۲.
خویشاوندم کتابی
نشانم میدهد از کتابخانهٔ یادگار پدرش. بلدیهٔ طهران سال
١٣١٠
”حکمت سقراط بقلم افلاطون ترجمه و نگارش آقای میرزا محمدعلیخان فروغی“
را جلد زرکوب کرده
بود و جایزه میداد.

فروغی
(١٣۲١-١۲۵۴)، مؤلف
ِ از جمله کتاب کلاسیک سیر حکمت در اروپا، آدمی بود خادم
و مفید،
آشنا با امور
جهان و آگاه از
تاریخ جریانهای فکری. تابستان
١۲٩۸ از سوی دولت در
هیتی به ریاست وزیر خارجه مأمور حضور در کنفرانس ورسای شد که فاتحان جنگ جهانی اول برای
ترتیبات دنیای جدید و تقسیم آن ترتیب داده بودند. هیئت ایرانی را به سبب رفتاری که به نظرشان نپذیرفتنی میرسید ــــ بیطرفی زبانی
و ظاهری اما جانبداری
واقعی و صمیمانهٔ
کسورشان از آلمان طی سالهای
دو جنگ ــــ با این
توجیه که تحتالحمایهٔ بریتانیاست تحویل
نگرفتند. به
گفتهٔ خاقانی،
خذلان، یعنی درماندگی و خواری.
درماندگی و
خواری مضاعف در
نامهٔ او از پاریس
که از دردآورترین مراسلات سیاسی تاریخ ایران است: جز نمایندگان
ایالات متحده که قدری توجه میکنند، نزد سایر زورمندان نه تنها دستشان به جایی
بند نیست و حرفی برای گفتن ندارند،
که دولت وثوقالدوله هزینهٔ
اقامت نمیفرستد و هیئت با ناهار و شامی که مهمانخانهدار فرنگی از روی
شفقت به آنها نسیه میدهد گذران میکنند.
و چنان بهاصطلاح دولتی ادعاهای ارضی بر سمرقند و بخارا و قفقاز داشت.
مینویسد ”ایران نه دولت دارد نه ملت....
اول باید وجود پیدا کند تا بر وجودش اثر مترتب شود. وجود
داشتن ایران وجود افکار عامه است. وجود افکار
عامه به این است که جماعتی ولو قلیل از روی بیغرضی در خیر مملکت کار بکنند
و متفق باشند.“

در همان نامه
(احتمالا به عبدالله انتظام) مینالد که کار مـُلک را تدبیر باید
و با وعظ و طفرهرفتن
و حرّافی و سیاهبازی نمیتوان یک
ملت را در ردیف قدرتمندان نشاند و حق خود را گرفت:
”مقاصد
دولت را در اصلاح امور از ما بپرسند چه بگوییم؟ آخر
همه را که نمیتوان مغلطه کرد و گفت ایران مملکت داریوش و انوشیروان است.
من چند مرتبه بوذرجمهر و نظامالملک و فردوسی و خواجه نصیر طوسی
تحویل مردم بدهم؟ چقدر شعر بخوانم و عرفان ببافم؟“
یادآور ارائهٔ شرح جنگهای صدر اسلام از سوی
یک نمایندهٔ جمهوری اسلامی در مذاکرات هستهای.
پس از چندین سال
کنار گذاشتهشدن در نیمهٔ دوم سلطنت رضا شاه، شهریور
۲٠ شاه پیش از رفتن به
او گفت تلخی بیمهری سالیان را
از دل بیرون کند و برای نجات مملکت که اشغال
شده است ریاست دولت را بپذیرد.
فروغی در مقدمهٔ
کتاب مینویسد تألیف آن را پیش از ”سفر فرنگ“ آغاز کرده بود و در اثنای سفر
و بعد از آن ادامه داد.
نثر کتاب و
شیوهٔ نگارش آن یادگار عهد پیش از
تجدد ادبی است، تمام متن یک جملهٔ
دور و دراز بدون ویرگول و نقطه. ندرتاً سر سطر میرود اما حتی در این
حال هم ته پاراگراف قبلی نقطه نمیگذارد
(دو دهه بعد در نگارش سیر حکمت در اروپا آخر پاراگرافها نقطه
میگذاشت).
سنت بحر
طویلنویسیْ شکل، یا در واقع بیشکلی
ِ، رایج در مکتوبات قلمزنان ایران بود و
همچنان در بسیاری از آنها هست.
