صفحۀ‌‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها


  

صفحهٔ  يك از دو صفحه

 

سماوات‌ والارض به‌عنوان نوعی‌ دوچرخه ــ 1

وقت است نعره‌ای به لب آخر زمان کِشَد
نیلی در این صحیفه بر این دودمان کشد
سیلی که ریخت خانه‌ی مردم ز هم، چنین
اکنون سوی فرازگهی سر چنان کشد.
برکنده دارد این
بنیان سست را
بردارد از زمین
هر نادرست را!
وقت است ز آب دیده که دریا کند جهان
هولی در این میانه مهیا کند جهان
پس دست‌های خسته در آغوش هم شوند
شور و نشاط دگر پا کند جهان…
                                 نیمایوشیج، 1320

 

 

بعد از ظهر جمعۀ سرد زمستان در خیابان طولانی ِ فرعی ِ كم‌تردّدی که در آن ساعت روز تعطیل پرنده پر نمی‌زند شخصى را كه در باران منتظر ماشينی عبوری ایستاده است سوار می‌كنم. ننشسته، دعا و ثنا و تعارفات غلیظ نثار می‌كند و با اظهار خوشوقتی از اینكه خوب كاری كردم به وطن برگشتم، می‌پرسد چند وقت خارجه بوده‌ام و كجای خارج بودم.  بی‌آنكه به او نگاه كنم می‌گویم سالها پيش همراه ساير روستاییان به پایتخت آمدم و گاهی خارج از حال طبیعی‌ام.

ظاهراً ترجیح می‌دهد نشنیده بگیرد.  از محاسنم تعریف می‌كند.  می‌گویم فقط از روی ریا و برای پوشاندن معایبم است.  مكث می‌كند اما از رو نمی‌رود.  ارقه و كاركشته است: قرار شده افراد خـَیـّر و مشتاق ظهور برای مخارج بیمارستان شخص آبروداری كه احتیاج به عمل جراحی فوری دارد نفری پنجاه تومان بدهند و خدا را شكر كه امروز با شخص با ایمان و صحیحی آشنا شدیم تا او را هم در این ثواب شریك كنیم و غیره و غیره.  شـُكر و حمد و كلماتی كه ث و سين و صاد و ضاد و ظا و ذال آنها از مخرج و با سوت ادا می‌شود.

می‌گویم من خودم با آقا ارتباط دارم و می‌توانم وجوهات جمع‌آوری‌شده را به ایشان برسانم.  باز مكث می‌كند، این بار طولانی‌تر.  صدای چرخ‌دنده‌های كلـّه‌اش را مثل تلق‌تلق ماشین‌حساب‌های‌ قدیمی می‌شنوم.  از گوشهٔ چشم می‌بينم سرتاپای مرا دزدکی برانداز می‌كند، و لابد له‌له می‌زند بفهمد منظورم از اين حرف چه بود، مبادا رو دست بخورد.  انگار تصمیم دارد بازی را ادامه بدهد.

همسفر خداجو را كه همچنان مثل شصت‌تير بحرطویل پس می‌دهد سر اولین چهارراه تخلیه می‌كنم. می‌پرسد چقدر تقدیم کند.  می‌گویم یک بار که او مرا سوار کند بی‌حساب می‌شویم.

روباهی است با هزار حیله در آستین.  من جوجه تیغی ِ کم‌احتیاطی‌ام که در محدودۀ‌ بسیار كوچك کار و زندگی خودش می‌تواند سنگر بگیرد.  در محیطی كه او ــــ به‌عنوان بازاری اصولگرا، پیشنماز، کمیته‌چی، مدّاح، بازجو، زندانبان ــــ دست‌بالا داشته باشد صدها مانند مرا به زانو در می‌آورد و بیرحمانه خرد می‌كند.  پیداست میل ندارد بفهمد وقتی آدم دست‌كم دو چوب برای سواری‌گرفتن و گرمای بخاری مديون است، قلاب‌انداختن برای كندن پنجاه چوب خلاف مروّت است حتی اگر قربانی‌ همین دیشب از خارجه آمده و بریدن گوشش مستحب ِ مؤكـّد باشد.  مانند بسیاری هم‌مسلکانش، با عواید دنبۀ گوسفند ملانصرالدین زندگی می‌كند و از انگل‌بودن شرمنده نیست.  وقتی كار برای خدا باشد هر چیزی مجاز است.

