آموزش عمومی
و آموزش دموكراسی
در نیمۀ دوم دهۀ 1350
كه نظام شاهنشاهی رفتهرفته احساس
ميكرد در برابر فشارهای فزایندۀ اجتماعی شدیداً در تنگناست، ملكه در
مصاحبهای با
یك روزنامۀ داخلی گفت این كار درستی نیست كه معلمها سر كلاس
در پاسخ به سؤالهای
محصلها ميگویند وارد سیاست نشوند. و افزود معملها
باید وارد سیاست شوند.
در
این حرف كه سبب حیرت و پوزخند در جامعۀ ایران شد
یك بازی كلامی وجود داشت.
سیاست در پیشینۀ لغوی به معنی تنبیه، و بحث سیاسی در عرف جامعه به معنی
مخالفت و امكان مخالفت است، نه صرفاً بحث در ارقام بودجه و آمار مربوط به
توسعه اقتصادی و غیره.
گویندۀ آن حرف معنای تاریخی و خاص كلمه را نادیده
مي گرفت و بر معنای ظاهری
و امروزياش تكیه مي كرد.
چند
سال بعد، پس از انقراض آن نظام، كلمۀ سیاست را حتی با املاهایی نامتعارف
مينوشتند. در مواردی صاحبان مغازهها كاغذی به دیوار
میزدند و از
مراجعان ميخواستند از بحث سیاسی، «سی
یا سی» و «30 یا 30» خودداری
بفرمایند.
قرنها
پیش، عبید زاكانی اعلام كرد هر بحث ادیبانهای در این باره كه قیمه را با
غین مينویسند
یا قاف زائد است و باید به این اصل مهم توجه داشت كه قیمه
عبارت از لپه و گوشت است، چه با غین نوشته شود و چه با قاف.
اما نظریۀ پستمدرن و ساختارشكن عبید را ظاهراً زیاد جدی نگرفتهاند. در
روزگار ما مثلاً بحث در ميگیرد كه وزیر آموزش و پرورش باید
یك معاون (یا
بهاصطلاح رایج، معاونت) در امر آموزش داشته باشد و
یكی در زمینۀ پرورش،
یا
این دو زمینه در واقع
یكیاند. در واقع، بحث بر سر وجود دایرهای برای
تبلیغات مستقیم سیاسی و نظارت فرهنگی بر محیط مدرسه است.
مثال
برای دعواهای لغوی كم نیست. پشت این دعواها كشمكش خصمانۀ خردهفرهنگها
جریان دارد و آنها را نباید
یكسره جنگ زرگری فرض كرد. اما اصل مطلب را
غالباً چنان بدیهی ميگیرند كه گویی سؤالی دربارۀ آن وجود ندارد. سیاست
چیست و آیا كلاس درس ميتواند مكان مناسبی برای آموزش سیاست باشد؟
اگر
منظور از سیاست، مفهوم سیاست به معنی تدبیر در ادارۀ جامعه باشد، چنین
مقولهای در برخی درسها بازتاب دارد: در تاریخ، و در كلاسهای مربوط به
آموزش مدنی. اما اگر منظور از سیاست، بحث در چند و چون روشهای سیاسی جاری
جامعه باشد، هیچ كلاس درسی برای چنین فعالیتی گنجایش ندارد. نه تنها به
این سبب كه چنین اقدامی خطرناك است،
یا چون ساعات درس محدود است، بل به این
دلیل كه گرایش سیاسی امری است فرهنگی، طبقاتی، خانوادگی و حتی مربوط به
عادت.
بنابراین،
تا آنجا كه به مدرسه مربوط ميشود، سیاست در حیطۀ امور شخصی قرار ميگیرد،
در عین آنكه سیاست امری است در حیطۀ عمومی. در مقولۀ گرایش سیاسی، امكان
متفاوت بودن و تكثر است كه اهمیت دارد، نه اینكه كسی نظری را بیان كند و
مستعمان در سكوت محض گوش بدهند.
