صفحۀ‌‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها


 

صفحة سه از سه صفحه

 

ادامه از صفحۀ 2

Æ

 ظهور، صعود و معضلات جانكاه

 

9.
محشر صغرا
در خاكسپارى‌اش جنازه را به‌زحمت از چنگ جمعيتِ مهارناپذير درآوردند، دوباره داخل تابوت گذاشتند و با هليكوپتر از معركه بيرون بردند، كفنى جديد براى آن تدارك ديدند و اعلام كردند تدفين به روز بعد موكول شده تا جمعيت متفرق شود اما چند ساعت بعد آن را سريع و بى‌تشريفات به خاك سپردند.  گور را فوراً با بتون پوشاندند و كانتینرهایی با محافظان مسلح روى آن گذاشتند تا از دستبرد مصون بماند.


در غوغا و ازدحام جمعيت، هشت نفر كشته و چهارصد نفر بسترى شدند و بيش از ده‌هزار نفر زخم برداشتند.  تقريباً تمام حلقه‌هاى فيلم عكاسهاى حاضر در صحنه‌اى را كه شبيه آن هيچ گاه در هيچ جاى جهان ديده نشده بود از آنها گرفتند.

ظرف چند ماه، با لوله‌های قطور گاز و نفت و بیم‌آهن‌هایی که در ساختن پل به کار می‌رود در آن مکان بنایی با تقلید خشک و ابتدایی از طرح مساجد برپا کردند.  در معماری هم هر سبکی مخاطب خاص خود را دارد.  با این همه، اگر طرح بنا را به مسابقه‌ می‌گذاشتند و آرشیتکتها را به بازی می‌گرفتند، از جذابیـّت بنا نزد پیروان متوفیٰ کم نمی‌شد در همان حال که در چشم بسیاری دیگر جذابیت می‌یافت.
   

 

 

ده سال پيش از آن، در نخستين روز بازگشت به ايران، جمعيت در بهشت زهرا به هليكوپتر حامل ايشان چسبيده بود و نمى‌گذاشت برخيزد.  در عكسهاى مربوط به همان روز، چندین نفر براى جلوگيرى از خطر سقوط هليكوپتر مى‌كوشند با چرخاندن كمربند و ضربات فانسقه جمعيت را عقب برانند تا آن را رها كند.


براى رهبرى كه مريدان مستأصلش به بدنهٔ هليكوپتر و به جنازه چنگ مى‌اندازند و نياز دارند وجود اشخاص و اشيا را با لمس‌كردن حس كنند ده سالى دشوار و دردناك بود.  اسفند 57 گفت: ”معنويات شما را، روحيات شما را عظمت مى‌دهيم.  شما را به مقام انسانيت مى‌رسانيم.“ و بعدها: ”اسلام مى‌خواهد شما را آدم كند.“  نسلهاى بعدى مريدان با ديدن آن عكسها شايد خون دلى را كه در راه تربيت والدين‌شان خورد درك كنند.

 

 

اكنون كه از جهان باقى به پشت سر مى‌نگرد چه احساسى دارد و انتظارهايش تا چه حد تحقق يافت؟

در مقايسه‌اى خيالپردازانه شايد بتوان به مهدى حائرى يزدى (فرزند بنيانگذار حوزهٔ علميهٔ قم) اشاره كرد.  سال 39 آيت‌الله بروجردى او را به‌عنوان مجتهد تام‌ّالاختيار به آمريكا فرستاد. قابل تصور است روح‌الله خمينی ِ سروزبان‌دار و سیاسی و خوش‌سيما را هم با چنان عنوانى به خارج فرستاده باشد.


حائرى به غرب رفت و بعدها گفت: ”وقتى كه بنده آمدم در واشنگتن از همان سال اول رفتم در دانشگاه جرج تاون و ليسانس فلسفهٔ غرب را شروع كردم پيش خودم گفتم ما اگر بخواهيم از زيربنا شروع كنيم و به سيستم زيربنيادى تفكر غرب آشنا بشويم بايستى به‌كلى از آن متدولوژى خودمان موقتاً صرف‌نظر كنيم و اصلا روز از نو، روزى از نو، از ابتدا بايد شروع كنيم.“ (از رشته کتابهای
طرح تاریخ شفاهی، ص 29).