 

 

 

 

  

از سر و صداهايی كه پيرامون ايران و در خود ايران به پا شده يكی مربوط به چشم‌انداز ظهور منجی است.  گرچه اكثريت قاطع مسلمانان جهان،‌ شاید جز کمتر از شش‌هفت درصد، چنين باوری ندارند، اصل موضوع نه جديد است و نه محدود به مذهب شيعه.  مسيحيان، يهوديان و زردشتيانی در انتظار ورود مسيحا و ورجاوند خويش‌ بوده‌‌اند.

ورود نجات‌دهندهٔ راستین و پایان جهان دو موضوع جداگانه‌اند.  برخی آرزومند اولی‌اند و بعضی چشم‌انتظار دومی.  اما تفکیک دو مفهوم در تمام موارد آسان نیست.
 

بی‌‌صبرانه انتظاركشيدن برای اصلاح بنیادی در وضعیت تباه بشر، یا میل به شتاب‌بخشیدن به پايان‌ قریب‌الوقوع جهانی سراسر آلودگی، به ”تفكر هزاره‌ای“ مشهور شده است.  در میان آیينهایی هم كه به دينی معين وابسته نيستند پيرو دارد.

 

همۀ منتظران آخر زمان به ورود منجی اعتقاد ندارند.  بعضی صرفاً به ضرورت فاجعه‌اى می‌انديشند كه مانند بلايی آسمانی يكسان بر سر معصوم و گناهكار نازل خواهد شد.  برخی نوميدانه دست به اعمالی تراژيك می‌زنند.  در ژاپن شماری از مسافران متروی توکیو را با گاز سمّی هلاك كرده‌اند.  یا حتی روز و ساعت واقعه را پيشگويی می‌كنند.  در آمريكا كه اقدام به خودكشی ِ فردی به اندازۀ ژاپن رايج نيست، اشخاصی در آستانۀ واقعۀ موعود، دسته‌جمعی و گاه با لباس مراسمی رسمی به زندگی خويش پايان داده‌اند.  برخلاف ديندارانی كه آخر زمان را رهايی‌بخش می‌دانند و مشتاقانه در انتظار آنند، اين قبيل سودازدگان لابد چنان واقعه‌ای‌ را مثبت نمی‌دانند وگرنه صبر می‌كردند شیرینی‌اش را بچشند.

 

  

اعداد تاریخ نزد آنها پیامی نهانی دارد و فقط مثل ارقام کنتور نیست.  ساعت دوازدهِ ‌شب اول محرم سال 1400 كه قرن پانزدهم هجری قمری آغاز شد (اول آذر 58، 21 نوامبر 1979) جماعتی كه زرّادخانه تدارك ديده بود شـُرطه‌های مسجدالحرام در مكـّه را به گلوله بست.

شورشیان از بلندگوهای مسجد اعلام کردند مهدی موعود در قالب یکی از سرکردگان آنها ظهور کرده و اطاعت از او واجب است.  در نبردی خونین كه نزدیک به دو هفته (در ماهی که شرعاً جنگ در آن حرام است) ادامه یافت صدها تن کشته و شماری بزرگتر زخمی شدند.

 

سی‌واندی سال از اعلام موجوديت اخوان‌ مسلمين می‌گذشت اما این نخستين تجلـّی تروريسم اسلامی در مقیاس بزرگ و تیراندازی حتی به عابران و زائران بود.  در ایران که چند هفته پیشتر کارکنان سفارت آمریکا را گروگان گرفته بودند آیت‌الله خمینی با نگرانی صحبت از توطئه‌های آمریکا و صهیونیسم کرد.  نام خانوادهٔ بن لادن، که در آن زمان شهرتی نداشت، بعدها در بازنگری ماجرا مطرح شد.

 

پیداست عوض‌شدن عدد هزارۀ تقويم نزد ستیزه‌جویان به معنی پايان تاريخ كاذب و طلوع تاريخ راستين بود.  اواخر نخستین سده از هزارهٔ دوم میلادی نبرد ميان همكيشان آنها و جنگجویان صلیبی در شرق مديترانه آغاز شد.