بنابراین،
آموزش سیاسی را باید هم شكل و هم محتوا دید،
یعنی این فرصت كه فرد نظر الف
را با نظر ب مقایسه كند و بكوشد تفاوتها و شباهتهای آنها را بیابد.
نكتۀ
مهم دیگر در كار آموزش این است كه خردسالان از همسالان خود به همان اندازه،
اگر نگوییم بیشتر، ميآموزند كه از مربیان و والدین. وقتی پدر و مادر در
خانه فارسی صحبت ميكنند و همكلاسها به زبانی دیگر، ميبینیم بچه زبان
همسالانش را بهتر صحبت مىكند تا زبان والدین را. سبب این است كه گفتار
پدر و مادر ساختار نحوی ِ پیچیدهتری دارد و حاوی اشارات و اصطلاحاتی
انتزاعی است كه درك آنها از دسترس كودك بیرون است، اما گفتار بچههای همقد
به موضوعهایی كاملاً عینی و مورد پسند او بر ميگردد.
بر
این قرار، امر آموزش به نطق و خطابه محدود نميشود. درك نوجوانان از
پدیدهها برداشتی است مشترك تقریباً میان همۀ آنها. از این رو، زبان حال،
زبان رفتار، و فضایی كه فرد با حضور خود ميآفریند، بخصوص برای مخاطب
نوجوان، به اندازۀ محتوای كلامی اهمیت دارد. آموزش منش سیاسی، گرایش سیاسی
و استدلال سیاسی را نوجوان مستقیماً از خود مربی نیز ميآموزد.
یك
گرفتاری بزرگ در آموزش عمومی در ایران این است كه مدرسه مرجعیت خود را تا
حد زیادی از دست داده است. این افت را تنها نميتوان به شرایط سیاسی ایران
نسبت داد چرا كه كاهش اقتدار بزرگسالان روندی جهانی است. به تعبیری،
بچهها كمتر از گذشته بچهاند چون دیگر باور ندارند كه بزرگترها خیلی
بزرگند.
|
اقدامهایی از قبیل ایجاد پارلمان دانشآموزی به منظور
آشناكردن نوجوانان با ساز و كارهای دموكراسی را باید مثبت
ارزیابی كرد، اما مهمتر از آن، آموزش زندگی شهری و
فاشیسمزدایی از فرهنگ ایرانی است.
|
|
|
|
|
این
پند حكیمانه كه فرزند را باید بنا به مقتضای روز تربیت كرد جای تأمل دارد و
ميتوان در آن
یكی دو تناقض دید. اول، مقتضای روز مفهومی است بسیار جدید و
مربوط به دهههای اخیر ــــ در دنیای قدیم چیزی از
یك نسل به نسل بعدی
تغییر نميكرد تا نیاز به تربیتی جدید باشد. دوم، برای فردی متعلق به نسل
پیش، حتی درك تحولات فرهنگی دشوار است، تا چه رسد به همراه شدن با آنها و
كمك به انتقالشان. از رواج كامپیوتر بیش از دو دهه ميگذرد، اما همچنان
فرزندان ـــــ در همه جای دنیا
ـــــ كاربران اصلی این وسایلاند.
هر
نسلی علاقه دارد تجربههای خود را، بهعنوان چكیدۀ خرد ناب، به نسل بعدی
منتقل كند. در بسیاری موارد تا نسل معاصرِ
یك تحول تاریخی و حامی
یك عقیده
و روش حضور دارد، كمتر نقد و انتقادی دربارۀ آن واقعه و عقیده میسر است.
از این بالاتر، هر نسلی عادت دارد از كمتوجهی ِ نسل جوان به ارزشهای ازلی
و ابدی بنالد. با این تفاصیل، شاید بتوان نتیجه گرفت كه آن جملۀ قصار به
احتمال قریب به
یقین همین اواخر ضرب شده است.