 

 

چنانچه آيت‌الله خمينى راه خود را از بروجردى جدا نكرده بود آيا احتمال داشت سالها بعد چنان جملاتى از او بخوانيم؟ يا اين طور بپرسيم :همراه‌شدن با ستيزه‌جويان بازار تهران تا چه اندازه توانست او را به غايت دلخواهش برساند؟


حائرى (كه برادرش پيوند سببى با مصطفى خمينى داشت) در خاطراتش مى‌گويد آيت‌الله خمينى علاقه‌مند به فلسفه‌اى بود كه ”جنبهٔ عرفانى و ذوقى“ داشته باشد، در شعرهايش ”هندی“ تخلص مى‌كرد و جدّش از كشمير به ايران آمده بود و فارسى را روان حرف نمى‌زد.

 

همان راوى در این باره كه به آيت‌الله خمينی ”وزير خارجه“ى آيت‌الله بروجردى مى‌گفتند توضيح مى‌دهد: ”باهوش و بافراست و شايسته و برازنده و نسبت به ساير آقايان علما كه در مسائل اجتماعى و سياسى به هيچ‌وجه وارد نيستند ايشان به گونه‌اى ممتاز بهتر از آنها وارد بود. . . . آقاى بروجردى در مسائلى كه ارتباط با دولت داشت ـــــ بخصوص با شاه ـــــ يكى دومرتبه آقاى خمينى را از طرف خودش فرستاد براى ملاقات با محمدرضا شاه پهلوى كه در مسائل مورد نظر با او صحبت كند.

 

 

در دههٔ 30 كه مجال تجربهٔ دنيا براى بسيارى از مردم ايران هم فراهم شد اگر در مكان و شرايطى متفاوت قرار مى‌گرفت و تلقیاتی متفاوت از زندگی در جوامعی دیگر را تجربه می‌کرد باز همان راه را برمى‌گزيد؟


شخصيت معمولی ِ حائرى از سيماى پرجذبهٔ آيت‌الله خمينى بسيار فاصله داشت اما خاستگاه هر دو يكسان بود.  اولى به راه تجربهٔ جهان بيرون رفت، گرچه گمنام و در حاشيه ماند، تا سر حد استعداد خويش رشد كرد و (تا آنجا كه از گفته‌هايش پيداست) با خاطرى آسوده، خشنود از آنچه كرد و بى‌اندوه از آنچه نكرد، جهان را ترك گفت.
 

دومى خيالهاى بلند در سر داشت، وضع موجود را نپذيرفت، عََـلـَم طغيان برافراشت، با ستيزه‌جوترين و خشونت‌مدارترين سنتگرايان بازار همراه شد، در بزنگاهى تاريخى به قدرت رسيد، شهرتى عالمگير يافت، دولت مورد نظرش را تأسيس كرد و با نهايت اقتدار به اجراى احكام الهى پرداخت.  با اين همه، شگفتا كه گويى در حالتى دژم جهان را وداع گفت.

 


10.
پساارتحال
اگر اشغال سفارت آمريكا در تهران را ”انقلاب دومى بزرگتر از انقلاب اول“ بدانيم، پس تصفيهٔ‌ دانشگاهها انقلاب سومى بود بزرگتر از انقلاب دوم، و تحول سال 84 انقلاب چهارمى بود بزرگتر از انقلاب سوم ـــــ كاريكاتور انقلاب شكوهمند اول و پيامد منطقى ِ رشد نوزادى كه 22 بهمن با شكستن درِ اسلحه‌خانه‌ها به دنيا آمد.  ضلع سوم ِ مثلث بازارـ حوزه‌ـ روستا، به بركت قدرت سلاح، بخش اول را دنبال كارش فرستاد و بخش دوم را در مشت گرفت و به اندازهٔ طبيعى‌اش تقليل داد.
 

جمهورى اسلامى ايران بيست‌واندى سال نوعى شركت سهامى خاص بود و اصحاب پانزده خرداد، به‌عنوان سهامداران اصلى، افرادى براى حفظ وضع موجود به خدمت مى‌گرفتند.  در انقلاب چهارم، به‌خدمت‌گرفته‌شدگان سابقْ سيستم را تعاونى اعلام كردند.  سيستم ِ استخدام و مواجبْ تبديل به روش توزيع سهام شد و اكنون هركس سهمى مى‌گيرد بايد با تمام قوا و نهايت خشونت براى حفظ وضع موجود بكوشد: يا همه با هم مى‌مانيم يا همه با هم مى‌رويم؛ قدرت و ثروت را تحويل نخواهيم داد؛ يا ما يا هيچ‌كس.