در مورد واقعۀ‌ 11سپتامبر نيويورك هم می‌توان پرسشی‌ مشابه مطرح كرد: هواپيماربايان ِ ازجان‌گذشته تا چه حد به دو صفر تقويم اهميت می‌دادند؟  گرچه قاعدتاً نبايد مبنای اقدام خود را تقويم نصارا گرفته باشند، اين اهميت دارد كه هزارۀ سوم ميلادی به طور دقيق نه با سال 2000 بلكه با 2001 آغاز شد ــــ يعنی همان سال واقعه، گرچه با چند ماه تأخير شايد به سبب تداركات لازم برای اجرای برنامه‌ای‌ چنين دقيق و خطير.

 

اگر مته به خشخاش بگذاریم، قرن پانزدهم هجری قمری هم سال 1401 آغازشد زیرا سالِ صفر میلادی یا هجری معنی ندارد.  هر سالگردی با یکمین سال آغاز می‌شود.  پس قرن دوم از سال 101 است، و الی آخر.

 

  

در ايران معاصر بيش از هر جامعه‌ای فكر و حرف پايان جهان خبرساز است.  تفاوت بزرگ مكتب هزاره‌انديشی ايران با جاهای‌ ديگر در اين است كه دولتها معمولاً كنار می‌ايستند و، دست‌كم تا وقتی كار به تراژدی‌ و فاجعه نكشيده است، دخالت نمی‌كنند.  اما حكومت در ايران بخشی از قضيه است.  بالاتر از اين، قلمرويی‌ رسمی برای تبليغ هزاره‌انديشی وجود دارد و مداخلۀ افراد فاقد مجوز در اين فعاليت تحمل نمی‌شود.

 

قلمرو رسمی، مداخلۀ ‌غيرمجاز در زمينۀ آخر زمان را به‌عنوان خرافات رد می‌كند و حتی قابل مجازات می‌داند.  گرچه تعریفی از خرافات به دست نمی‌دهد، بر اين نكته انگشت می‌گذارد كه سودجويانْ محافلی پررونق و پرسود با مضمون ظهور راه می‌اندازند. و گرچه ادعای محفل‌سازها را واهی می‌داند، توضیح نمی‌دهد كه ادعای كاذب را چگونه می‌توان از دعوت صادق تشخیص داد.  اعتراض‌‌شان باید به تعداد محافل باشد اما اگر عدد جمعیت را در نظر بگیریم، تعداد محافل بی‌تناسب نيست.

 

در متون شيعی، فرارسيدن آخر زمان همراه است با كشتار بی‌حساب كه نهرهای خون جاری می‌کند.  در آن هنگام گرچه كافران و گناهكاران به يكسان عقوبت می‌بينند و مجال داوری و دفاع به محكومان داده نمی‌شود، بدترين موقعيت گریبان يهوديان و مسيحيان را خواهد گرفت كه در گمراهی ِ مذاهب منسوخ مانده‌اند و از گرويدن به دين برحق سر باز زده‌اند.  به بيان اهل موسيقی،‌ وارياسيونی روی تم ِ گردن و شمشير.

 

احمد شاملو در صفحه‌های پایانی جلد اول  کتاب کوچه مهمترین روایات شیعه در این باب را گرد آورده است که خبر می‌دهند نـُه یا نوزده سال فاصلهٔ ظهور و آخر زمان در کشتار ظالمان و فرونشاندن عطش انتقام از اشقیا سپری خواهد شد.

 

با اين همه، آخر زمان را در ايران هم کسانی به معنی رهايی‌ از ظلم و پاکسازی جامعه می‌دانند.  اوايل قرن بيستم حتی الهام‌بخش پيشنهادی از سوی يك روشنفكر غيرمذهبی شد: هر سال پنج روز ”عيد خون“ بگيرند و مردم بريزند خائنان به ملت و غارتگران بیت‌المال را تكه‌تكه كنند.  اما وقتی صحبت از ”همه“ می‌کند انگار برنامهٔ مقدسش از شور عدالتخواهی گذشته و به نسل‌کشی از نوع آخرزمانی کشیده است:

 

اى كاش كه يک روز ببينيم درين شهر

از خون همه نهر

در هر گذرى لختهٔ خون تا به كمر بود

ديدى چه‌ خبر بود؟ (میرزاده عشقی، 1302)
 

صحبت از عدالت نهایی به معنی ردّ وضع موجود است.  در عهد رژيم سابق، مهدويـّت كنايه‌ای بود از اوضاع نامطلوب مملكت و اينكه هرچه زودتر پايان يابد چه بهتر.  امروز مژده می‌دهند كه اجرای عدالت نهایی قریب‌الوقوع است.  با این حساب، اوضاع نه تنها بد است، بلكه تحمل‌ناپذيراست.