آموزش
سیاسی را نوجوان در مدرسه هم ميآموزد. اما این آموزش در درجۀ اول از طریق
تربیت مدنی به نوجوانان منتقل ميشود. برای مثال، همزمان با رواج اتومبیل
در جامعۀ ایران این مشكل رخ نمود كه رانندگان تن به مقررات نميدهند.
امروز ميبینیم موانعی را كه برای كاستن از سرعت خودروها در عرض خیابانها
نصب شده اهل محل
از جا ميكنند، با این تلقی كه مقامهای اداری با تدارك
چنین موانعی در واقع برای خودشان ناندانی درست كردهاند.
فلسفۀ
سیاسی عامه در ایران این است كه فقط با ریشهكنكردن وضع موجود و درانداختن
طرحی نو ميتوان امور را اصلاح كرد. اما جامعه به شكل اقلیم و سرزمین، و
فكر انسان به شكل جامعه در ميآید. بر این قرار، آموزش سیاسی تبدیل به
نوعی جهانبینی آنارشیستى ميشود كه كل امور را تعلیق به محال ميكند.
در
مواردی نیز آموزش سیاسی تنها با تحقق شرایط مادی فرصت اجرا ميیابد. برای
مثال، در ایران به مدت نیم قرن،
یعنی از انتهای دهۀ 1320 تا نیمۀ دهۀ 1370،
ارقام مربوط به آرا اعتبار چندانی نداشت. بازگشت مجدد اعتبار به این ارقام
و كاهش تخلفات انتخاباتی به حدی قابل اغماض، صرفاً به سبب آموزش درستكاری
نبود. حریفانِ عرصۀ سیاست شاخدرشاخ بودند و ریختن آرای فله در صندوقها
دشوار شده بود. در آینده، چنانچه بار دیگر
یك جناح قدرت مطلق بیابد،
احتمال تكرار روشهای قدیمی منتفی نخواهد بود.
پس،
اول، در آموزش سیاسی آموزش اخلاق به طور انتزاعی كماثر است (ایرانیان از
عهد باستان علیه دروغ داد سخن ميدادهاند، در همان حال كه از دروغگفتن
پروا نداشتهاند). دوم، تحول در رفتار را نباید ابدی و
یك بار برای همیشه
فرض كرد. بازگشت شرایط مادی به وضع پیشین مي تواند سبب شود رفتارها نیز
به روال سابق رجعت كند.
آموزش
سیاسی بخشی از انتقال جهانبینی از طریق كمك به روند رشد فرد است. موجودات
زنده برای یادگیری به الگو و نمونه عملی نیاز دارند. پرندگان جوجههایشان
را به تمرین پرواز و آشیانهساختن وا ميدارند، و انسانها، قبل از هر
اقدامی، فرزندشان را با آموزش بازدارندگی و خویشتنداری برای زندگی اجتماعی
تربیت ميكنند.
حتی
در آموزش نظری، آموزشدهنده باید واجد درجهای از اقتدار باشد تا برای
تعلیمگیرنده الگو به حساب آید. در مكان آموزشی و در چشم دانشآموز، معلم
الگوست؛ الگوی معلم، مدیر، و الگوی مدیر وزیر متبوع اوست. در شرایطی كه
چنین مرجعیتی وجود نداشته باشد،
یكی از عارضهها بي هنجاری است (مفهومی كه
امیل دوركیم وارد جامعهشناسی كرد). رابرت مرتون، جامعهشناس آمریكایی،
بي هنجاری را نتیجۀ اهداف والا و فرصتهای محدود تعریف كرد. در جوامع در
حال گذار از یك مرحله به مرحلهای دیگر، بخصوص زمانی كه روند توسعۀ انسانی
از نظر سیاسی و اقتصادی كند باشد، نوجوانان و جوانان با ارزشهایی كه مربیان
مبلغ آنها هستند همذاتپنداری نميكنند. بر این قرار، مربی با اتكا به
آمریت خود بهعنوان صاحباختیار نمره و مدرك، ميكوشد مفاهیمی را وارد
گسترۀ معلومات دانشجو كند، در حالی كه دانشجو در برابر موضوع درس حساسیتی
كه لازمۀ یادگیری است از خود نشان نمىدهد.
