دیدش سطحی و حرفهایش مندرآوردی
بود:
عدالتخواهی ایرانی حالوهوایی از عرفان در خود دارد.
غرب در پی آزادی است و شرق در پی آزادگی. آزادی
در وهلهٔ اول به کمکردن میزان احتیاجات آدمی ارتباط پیدا میکند.
تکنولوژی با فرهنگهای اروپائی درآمیخته گردیده
... بیآنکه این امر بتواند در آنها وحدت تمدنی پدید آورد.
در مغربزمین حرفه و شغل از فرهنگ جداست ... در
حالی که در آسیا شغل و حرفهٔ اکثریت مردم جنبههای ذوقی و معنوی دارد و
زندگی دینی، چه برای پیروان بودا و چه هندوها و چه مسلمانان، تمامی
مراحل زندگی را برمیگیرد.
ما شرقیان به اخلاق سرسپردهایم. مردم شرق هیچ
وقت روحیهٔ تسلط طلبی و زورگویی و ستمگری را تأیید نمیکردهاند.
مردم آسیا را، نظیر مردم اروپا یا آمریکا، از لحاظ
فرهنگی نمیتوان به افراد فقیر و غنی یا باسواد و بیسواد تقسیم کرد.
و فشردهٔ طرز فکری شدیداً ارتجاعی و
ذاتاً فاشیستی:
در مجلس اول نمایندگان طبیعی اصناف و طبقات و قشرهای
گوناگون مردم شرکت داشتند، نه کسانی که از راه رأیگیری انتخاب شده باشند.
همین که قرار شد روش رأیگیری محرمانه به کار بسته شود خشت اول بنای خدعه و
نیرنگ و تقلب نیز گذاشته شد. من اصولاً معتقدم که هر جا پای رأی
گرفتن در میان بیاید طبیعیبودن انتخاب از میان میرود. من، به قول
فقها، به اجماع عقیده دارم.
در عمل یعنی: نگذاریم شهرها بزرگ شوند و شکل
جامعه و روابط بین اعضای آن تغییر کند چون هر تغییری بلای جان ما انسانهای
طبیعی شرقی و دشمن حق و حقیقت و صفا و راستی و سادگی و انتخاب طبیعی است.
در واقع روضهخوان بود نه جامعهشناسی که
با پدیدهٔ میلیونها جمعیت در شهرهای عظیم ِ در حال دگرگونی سر و کار دارد و
دنبال شیوههایی جدید برای دفاع از رأی و حق مشارکت سیاسی تمام اعضای جامعه
است.
|