 

بخشی از هيئت حاكمه كه دولت را در دست دارد بر قريب‌الوقوع بودن آخر زمان تأكيد می‌كند اما وارد بحث در این باره نمی‌شود كه آيا ایران و دنيای كنونی بدترين ایران و دنيايی ‌است كه در چند هزار سال گذشته وجود داشته، و آيا بقيۀ ‌مردم دنيا نيز از چنان تحولی استقبال می‌كنند يا نه.

 

  

در مقابل، به نظر روحانيونی كه موافق تكيه بر قريب‌الوقوع ‌بودن آخر زمان نيستند نبايد مفهوم عدالت نهايی‌ و رستگاری نوع بشر را به حد موضوعی مربوط به تقويم تنزل داد، سرمشق متعالی را تا حد دولتهای گذرای دنيوی پایین آورد و از آرمانی معنوی كارناوال درست كرد.  اما وارد اصل موضوع نمی‌شوند و غالباً مصلحت‌انديشانه ترجيح می‌دهند لبهٔ انتقاد را متوجه افرادی‌ كنند كه به نظر آنها فرصت‌طلبانی فاقد صلاحيت‌اند.

روحانیون ایران ظاهراً تنها پاسخ دو پرسش را نمی‌دانند: زمان دقیق ظهور، و اینکه ”اینا“ ناگهان از کجا پیدایشان شد.  برای هر سؤال دیگری ـــــ از چت در اینترنت گرفته تا حُکم مژهٔ مصنوعی و سُسی که طعم تند داشته باشد و خوف وجود الکل در آن برود ـــــ جوابی در آستین دارند.  در زمینهٔ مهدویت حرفشان این است: من می‌گویم انف اما کسی حق ندارد بگوید انف؛ هر حرفه‌ای متصدی دارد؛ شما به کار خودت برس. 

كشف محافلی آخر زمانی و بازداشت و مجازات مدعيان مهدويت از مضامين آشنای اخبار ايران در سالهای اخير است.  در يكی از اين خبرها، ”زنی اهل تهران در شمال ايران با هدايت يك استاد دانشگاه در آمريكا، اقدام به برگزاری كلاس‌ می‌كرده تا با بهره‌گيری‌ از عقايد مردم، به ويژه زنان، آنچه را مأموريت آسمانی خود برای امام زمان می‌دانسته است ترويج كند. . . . اين مدعی از ميان مريدان خود چهل نفر را به عنوان سفير برای ترويج مأموريت نازل‌شده از سوی فرشتگان، به شهرهاى ديگر اعزام كرده است.“  آمر و رسولان را بازداشت كرده‌اند و اگر از خارجه وجوهی رسيده باشد از حلقومشان بيرون می‌كشند.  زير اين خبر در يك سايت نيمه‌رسمی داخلی، خواننده‌ای نظر می‌دهد: ”چرا مردم ما به اين گونه افراد بدون تحقيق اعتماد م‍ی‌كنند؟“ يعنی بايد پرس‌وجو كرد اعتبارنامۀ‌ نمايندگی از سوی ملائكه، ساختگی‌ نباشد.

 

  

گرچه اين حيطه تاكنون مردانه بوده است، زنان ايران از مردان عقب نمی‌مانند.  در خبری ديگر، زنی با دعای ارتباط با عالم غيب، محفلی بزرگ از مشتاقان به پايان رسيدن جهان راه انداخته بود و داشت ترتيب حفر چاه در خانۀ خويش می‌داد كه لو رفت و به زندان افتاد.

ناجی (نجات‌یافته) را در فارسی گاه به جای منجی (نجات‌دهنده) به کار می‌برند.  واژهٔ‌ اول، با الف کشیده، بیش از دومی حالت فاعلی دارد.  زمانی محمد قزوینی دربارهٔ رواج کلمهٔ ناجی و نشستن آن به جای منجی نوشت ”گویا این تعبیر از صادرات اسلامبول باشد.“  ناجیه به معنی نجات‌یافتهٔ مؤنث و نیز کل نجات‌یافتگان (امـّت ناجیه، فرقهٔ ناجیه، به معنی مسلمانان شیعه) کاربرد دارد اما منجیه، به معنی زن‌ نجات‌دهنده، نه جایی ثبت شده و نه شنیده شده ــــ زنان همین اندازه که روح مرد مؤمن را تباه نکنند کافی است.

