در ایران
دربارهٔ
بریتانیایی و بریتانیا، و اینکه انگلستان
فقط بخشی از آن است، چقدر میدانند؟ نه
چندان زیاد.
میتوان گفت بسیار کم
(از روی احتیاط عالمانه نمیگوییم هیچ). سبب را
باید در این دید که سنت اسلام اساساً مطالعهٔ
آثار منسوخ کفـّار را مکروه
و بلکه مذموم
میداند.
طلبه اگر هر کتابی که میل دارد بخواند
عنصر نفوذی تلقی خواهد شد. و هر کافری که
نوشتهاش ارزش خواندن داشته باشد چون به
تأمل پرداخته، عملاً و خواهناخواه در
مسیر رسیدن به حقیقت (یعنی اسلام) قدم
گذاشته است.
محمدتقی
جعفری شیفتهٔ برتراند راسل بود.
خیال میکرد فرنگی
اگر آن اندازه
شعور دارد
که به مسیحیت پشت کند
پس فقط یک قدم
مانده تا
مسلمان شود.
اما دلخور بود چرا
راسل وقتی برای سخنرانی
به دانشگاههای آمریکا
دعوت شد چنان
جنجالی به پا کرد که
عذرش را خواستند.
راسل، از جمله، گفت مرد انگلیسی عهد ملکه
ویکتوریا با دیدن قوزک پای زنان به هیجان
میآمد اما اکنون پلاژ برهنگان هم
کماثر است، و تغییر در تلقی مردان را
مربوط به تربیت آنها و نوع لباس زنان
دانست. علامهٔ فقید
(که مرد
ویکتوریایی را
هم به غلط
انسان
دورهٔ
موهوم
”ویکتورین“
در زمینشناسی فهمیده بود)
نامههایی به
او نوشت
تا هدایتش کند دست از مزخرفات
اینگیلیسیپسند بردارد.
چه ویکتوریایی و چه
ویکتورین،
حتی برخی دینداران
قدری متجددتر
مشرقزمینی هم متعجبند
که
بویی از انسانیت
نبرده است. یکی
اظهار تأسف میکند اهالی آن
جزیره به موضوع مرگ کمتوجهاند و به
اندازهٔ کافی
(لابد به شیوهٔ نوار غزّه و عراق و ایران
و پاکستان و کرهٔ شمالی) در خیابان شیون و زاری
راه نمیاندازند،
و نتیجه میگیرد ”اگر
كمی مرگ در لندن مرئیتر بود شهر بهتری بود.“
مرگْ تجلـّی
وجود خداست. انسان
نادلمشغول با مرگ اگر هم به خدا
اهمیت بدهد به آن به چشم موضوعی فلسفی
نگاه میکند. شاید رسوبات فرهنگ مذهبی
در مغز ناظری
که به تشویق جنازههای پرسروصدا خو گرفته است تشخیص این نکته
را دشوار کند که بریتانیایی
جدیگرفتن
مفهوم خدا
را امری شخصی میبیند اما حضور
دائمی و
نفسگیر پروردگار در جزئیات
زندگی اجتماعی
را نمیپسندد
و دخالت اهل منبر و محراب در اموری
جز مراسم ازدواج و خاکسپاری را
مضرّ به حال
جامعه میداند.
در ماجرای
کتاب آیات شیطانی، وقتی
کسانی در
بریتانیا از نویسندهاش به اتهام کفرگویی
شکایت کردند دادگاه نظر داد در رویهٔ
قضایی این کار میتواند جرم باشد
اما مصداق کفرگویی اهانت به مقدسات مسیحیت
است. شاکیان عرب و پاکستانی بعد از
عمری زندگی در آن سرزمین تازه متوجه شدند
”اینگریز
دینسیز“
مسلمان را دوفاکتو ـــــ یعنی همینجوری
از روی مصلحت ـــــ قبول دارد اما اسلام
را به عنوان دین به رسمیت نمیشناسد.
در واقع اینگیلیس لامذهب هیچ دینی را
پدیدهای فوقبشری نمیداند.
مسلمان با طرز فکر قائل به
برتری ذاتی مؤمن و تقابل ابدی با کافر ذمّی/حربی پرورش یافته. شناسایی دوفاکتوی
مؤمن از سوی کافر،
و حقوق مساوی مؤمن و بیایمان،
نزد او اگر هم
مطلقاً بیمعنی نباشد بینهایت غریب است.
اندکی
بعد، جمهوری اسلامی به واتیکان پیشنهاد کرد ادیان الهی در برابر فیلم
جنجالی
ِ
آخرین وسوسهٔ مسیح که تازه روی
پرده آمده بود متحد شوند. پاسخی
نیامد. واتیکان (گرچه گمان میرود
لیست سیاه خودش را پنهانی
ادامه میدهد) اساس این پیشنهاد را قبول ندارد
زیرا به معنی تساوی مسیحیت با اسلام
و بهرسمیتشناختن دومی است.