شرايط كنونى ايران را شايد بتوان در هُم‌الغالبون‌ـ‌ هُم‌السّارقون خلاصه كرد: كائوس و چپو (كائوس واژه‌اى يونانى به معنى اغتشاش و آشوب).  همان غنايمى كه موجد تولد طبقهٔ جديد و پرورندهٔ آن بود اكنون هدف نيروى نوخاسته است.
 

ايرانيهايى كه از ديرباز در رؤياى بازگشت به روزگار پيش از اسلام بودند بعداً گرفتار دلتنگی برای سال 56 شدند که به نظرشان پایان روزگار خوش بود.  از آن سو، حتى برخی از كسانى كه حسرت عهد صدر اسلام داشتند اکنون آرزومند بازگشت به سال 84 هستند كه دست‌كم كائوس و چپو چنين افسارگسيخته نبود.

 

 

محمد مسعود روزنامه‌نگار دههٔ بیست که اهل قم بود دربارهٔ سالهای نابسامانی جنگ جهانی اول می‌نویسد قحطی و گرسنگی به آنجا کشید که در شهر زادگاهش بچه‌های کوچک ناپدید می‌شدند.  با این همه، در قیاسی با توجه به امکانات مملکت و توقعات مردم، از زمان زوال صفویه در اوایل قرن هجدهم تاکنون در هیچ زمانی این سرزمین چنین نومید و بی‌آینده و تا این حد دستخوش بی‌ترتیبی و هرج‌ومرج و غارت نبوده است.

در تاريخ پرتنازع سرزمينی ملوك‌الطوايفى و بى‌ثبات كه چه بسا از شب تا صبح ورق برگردد و نوكرْ ارباب شود، پدران همواره با چالش نورسيدگان و نيز مهاجمانى از صحرا مواجه بوده‌اند.  پيشتر اشاره كرديم صفويه ناچار از مهار قزلباش بود.  شاه عباس پسران و پسرعموها و تقريباً تمام مردان قابلِ خاندان خويش را كور كرد.  ناصرالدين شاه لازم ديد دُم ِ پسر زياده‌خواه خويش ظلّ‌السلطان را كه قشونی شخصى ترتيب داده بود قيچى كند و او را سر جايش بنشاند.  و بسيار پيش از اينها، جنگجويانى بربر كه توانگران رم براى دفاع از خويش به خدمت گرفته بودند سرانجام بر آنان شوريدند و به خدايگانى‌شان پايان دادند. شمشيرزنانى هم كه خلفاى بغداد براى حفظ فتوحات امپراتورى اسلامى به خدمت گرفته بودند راه خودشان را رفتند و تبديل به سلجوقيان شدند.

 

 

طرحى نو هم كه امام راحل مؤلف آن شناخته شد كلا ادامهٔ سنت تاريخى اين صحارى است: حكومت يك پدر و يك پسر، سپس يورش مهاجمانى از بيابان، و حركت از نو.  ”انفجار نور“ را، در بيان فيزيكدانان، مى‌توان انبساط برق‌آسا گرفت، و ادامهٔ انبساط سبب فروپاشى از درون مى‌گردد.  به بیان دیگر، نسبت نفرات طبقهٔ جدید به کل جمعیت برای ادارهٔ مؤثر این کشور در جهان امروز کفایت نمی‌کند و در جامعه ایجاد خلأ کرده است.


برخورداران طبقهٔ جديد به‌مرور اهلی می‌شوند و به همرنگی با تمدن شهرى عادت مى‌كنند.  پس برای حفظ وضع موجود باید مدام از در و دهات و حاشیهٔ شهرها نیروی صفرکیلومتر وارد میدان کرد.  و بخش بازاری‌‌ـ حوزوى طبقهٔ جديد با قدعلم‌كردن ِ نيرويى روبه‌رو می‌گردد كه پیشتر براى حفظ ثروت بادآورده و قدرت خويش بدان نياز داشت.

 

به این ترتیب، به ‌احتمال زیاد انقلابهاى پنجم و ششم و هفتم از پى خواهد آمد با این هدف مقدس که انقلاب را به مسیر صحیح اولیه‌اش برگردانند ــــ یعنی پارو و پول، و هرکسی پنج‌روزه نوبت اوست.


