به نظر افرادی مانند ابنسینا و
اینشتین که
در قوانین حاکم بر حیات و جهان تأمل کردهاند، خدا اهل دلبری از یک مشت
کورکچل نیست. ابنسینا که با امکانات عصر خودش تا قعر وجود بشر را
کاویده بود اعتقاد داشت
پروردگار عالم به چگونگی زندگی و سرنوشت بشر
اهمیت نمیدهد
و حسابوکتابی که برقرار کرده است محکم و بیردخور ادامه دارد. دومی که مخ آدم معمولی از حرفهایش دربارهٔ
کروی اما لایتناهیبودن جهان سوت میکشد
(در مخالفتی نالازم و سست با اصحاب فیزیک کوانتومی) گفت خدا
تاس نمیاندازد.
بیرونی و نیوتن
همین نظر را داشتند: قادر متعال قدرت نامتناهی دارد اما
چنان مطمئن و منضبط است که دست به چشمبندی و
شیرینکاری نمیزند.
نیوتن، به نوشتهٔ خودش، ”برای
پایان دادن به حدسوگمانهای نسنجیدهٔ افراد خیالپرداز که به اعتبار
پیشگوییهای مقدس لطمه میزنند“ در سال 1704 اعلام کرد بر پایهٔ استنتاجات
علمیاش از انجیل، دنیا زودتر از سال 2060 به پایان نخواهد رسید.
با این حساب، حالاحالاها وقت
هست. یک وقت هم دیدی مهلت باقیمانده تمدید شد.
چهل اسم دیگر
میتوان ردیف کرد اما همین
چند آدم سنگینوزن
میتوانند شاخص فهم انسان هومو ساپینس باشند.
نظرات بنیانکن و
انکارگرایانهٔ
رازی در باب
معجزه بعدها حتی نزد ابنسینا و بیرونی زیادهروانه و
نپذیرفتنی مینمود.
اما خود همین که در ری و بغداد میتوانست
چنان مطالبی روی کاغذ بیاورد و جان به در بـَرَد
نوعی معجزه بود. حتما سرآمد طبیبان
حاذق بودنش برای
او مصونیت ایجاد میکرد
(از ابنسینا نقل است که به بیرونی گفت محمد بن زکریا بهتر میبود به
جرّاحی و معاینهٔ ادرار و مدفوع قناعت میکرد و در مقولهٔ ماوراءالطبیعه که
صلاحیت دخالت در آن نداشت وارد نمیشد).
درهرحال، ظاهراً جهان را پروردگار
گذاشته است (به بیان تری
ایگلتون) روی اتوپايلوت، یا ناوبری
ِ خودکار. در سفرهای طولانی بینقارّهای،
گاه خلبان برای خوشوبش با مسافران (و
شاید
جلوگیری از نفخ
شکم) به قدمزدن در میان مسافران میپردازد.
در این مدت طیّاره در ید قدرت کیست؟
تا حدی در اختیار کمکخلبان و مهندس پرواز و سایر وردستها؛ و عمدتاً زیر
نظر دستگاههای ناوبری، زیرا چشم و ذهن یک نفر و دو نفر و پنج نفر برای
نظارت دائمی بر کل سیستمی به آن پیچیدگی کافی نیست. زیادکردن تعداد
ناظران در کابینی یک در دو متر، طبق قانون بازده نزولی، اوضاع را شیرتوشیر
میکند.
اینکه خلبان از صندلیاش بلند شود راه بیفتد تا حدی شبیه شیرینکاری
پسرنوجوان است که وقتی قوانین تعادل پایدار و ناپایدار و گرانش و رانش را
بهتجربه درک کرد میتواند در وقت دوچرخهسواری دستها را در جیب کند و داد
بزند: ”مامان، مامان، نگاه کن!“ هواپیما و دوچرخه بدون دستهای خلبان
و پسر نوجوان به حرکت ادامه میدهند زیرا قوانین سفت و سخت
ِ حاکم بر مکانیسم
آن دستگاهها تعطیلبردار نیست: قوانین طبیعت.
|