سال 84 چند بند به فهرست فعالیتها و مضامین ممنوع افزوده شد، از جمله: فمینیسم (گرایش زن‌نگرانه، جهان‌بینی متمایل به مستقل‌ و مجزّا دیدن مسائل زنان ازسوی خود آنها)، و معنویت بدون هدایت.

ممنوعیت اول روشن است: حقوق و تکالیف زنان یک بار برای ابد مشخص شده و جای چک‌وچانه‌زدن از سوی خود آنها ندارد.  هر تغییری لازم شود به عهدهٔ علما و مردان مؤمن خواهد بود.  اما ”معنویت بدون هدایت“ چه جور چیزی است؟

 

 

یعنی ارتباط با آسمان باید از کانالهای مجاز و رسمی برقرار گردد.  اینکه هرکس بخواهد خودسرانه قدم در راه معنویت برتر بگذارد یعنی اباحه‌گری و بدعت.  ممنوعیت، در نخستین وهله اهل طریقت را نشانه می‌گرفت که اندکی بعد بسیاری خانقاه‌هایشان با خاک یکسان شد.

چنین ممنوعیتی با اصول اسلام که مجرایی جز یک متن مقدس واحد برای درک جهان بالا تعیین نکرده است سازگاری ندارد.  مذهب تشیع گرچه به واسطه‌هایی معتقد است، این امکان را هم قائل شده‌ که فرد بتواند شخصاً مرجع تفسیر دین باشد و از مرجع دیگری پیروی نکند.

اما استفاده از این حق شرایطی دارد و برای همه یکسان نیست.  دستجات مؤمنان پرقدرت بازار مختارند مرجع خویش را انتخاب و اعلام کنند، علناً و صریحاً در صلاحیت مراجع رقیب که از سوی بازاریهای دیگر معرفی شده‌اند تردید روا دارند و حتی به آنها ناسزا بگویند و تهاجم فیزیکی کنند (کاظم شریعتمداری ملتمسانه خواهش می‌کرد به خانه‌اش سنگ نپرانند).

چنین حقی مطلقاً برای دیگر اقشار جامعه وجود ندارد.  کسی که مثلاً از سوی اهل دانشگاه و/یا اتحادیه‌های کارگری حتی به‌عنوان مفسّر دین ــــ تا چه رسد به مرجع تقلید ــــ معرفی شود بی‌تردید به عقوبتی دردناک بشارت داده خواهد شد شامل زندان، خلع لباس اگر در کسوت روحانیت باشد، تبعید و البته اهانت و آزار.

 

  

اما تمام اعضای قوایی رو به صعود که اوایل دههٔ هشتاد نردبان قدرت را دوپله‌یکی کرد با ”معنویت بدون هدایت“ مخالف نبودند.  بعداً حتی زیرآب کسانی را که در وزارت ارشاد اعلام چنان ممنوعیتی کرده بودند به شکلی نه‌چندان محترمانه زدند.  رفته‌رفته از روحانیت ِ بازارپایه گسستند و مستقیماً، یا از کانالهای بحث‌انگیز جدید، به برقراری تماس با نیروهای غیبی پرداختند.

 

کوتاه‌کردن دست واسطه‌ها تا وقتی در حد شعار بماند عیبی ندارد.  واقعیت ِ عملی، داستان دیگری است.  ماجرای تحریم تنباکو و فتوای ِ مشهور خیالی در واقع تلاش واسطه‌های وجوهات‌دهندهٔ‌ بازار برای مقاومت در برابر فروش مستقیم تنباکوکاران به کمپانی خارجی بود که مشکل می‌شد  گفت نامنصف‌تر از سلف‌خر داخلی است.  تعجبی ندارد امروز پلهای میان زمین و آسمان اتصال مستقیم مصرف‌کنندگان معنویت به عالم غیب را نان‌آجرکردن تلقی کنند.     

 

با این همه، کمتر کسی تردید دارد جدل بر سر ظهور قریب‌الوقوع نه دربارهٔ آسمان، بلکه کلاً و جزئاً دربارهٔ امور زمینی است: ماها هر کاری دلمان بخواهد می‌کنیم چون دنیا دارد آخر می‌شود و وقتی آخر شد کسی‌به‌کسی نیست؛ قدرت را هم به هیچ قیمتی تحویل نمی‌دهیم و پائین‌بیا نیستیم؛ کسی که بتواند از ما بگیرد باید فقط از عرش اعلیٰ  و عالم غیب آمده باشد.