از بالای سمت راست کاغذ مطلبی را تا پائین سمت چپ قلمی میکنند، یکنفس و یکنواخت و یکدست و بی هیچ پاراگراف و جملهبندی و نقطه
و فراز و فرودی
در کلمات و عبارات قالبی. مانند سند معاملهٔ دفترخانه که به منظور پیشگیری از افزوده شدن چیزی در متن یک میلیمتر
هم فاصله نمیدهند و مطلقاً جای خالی نمیگذارند.
زمانی که گفته
میشود نثر معاصر به زبان گفتار نزدیک میشود ممکن است این واقعیت از نظر
دور بماند که نثر جدید برای ایجاد پیچیدگی تصنعی عمداً واژهها و عبارات
نامتعارف در گویش زبانی، مشهور به غلنبهسلنبه، به کار نمیبرد، اما ساختی
ورای گفتار و حتی متفاوت
از آن دارد.
نثر
ِ گفتاری همان
است که در متون اهل حوزه و منبر
دیده میشود. در همان جملهٔ اول نتیجهای را قرار است در
انتهای مطلب بگیرند اعلام میکنند
و برهانی که میآورند در واقع تکرار مدعا
و عین نتیجه است. والسلامُ علیکم و رحمتالله و برکاته. یعنی شکل
مکتوب وعظ و تلقین
و تکرار اعتقادات.
نثر جدید فارسی
در ایران به برکت تأثیرپذیری و تقلید و
گردهبرداری
از نثر مدرن زبانهای
اروپایی شکل گرفت. نثر غربیان هم در گذشتهٔ دور زبان وعظ
بود. با کمرنگ شدن نفوذ کلیسا نثر ادیبان راه خود را رفت و شکلهای
جدید پدید آمد.
نثر غیرخطابی و جدا از وعظ در فارسی هم سابقه دارد.
نثر خوب به احتمال بسیار زیاد،
برخلاف شعر، حاوی شرح تجربیات عینی و تأملات نویسنده است. نوشتهٔ بیهقی و ناصرخسرو تنها دو نمونه است که در کنار متنهای متعدد دیگر طی
هزارسال گذشته نشان میدهد
کسانی از قدما قادر بودند نثر جاندار
برخوردار از ساخت و
اجزا که مانند تختهنمد
نباشد بنویسند. اما
وسوسهٔ صلهٔ دربارها جماعت را
به شعر معتاد میکرد و وقت و
نیروی آن درصد کوچک جمعیت را که قادر به خواندن و نوشتن بود
برای بافتن
نظم هدر میداد.
فروغی این رساله
را نزدیک صد سال پیش در آغاز شکوفایی زبان نثر نوشت اما خود او از پیشروان
نثر جدید نبود. نثر بیتشخص
آخوندی از مرتبهٔ ادبی و فکریاش نمیکاهد
گرچه ممکن است دسترسی خوانندهٔ مشتاق روشنگری را به منظور او دشوار کند.
منظورش از نگارش
این متن نشاندادن مسیری است که
جریان خردگرای فرهنگ یونان پیمود: ”حکمت را از لباس دیانت
بیرون آورد و از علوم دینیه مستقل ساخت بلکه واضع چیزی شد که بعدها فضلای
مغرب و دانشمندان دورهٔ اسلامی آنرا علم گفتند.“
او که مصحّح
آثار سعدی هم بود آیا میتوانست منظورش را با
نثری شفافتر و پاراگرافها و جملاتی تقطیعشده روی کاغذ بیاورد؟
کسانی که در باب
دین و دولت، فشار اولی برای استیلا بر دومی و لزوم جداییشان صریحتر نوشته
بودند به دردسر افتادند. در دههٔ پیش از انتشار رسالهٔ فروغی، محمد
مصدق پس از پایان تحصیل و بازگشت از اروپا دربارهٔ
کاپیتولاسیون رسالهای منتشر کرد که در آن نوشته بود
”قانون شرع که میگوید
غیرمُسلم اگر با خودشان طرف باشند قانون آنها در حق خودشان اجرا میشود
امروزه مضرّ به استقلال ایران و اسلام است.“
بعدها دستکم دو بار قرآن از جیب درآورد و به
مسلمانی خویش شهادت داد اما اهل فتوا گریبانش را رها نکردند و حتی سالها پس
از مرگ تکفیر شد.
نبرد فرسایشی
یا، با الهام از عنوان کتاب
”پرُفسور ماتاهاری“،
ضربات متقابل
ایران و اسلام.
|