7.
دست بت ميكده
در ماههاى آخر زندگى، در پى پايان جنگ و قضيهٔ جام زهر، درخودفرورفته و
افسرده بهنظر مىرسيد اما در سيمایش، در سنى كه آدمها معمولا
سايهاى كمرنگ از عهد شباب خویشند، تغييرى اساسى مشهود نبود. گرچه
نگاهش خلقگريزتر از پيش به نظر مىرسيد، چشمانش مىتوانست متعلق به فردى
كمسنتر باشد.
ظاهراًً اواخر عمر سرودن غزلهاى عارفانه را كه
از جوانى در آن زمينه ذوقآزمايى كرده بود از سر گرفت. ترجمهٔ
انگليسى ابیاتی از شعرهای تازهانتشاريافته پس از ارتحال را خبرگزاريها
مخابره كردند:
I have become imprisoned, O my beloved, by the mole of your lip!
I saw your ailing eyes and became ill through love.
ترجمهٔ من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم/
چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم.
Open the door of the tavern to me day and
night,
For I am fed up with the mosque and the seminary.
ترجمهٔ درِ ميخانه گشاييد به رويم شب و
روز/ كه من از مسجد و از مدرسه بيزار شدم.
در اين بيت: بگذاريد كه از بتكده يادى بكنم/ من كه با دست بت ميكده بيدار
شدم ستايش tavern's idol بهعنوان عامل بيدارى جاى
بحث دارد. در
ميكده مايعات مىفروشند و در بتكده قرار است بت بپرستند. ظاهراً براى
پرهيز از تكرار يك كلمه در دو مصرع پياپى، كلمهاى عرفانى با همان وزن
برگزيده شده و بت از جاى منطقى خودش به ميكده منتقل شده است.
شعرها از جنبهٔ
روابط عمومى در ميان
عامّهٔ مردم و حتى بر
ادبیاتشناسان تأثيری بسيار مثبت داشت. پس از سالها امر و نهى و
فرمان قتال و تهديد و تكفير، اينكه پدرسالار به مضامينى از قبيل خال لب و
عشق جانسوز و ميكده هم توجه داشت و سرودههايش را به عروس دانشگاهرو خويش
اهدا كرد اسباب شگفتى شد.
اما از اهل ادبيات فارسى در داخل ايران كه
قدرت نقد دارند تاكنون كسى دربارهٔ اين ابيات مشخصآً سبْـك
ِ هندى و
كلا سرودههاى نهچندان بديع و محكم علناً اظهارنظر نكرده است. شايد
برخى را به ياد حرف عبدالرحمن جامى انداخته باشد: شعر كافتد قبول خاطر
عام/ خاص داند كه سست باشد و خام.
|