تاريخ عيناً تكرار نمى‌شود و تفاوتهايى البته خواهد بود.  در شرايط جهان معاصر، سيل ثروتهاى عظيم كه طى سى سال گذشته در ايران نصيب طبقهٔ جديد شده است منطقاً بايد به اقيانوس ثروتهاى جهانى بپيوندد، در همان حال كه طبقهٔ جديد بازگذاشتن راه مراودهٔ جامعه با جهان را به صلاح خويش نمى‌داند.  ناچار در برابر رشد جامعه سد مى‌بندد اما مى‌كوشد با زيرآبى‌رفتن از تنگنايى كه براى بقيهٔ مردم درست كرده است برهد.
 

رژيم اسلامى حضورش را، از جمله، با آتش‌زدن شعبهٔ بانكها و درخواست الغاى ربا اعلام كرد و براى آدمهايش سوزاندن بانك همچنان عادى به نظر مى‌رسد.  امروز مجموعه‌اى است از بانكها و انواع صندوقهاى پولى و مالى: صرّافيهاى اسلامى به منظور پولشويى و ذخيره‌كردن توشه‌اى اگر نه براى آخرت، که دست‌كم براى روز مبادا در خارج.  برکه‌ای منزوى از جهان سرمايه‌دارى، در جامعه‌اى كه اقليت كوچك حكومت‌كننده را اكثريت بزرگ حكومت‌شونده در ميان گرفته است.  جزيره‌اى در جزيره.  بانك‌آباد اسلامى در نيرنگستان آريايى.  پاچه‌ورمالیده‌هایی خداجو با بیرق یعقوب لیث و رابین هود.

 

 

اكنون در مملكتى كه ده سال در يد قدرت او بود چه چيزى احتمال دارد روحش را در جهان باقى شاد كند؟ شايد تنها اينكه اقليت بازاريان ستيزه‌جو و زياده‌خواه سرانجام از ميانهٔ ميدان سياست بيرون رانده شد.


آيا اگر باز در موقعيت سال 40 قرار مى‌گرفت با امثال مؤتلفه همراه مى‌شد؟ چنانچه همراه نمى‌شد بخت چندانى براى به‌دست‌گرفتن قدرت نداشت.  چه آن زمان و چه امروز، در صف‌آرايى ميان گلوبندك و ميدان تره‌بار و كشتارگاه از يك سو، و دانشگاه و انجمن حقوقدانان و جمعيت زنان و مطبوعات ِ درس‌خوانده‌هاى شهرى از سوى ديگر، بُرد با دستهٔ اول بود و هست و خواهد بود.
 

پس با اين موقعيت دشوار روبه‌روييم: روحانى آرمانگرا چنانچه مى‌خواست فكرش را بى‌واسطه به اجرا بگذارد (و مثلا از منشى معاون وزير شاه استدعاى تعيين وقت ملاقات براى تقديم برخى پيشنهادها نكند) بايد همراهى با حداكثر خشونت را برمى‌گزيد تا كارساز باشد (محمود طالقانى اين راه را نرفت و به جايى نرسيد).

 

اما هنگامى كه در جايگاه حكمرانى قرار گرفت ميل داشت امور را به درس‌خوانده‌هاى مورد علاقهٔ خويش بسپارد، در حالى كه شركاى مدعى قدرت و نيز نيروهاى گردآورى شده براى حفظ وضع موجود فرصت و اجازهٔ چنين آزادى عملى نمى‌دادند.

 

  

چندین راوی موثق، از جمله فرزندش، گفته‌اند در سنین بین سی‌ و چهل دنبال کسب علم کیمیا هم رفت اما یک دانای راز صلاح ندانست ایشان بتواند خاک را به نظر کیمیا کند و توصیه کرد به خواندن آﻳﺔ‌الکرسی ادامه دهد.

 

اگر ادامه نداده بود و به‌جای خواندن ورد و ذکر، تجربهٔ حضور در جوامعی متفاوت را تجربه کرده بود شاید، همچنان که محمود صناعی نظر داد، با امثال جان استیوارت میل همسفر می‌شد.  اما در این حالت مسلماً علاقه و حمایت اهل بازار را که پلکان دستیابی به قدرت بود از دست می‌داد.

 

آدمها تمایل دارند همان جوری فکر کنند که زندگی کرده‌اند و عادت دارند.  وقوف فرد به این ادراک که مسافتی طولانی اشتباه آمده و کاش آن راه دیگر یا هر راه دیگری را انتخاب کرده بود معمولاً چنان دردناک است که حتی می‌تواند کـُشنده باشد.