در سرزمینی بی‌ثبات مانند ایران حرف‌زدن از حکومت ابدمدت البته تعارف و بلکه شوخی است اما تحولاتی که در زمان نوشته‌شدن این سطرها جریان دارد به جراحی قلب باز و سزارین می‌ماند.  آنچه نزدیک هزار سال درلایه‌های ضخیم رمز و راز پیچیده شده بود اکنون در کوچه و خیابان و رادیوتلویزیون و روزنامه و سایت علنی می‌شود: آیا وقوع آخر زمان فقط برای خشنودی خاطر اقلیتی بسیار کوچک در کشوری خواهد بود با یک صدم جمعیت جهان؟ و آیا در آشوب و اغتشاش پس از ظهور به پرونده‌ٔ تخلفات اداری قدرتمندان و دستبردهایشان به بیت‌المال هم رسیدگی خواهد شد؟

شدت‌گرفتن بی‌سابقهٔ نبرد میان ملیـّت و دیانت را هم که زمینه‌ساز مناقشه شده از نظر دور نداریم.  طرفه اینکه ادعا می‌شود چند نام عربی علمدار نجات ایران خواهند بود (از دست کی؟).  کسانی که قرار است نجات یابند از خودشان و از همدیگر می‌پرسند آیا نجات‌دهندگان هم در این سرزمین خیمه خواهند زد و ماندنی خواهند شد؟ و اگر این مردم یک بار دیگر  بردگانی آزادشده به دست نیرویی خارجی قلمداد شوند چه تضمینی وجود دارد بساط بعدی بهتر از وضع موجود باشد؟ً

 

مهر 59 خلبان نیروی هوایی ایران در پاسخ به گزارشگر ایتالیایی که ‌پرسید پس از گذراندن سراسر تابستان در زندان جمهوری اسلامی تا چه اندازه برای نبرد با ارتش بعث انگیزه دارد گفت مصمم است بجنگد چون آن بار که از عربها شکست خوردیم مسلمانمان کردند،‌ این دفعه معلوم نیست چه بلایی به سرمان بیاورند.

 

  

با تبدیل اسطوره به برنامهٔ سیاسی، سیل ‌زائرانی که حاجت خويش را روی کاغذی در چاه می‌اندازند خبرساز شد.  چند سال پيش گویا چاهی مختص زنان حفر كردند.  انتشار عكس و خبر از چاهها ممنوع است: تنها معبد جهان که کسی حق حرف‌زدن دربارهٔ آن ندارد و به گزارشگران خارجی اجازۀ رفتن به آن مکان نمی‌دهند.

در این حال، اقدام ‌به حفر چاه از سوی اشخاص‌ متفرقه را می‌توان ورود (يا بازگشت) بخش خصوصی به اين زمينه دانست.  اگر بتوان، چنانچه شمار زائران اقتضا كند، چاه جديد برای رسيدن به آسمان حفر كرد، دليلی ندارد نتوان دست به كندن چاههای سوم و چهارم و پنجم در جاهايی نزديك‌تر به زائران زد.

تا سه دهه پيش، چنين فعاليت داوطلبانه‌ای در دست بخش خصوصی بود.  امروز كه سياست و بخش اعظم اقتصاد و به طور كلی دولت در ايران در مـِهی‌ غليظ بينابين بخشهای عمومی و خصوصی و اختصاصی فرو رفته، فعاليت در راه تسريع آخر زمان نيز از دست بخش خصوصی‌ به دست بخش نيمه‌پيداـ‌ نيمه‌پنهانی قدرتمند افتاده است.  داوطلبان ديروزی به قدرت رسيده‌اند،‌ زمينۀ فعاليت خود را انحصاری‌ كرده‌اند و به قطع دست رقيبان علاقه‌مند به كسب‌وكار در حيطۀ‌ تكثير اسطوره پرداخته‌اند.  پس از بالارفتن از نردبان، می‌كوشند آن را بردارند.

بعدها وقتی گردباد ِ نيست‌انگاری و مرگ‌‌طلبی‌‌ كه از خاورميانه به هوا برخاسته است فرو بنشیند، شايد بتوان رابطه‌ای ميان گنج نفت و شيوع اين طرز فكر يافت.  درهرحال، فعلاً مهار ارابۀ آخر زمان ‌در ميان عربهای حجاز به دست بخش خصوصی،‌ و در ايران در دست دولت است.  غربيان اميدوارند مدد انفاس قدسی ِ ريچارد شيردل و اِل سيد نگذارد سودائيان عالم پندار درآمد بی‌حساب نفت را بيش از اين خرج هزاره‌انديشی كنند.

