اگر منش فرد سرنوشت او باشد، پس منش جامعه هم تقديرش است.
منش جامعه يعنی خصلتهای
غالب آن كه ممكن است در تكتك آحادش وجود نداشته باشد، يا به آن درجه وجود
نداشته باشد. در
اينجا هم وقتی نتايج را نمیپسنديم به انكار متوسل میشويم.
اگر
در نتيجۀ گرايشهای غالب بر جامعه، در تكانی زلزلهوار از الف به ب پرتاب
شويم و اينجا دو مسير با احتمالهای 10 و 90 درصد در برابر باشد، طبيعی است
جريان احتمالات ما را به پيش ــــ يا پس ـــــ براند و سر از جايی درآوريم
كه هيچ خوش نداريم اما آش كشك خاله است.
در انجيل سخن از
چهار سوار میرود به نشانۀ طاعون، جنگ،
قحطی و مرگ ـــــ مناديان آخرالزّمان. اگر
چهار سوار اساطيری قدری تنگتر برانند يا يكی بر تـَرك ديگری سوار شود برای
منش ِ انسان/جامعه هم جا هست.
شناخت اين عامل اگر گويی
بلورين برای پيشگويی آيندۀ بشريت و پايان كار جهان به دست ندهد، دستكم به
فهم آنچه همين اواخر اتفاق افتاده است كمك میكند.
ما انسانهای معمولی كه شايد مطمئن نباشيم شخصاً اكنون و در اين وضعيت چه
غلطی میكنيم، يا بهعنوان جامعه چه دستی ما را به اين جا كشاند، میتوانيم
پيشگويی تقدير جهان را به پيشگويان و به نويسندگان داستانهای هولناك علمیـ
تخيلی بسپاريم و خود بر آنچه پيش چشممان جريان دارد متمركز شويم.
وقتی
برای آنچه پريروز و ديروز اتفاق افتاد
توضيحی قانعكننده پيدا نمیشود،
پيشگويی تقدير فردا و پسفردا پيشكش.
پس از همۀ اين حرفها، اگر دنيا واقعاً در سال 2012 آخر شد
چه؟
1 مرداد 89
|