 

 

اشاره كرديم كه شايد حذف بازاريان ستيزه‌جو و زياده‌خواه از صحنهٔ سياست روحش را شاد كند.  بيفزاييم آن ستيزه‌جويان هم بيست سال منتظر حذف افراد مورد علاقهٔ او ماندند و نفرات اخير سرانجام تقريباً همه تبديل به اسراى پيژامه‌پوش شدند.


دوم، چنانچه بار ديگر رقابت سياسى واقعى و جدى در سطح جامعه درگيرد، ائتلاف خشونت‌طلبان باز هم ميداندار خواهد بود. سال 90 فدائيان اسلام ورود مجدد خويش به صحنهٔ سياسى را اعلام كردند.  ترقه‌درکردن جلو توپچى بود.  كسانى كه قرار است از شيشهٔ اسيد و چاقو و هفت‌تير فدائيان اسلام بترسند خودشان وسط خيابان مجسمهٔ نيم‌تـُنی از جا مى‌كنند.

 

 

فردْ البته مختار است به بسيارى انتخابها دست بزند اما اينكه نتايج انتخابها همانى باشد كه دلخواه اوست، يا دست‌كم انتظارش را دارد، حتمى نيست.  ممكن است موفق به بسيارى از كارهاى مورد نظرش شود اما مجموعاً به نتايجى يكسر خلاف انتظار برسد.
 

نكته اين است: تحول جوامع نتيجهٔ تقديرى گريزناپذير نيست؛ دنبالهٔ منطقى جبرها و انتخابهاست.  خط‌‌آهنى که فرد را با چشم بسته هدايت كند وجود ندارد.  انتخاب او بر سر هر دوراه و سه‌راه و چهارراهی ممكن است به مسيرى بيندازدش كه ابتدا تصورش را نمى‌كرد.


كسانى دوست دارند خيال كنند اگر مثلا مطهرى و بهشتى زنده می‌ماندند اكنون وضع فرق مى‌كرد.  شرايط كنونى گرچه نمى‌تواند مطلوب او باشد دنبالهٔ‌ طبيعی ”انفجار نور“ است. قدرت سلاح است که به افراد جهت مى‌دهد، نه برعكس.  پدرجدّ مطهرى و بهشتى هم در همين موقعيت يا موقعيتى مشابه قرار مى‌گرفتند.

 

 

گفت ما موظف به اجراى تكليفيم نه قائل به نتيجه.  از جنبهٔ اول، على‌القاعده در شمار رستگاران و بندگان مقرّب نزد حق تعالىٰ است.  اما انسانهاى جايزالخطا كه روحى به بزرگى او ندارند ناچارند حتى نتيجهٔ عمل به تكليف الهى را زيروبالا كنند، مثلاً این روند را که (در زمان نوشته‌شدن این سطرها) بسیاری دولتهای جهان قدم‌به‌قدم و کاملا‌ حساب‌شده شناسایی رسمی جمهوری اسلامی ایران را پس می‌گیرند.  با استمداد از انفاس قدسی‌اش می‌توان پرسید: در این موقعیت پرخطر چه باید کرد؟ همچنان به منزوی‌کردن جهان ادامه بدهیم؟

هرآنچه در توان داشت براى تحقق آرمان خويش انجام داد اما دريا آن دوغى كه دلش مى‌خواست نشد زيرا در جامعهٔ انسانى شمار متغيرها عملا بينهايت است و كلْ جمع جبرى ِ تك‌تك اجزا نيست.

 

 

در همان سال 57، اندرو يانگ، نمايندهٔ آمريكا در سازمان ملل، گفت آيت‌الله خمينى تبديل به قدّيس خواهد شد.  پرزيدنت كارتر نوك سفيرش را چيد: ”ما در بيزنس ِ امامزاده‌سازى نيستيم.“


پيش‌بينى اولى درست از كار در آمد.  از زمان آن معجزه تاكنون تحولى عظيم رخ داده است: انتظارهايى بزرگ براى خيزش و رهايى و رستگارىِ قريب‌الوقوع اين‌جهانى وجود داشت كه اينك وجود ندارد يا بسيار كمتر وجود دارد.
 

به نظر دهريون، اصحاب ديانت به پيروانشان رؤيا مى‌فروشند.  اما آيت‌الله فقيد به پيروانش كمك كرد به واقعيتى اينجهانى برسند و چهره‌اى اندكى واقعى‌تر از خويش در آينه ببینند.  با توجه به اين گام عظيم در توهّم‌زدايى، شايستهٔ لقب قدّيس است.

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X