 

  

درهرحال، آخر زمان چه نزدیک باشد و چه نباشد، اصحاب دیانت در برابر این معضل عظیم قرار گرفته‌اند که مهمترین مفهوم پایه‌ای‌ اعتقاداتشان از اسطوره و آرمان به برنامه‌ای سیاسی (و مالی، شامل ”پاکات“ و انواع مزد و مواجب و وامهای کم‌بهره و بی‌وثیقهٔ بانکی،‌ یعنی پس‌ندادنی) فروکاسته شده.  نمی‌توانند منکر وجود جن شوند اما جن‌گیری را تخطئه می‌کنند.  اهل دانشگاه پدر خودشان را هم در می‌آوردند نمی‌توانستند به این گستردگی مطرح کنند که وقتی ماهی هست ماهیگیر هم هست.

 

در جامعه‌ای که سالهاست آدم مطلقاً بیسواد در شهرهایش بسیار کم پیدا می‌شود، این سؤالهای اساسی که آیا امامت نافی خاتمیـّت، و مهدویـّت نافی وحدانیـّت هست یا نیست، و عدل اساساً یعنی چه، وقتی یک بار به گوش کسی خورد فراموش‌ نخواهد شد.  رندان حق‌پرست زمانی که می‌گفتند ”سیاست ما عین دیانت ماست“ فکر این یک چشمه را نکرده بودند که روزی سلاحشان مصادره شود و به دست رقیبانی تازه‌نفس و خشن‌تر بیفتد، و مردم باسواد شده باشند و دسته‌جمعی با صدای بلند فکر کنند.

 

نتایج رقابت سیاسی‌ـ‌مالی ِ اینا و سابقون هرچه باشد، هیچ چیز مانند گذشته نخواهد بود.  در نبرد ”پاکات“، تمام مبانی اعتقادی و فلسفی و کلامی هرچه بیشتر صدمه می‌بیند و تـرَکهای ترمیم‌ناپذیر برمی‌دارد.  احتمالاً نسل بعدی حوزه و منبر بسیار متواضع‌تر از نسل کنونی خواهد بود و در گزنکرده پاره‌کردن و هماورد طلبیدن بیشتر احتیاط خواهد کرد ـــــ  بسیار شبیه پیامد ماجراهایی که از قرن هجدهم ابتدا در فرانسه و سپس در سراسر اروپا بر کلیسا گذشت.

 

  

غریب‌ترین واقعه که به نوعی به مهدویت ‌مربوط می‌شود و درک آن هم آسان نیست تازگی اتفاق افتاد: یک استاد ایرانی نتیجهٔ تحقیقات خود در زمینهٔ شیمی پولیمر را (شاید به نیـّت تیمـّن و تبرّک) کاری مشترک با ”مهدی موعود عجل‌الله“ معرفی کرد.  پس از انتشار دومین مقالهٔ تخصصی‌ در نشریه‌ای علمی چاپ تایوان، به دردسر افتاد و از دانشگاه تربیت مدرس اخراج شد.  ویراستاران نشریه، در برابر یک جنجال ‌آکادمیک دیگر از ناحیهٔ ایران که در چند سال گذشته در دستبرد به منابع علمی هم خبرساز بوده،‌ گفته‌اند چنانچه هویت همکار مورد مناقشه احراز نشود نامش را حذف خواهند کرد اما خود مقاله فعلاً سرجایش خواهد ماند زیرا ممکن است محققانی به آن ارجاع داده باشند و سنگ روی یخ شوند.  

اين سؤال هم باقی‌ می‌ماند: چرا در ايران كسانی كه معتقدند ظهور منجی در آيندۀ نامعلوم و دور اتفاق خواهد افتاد افرادی معقول و/یا روشنفكر دينی قلمداد می‌شوند اما كسانی كه می‌گويند همین يكی‌دو سال آينده اتفاق می‌افتد برچسب تحجّر و عوامفریبی و انحراف از صراط مستقیم می‌خورند؟  در حالی که برای تعجیل دعا می‌کنند چرا انگار عملاً تأخیر را بیشتر می‌پسندند؟
 

ادامه در صفحۀ 2  

Å

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X