از همین
رو، طبقهٔ جدید جمهوری اسلامی ایران
(همانند
هیئتهای حاکمهٔ جماهیر اسلامی پاکستان و موریتانی و
افغانستان) فرزندانش را برای تحصیل به
اینگیلیس میفرستد اما به آنها یاد
میدهد آموختههای
مغایر فطرت الهی را
همانجا رها کنند
و فقط مدرک دکترای
خارجه که ارزش اداریـــتجاری دارد به نیرنگستان آریاییــاسلامی
بیاورند.
پاچهورمالیدهٔ خداجو به قصد
استفاده از مزایای استخدامی و سوارشدن به
سر خلایق یک فقره پتهٔ دانشگاه اینگیلیس
به مغازهٔ فتوکپی سر کوچه سفارش میدهد در
همان حال که
میداند آنچه در
آکسبریج
علم حساب میشود
اینجا برای در ِ کوزه خوب است. آن آموختهها با ارزشهای
سیستمی که به یک میلیارد
تومان میگوید
”یه تومن“
و
اعلامیهٔ حقوق بشر را لاطائلات اومانیستی
میخواند سازگار نیست.
با وجود
تمام تفاوتها و سوءتفاهمها، داشتن دفتری در لندن
جزو لوازم مرجعیت شیعه است. هرکس سرش به تنش بیرزد در آن شهر پایگاه
دارد.
يك داﻤت افاضاته
وقتی مطمئن شد بخش عمدهٔ هیئت حاکمه با خردکردن اسباب و اثاثیهٔ
سفارت بریتانیا در شرایطی که
نظام مقدس
سخت در تنگناست موافق نبود، حمله را
تقبیح کرد.
آدم بهتر است مشکلات
رساندن وجوهات به دفتر خود در اینگیلیس را
زیادتر نکند.
یک دامت افاضاتهٔ
دیگر چند سال پیش
وصيت كرد
در لندن، كه
”مادر
ِ شهرهاى جهان و چهارراه
ملل عالم“ وصفش كرده
بود، دفترى به نام ايشان گشايش يابد.
اندکی
پس از
انتشار متن وصيت در سايت متوفىٰ، اين بخش
به کمک
فتوشاپ
حذف شد. فرزند
ایشان (که عبارت دستنوشته باید به سفارش
او حذف شده باشد)
تازگی با افتخار
اعلام کرده جردادن شکم
نویسندهٔ جمهوری آذربایجان به
فتوای پدر
متوفایش بوده
است. پس از اعتراض شدید مقامهای
آن کشور
و راهندادن
عوامل تلویزیون جمهوری
اسلامی
به باکو، در ایران ظاهراً دستور دادند
حرفهای
دردسرساز
آقازاده منعکس نشود.
شاید دیر شده باشد.
گرفتاری جمهوری اسلامی
را بیشتر کرده است،
پروندهٔ قتل باز میماند و هرگاه
سرنخی پیدا شود ریش
دفتر
عالم ربـّانی
در لندن گیر خواهد بود.
میگویند
زمانی کارمند قنسولخانهٔ اینگیلیس
در اصفهان
وارد اتاق
مرجع دینی
شد، چکمهبهپا سراغ ایشان رفت، در گوشش
نجوا کرد، پاکتی زیر دشکچه گذاشت و خارج
شد. وقتی اطرافیان
کنجکاوی نشان دادند، داﻤت افاضاته
با حال گریه گفت چکمهٔ مرد فرنگی او را به یاد
چکمهٔ عمربنسعد ولدالزّنا در کربلا
انداخت.
سال
75،
بازاریان متعهد
حساب میکردند نوبتی هم
باشد نوبت آنهاست که شاهد پیروزی را در
آغوش بکشند و وعدهٔ الهی تحقق
یابد. کسی به لندن فرستادند برای جلب
حمایت از نامزدشان در انتخابات ریاست
جمهوری
با کارگزاران دولت فخیمه
صحبت کند. در دنیای سیاست چنین
اقدامهایی رایج است اما وقتی مذاکرات ِ
زیرجـُلی لو رفت،
مذاکرهکنندگان هم در لفـّاظی علیه اینگیلیس تخفیف
ندادند.
با الهام از
وینستون چرچیل
که کلمنت اَتلی،
سیاستمدار هموطنش،
را
”گوسفندی
در لباس گوسفند“
وصف کرد، میتوان
گفت کسانی طوطیاند در لباس طوطی و برخی
روباه در لباس
روباه. اینگیلیس
هم لابد شغالی است در لباس شغال.
با این
حساب، روسیه خرسی است در لباس خرس،
آمریکا شیری در لباس شیر (که به گفتهٔ
امام راحل،
”هم میغرّد
و هم ضرطه میدهد“)
و
ایران فرشتهای در لباس
فرشته.
|