن
عریضه به كار می گیرند، بی آنكه اعتقاد و التزامی به آنها
در كار باشد. تشكیل هیئت منصفه و قائل بودن به جرم سیاسی
از آن جمله است. مفهوم هیئت منصفه با فلسفۀ اجماع خاص در تشیـّع ناسازگار
است زیرا نظر عموم و تغییرات طرز فكر اجتماع را در دادرسی به كار می گیرد.
در مورد دوم، در تاریخ ایران از كسانی كه در برابر قدرت حاكم قد علم كنند
با عنوان سركشانی
یاد می شود كه باید مطیع و منقاد شوند. به رسمیت شناختن
حق دفاع برای چنین افرادی نه با عرف فرهنگ ایران همخوانی دارد و نه با
مبانی فقهی.
دانشجوى
جامعهگرا و پیشرو دانشكده فنى مىتواند در درك مفاهیم و در انتقال آنها
نقشى مهم داشته باشد. برخوردارى او از روش علمى امكان مىدهد تا مفاهیم
سیاسى و فرهنگى را در فضایى سهبعدى تجسم كند. مونتاژ واژهها و مفاهیمى
از جهانبینىهاى ناسازگار (یا به اصطلاح مكانیكها، خوراندن پیچ نامناسب به
مهرۀ ناجور) و درهمآمیختن عقاید ناهمگن، دانشگاه را از تأثیرگذارى بر سطح
وسیعترى از جامعه محروم مىكند. براى رسیدن به سطحى كه
یك ملت و یك فرهنگ
بتواند قادر به كارهایى از قبیل نوشتن قانون اساسى شود، درك صحیح و دقیق از
مفاهیم سیاسى ضرورتى حیاتى دارد.
* دانشگاه امیركبیر (پلیتكنیك)، 2 مرداد 84
*
روزنامۀ
ایران،
8 مرداد 84، با عنوان "گرفتاری در كمند
مفاهیم غریب"
* روزنامۀ
شرق،
13 مرداد 84
|