آموزش
سیاسی و مدنی، در اساس، انتقال
یك رشته هنجار به تعلیمگیرنده است. وقتی
سلسله مراتب نهاد آموزش، بهعنوان مؤلف كتاب درسی، مورد تأیید دانشآموز و
دانشجو نباشد، فقط با اتكا به نمره نميتوان به انتقال مفاهیم پرداخت.
در
چنین اوضاع و احوالی، وارد شدن
یا نشدن دبیر و استاد در مقولۀ سیاست،
بهعنوان موضوع درس و بحث، راهگشا نخواهد بود: آنچه تعلیمگیرنده ميطلبد
نفی وضع موجود و اثبات حقانیت وضعی است كه ميتواند و باید به وجود آید.
چنین رویكردی، از نظر روشی، ناچار جدلآمیز است و برای شناخت جامعه و جهان
بهآموزشگیرنده كمك چندانی نميكند. در حالی كه در فكر و فرهنگ ایرانی
واقعیت اهمیت چندانی ندارد و باید به دنبال حقیقت گشت، این نوع آموزش سر از
همان فضایی در خواهد آورد كه بسیار آشناست: خیالپروری و عرفان. اما اندیشۀ
سیاسی را نميتوان بر پایۀ عواطف عرفانی بنیان نهاد. در جامعۀ ایران توجه
عینی به واقعیتها
ـــ
یعنی قدمبهقدم پیشرفتن ــــ نه تنها خریداران فراوانی ندارد بلكه
بهعنوان مخالف حقیقت ـــ
یعنی جهشی عظیم و یكبار برای همیشه ــــ پیشاپیش
مردود شناخته
میشود زیرا جهانبینی خردهفرهنگها در اساس با همدیگر در تضادند،
اما حركت بر اساس واقعیت، نیاز به حدی از تفاهم میان آنها دارد.
آموزش
دموكراسی نه صرفاً به معنی تكرار و تلقین
یك رشته ارزشهای شعاری، بلكه حاوی
دركی عینی از جامعه و جهان است. اقدامهایی از قبیل ایجاد پارلمان
دانشآموزی به منظور آشناكردن نوجوانان با ساز و كارهای دموكراسی را باید
مثبت ارزیابی كرد، اما مهمتر از آن، آموزش زندگی شهری و فاشیسمزدایی از
فرهنگ ایرانی است. اقدام اخیر با مقاومت هم عوام و هم خواص روبهرو خواهد
شد زیرا قاطبۀ مردم ایران به نگرشهای فاشیستی، خودمحورانه و نژادپرستانه خو
كردهاند. بدون برخورد صریح به فاشیسم و زدودن رسوبات آن از فكرها، هیچ
اقدامی، چه مستقیم و چه ضمنی، در جهت آموزش دموكراسی به ثمر نخواهد رسید.
نهاد
تعلیمات عمومی بیشترین كاری كه ميتواند در جهت آگاهی ِسیاسی انجام دهد
آگاهكردن آموزشگیرنده از این واقعیت است كه میان اعتقاد و گفتار و رفتار
فرد باید انسجام باشد. تا زمانی كه چنین انسجامی در جامعه به اندازۀ كافی
طرفدار نداشته باشد، آموزش سیاسی چیزی بیش از آموزههای آنارشیستی و
تلقینات نیهیلیستی نخواهد بود.
دانشكدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران، 28 اردیبهشت
1384
در
روزنامۀ ایران،
20 تیر1384،
با عنوان "آیا دموكراسی آموختنی است؟"
|