صفحۀ‌‌ اول   كتاب  مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها


 

صفحة دو از سه صفحه

 

ادامه از صفحۀ 1

Æ

سردار در نهانخانه ـــ 2

در دهۀ 1960 در بریتانیا ناچار شدند انواعی از گناه را از شمار جرایم خارج كنند. نمایندگان پارلمان و سياستمداران را گروههایی زیر فشار می‌گذاشتند كه چنانچه به خواست آنها رأی ندهند روابط زیرجلی‌شان را برملا خواهند كرد.  به این ترتیب، به منظور تسلط بر سیاست دولت و مملكت، كافی بود برای كسانی كه زود عنان اختیار از كف می‌دهند تله بگذارند و عكسها را به مطبوعات جنجالی برسانند.

بازتاب این خبر حتی در برخی نشریات به‌اصطلاح مترقی ایران مانند همیشه ملامت‌گرانه و همراه با خرده‌گیری از فقدان اخلاق در اینگیلیس بود.  اما از سالها پیش در خود این مملكت هم پایۀ قانون را از اخلاق جدا كرده بودند.  قانون، به معنی برآیند عقول، چنانچه بی‌اعتنا به اخلاق باشد قابل اجرا نیست.  چنانچه اخلاق عین قانون باشد این سؤال پیش می‌آید كه اخلاق چه كسی و كدام یك از اخلاقها مبناست.

این حرف بجاست كه اخلاق حاكم باید اخلاق ِ مورد تأیید هیئت حاكمه باشد.  وقتی‌ به اخلاق قدرتمندها محل نگذارند، در واقع یعنی نظام مستقر را به رسمیت نمی‌شناسند.  اما این هم درست است كه قانون باید با رضایت حكومت‌شونده وضع شود تا ریشش گیر باشد.

تحول مهم در دو سال گذشته این بود كه پلیس مستقيماً وارد امر و نهی در زمينۀ‌ نمره‌دادن به اخلاق مردم شد.  مهمتر اینكه گفتند پوشش زنان باید سازگار با عرف باشد.  نخستین بار بود كه در بحث الگوی لباس پای طرح مورد تأیید خداوند، شامل تعیین مقدار پوشیدگی دست و صورت را وسط نمی‌كشیدند و عرف، یعنی برآیند اخلاقهای حكومت‌شوندگان را ملاك قرار می‌دادند.

 

 

 

 

 

 

 

 

  

نتیجۀ اول به این موقعیت عجیب منتهی شد كه گفتند چیزی به نام مد ملی ایجاد باید گردد. در حالی كه واژه‌های جمهوری، جرم سیاسی، هیئت منصفه و غیره را قربة‌ الی‌الله استعمال می‌كنند، در واژۀ مد هم، بی‌توجه به معنای واقعی و تبعات عملی، به پوسته اكتفا كردند.  و گرچه برای راه‌آهن و هواپیمایی و بانكْ پشت‌بند اسلامی به كار می‌برند، لباسی مشخصاً عربی‌ـ اسلامی را ملی نامیدند.

اوج‌گرفتن پدیدۀ مد تا حد مرض به اروپای قرن هجدهم بر می‌گردد.  در مفهوم مد، دمدمی‌مزاجی‌ و بگیر و‌ ول‌كن مستتر است: پاچه‌ها پارسال تنگ، در عوض آستینها گشاد؛ امسال كلاً برعكس.  خوب كه نگاه كنیم، مد زنانه فقط یك معنی دارد: تمام این كمد پر از لباس به لعنت خدا نمی‌ارزد و باطل است چون یا از مد افتاده یا پیشتر پوشیده شده و دیگران دیده‌اند،‌ و باید چند تا نو خرید.  مردان جوامع ِ برابری حقوق، جز آنها كه طراح مـُدند، پا در این حیطه نمی‌گذارند و حتی جیك نمی‌زنند زیرا می‌دانند زنان از آنها جز تأیید نمی‌خواهند.

طرحی كه به‌عنوان لباس ملی زنان ایران پیشنهاد شده داستانی است.  به دختر كارمند و دانشجو می‌گویند به جای لباسی عادی و مختصر و مفید كه به تن دارد، از یك طاقه پارچه، لباسی نامتعارف و پر دنگ و فنگ بدوزد كه او را در خیابان انگشت‌نما می‌كند.  این طرحْ اندام شخص را هم حجیم‌تر و درشت‌تر جلوه می‌دهد و نزد تمام زنان قابل‌قبول نیست.  و وقتی روی چیزی اسم مد می‌گذاریم، یعنی پس از مدتی‌ می‌توان آن را كمی كوتاه، كمی بلند، كمی گشاد یا كمی تنگ كرد.  و حركت از نو.

 

 

در بخش دوم بحث، یعنی تبدیل اخلاق به قانون،‌ این سؤال باقی است كه آیا حكومت‌شونده هم حرفش را زده است؟ وقتی می‌گویند طبق عرف، یعنی با توجه به برآیند اخلاقهای حكومت‌شوندگان،‌ عمل می‌كنیم، میلیونها شهروند مؤنثی كه قرار است تابع قانون ناظر به پوشش افراد باشند چند نماینده در مجلس واضع آن قانون دارند؟

 

یك خرده‌فرهنگْ اخلاق خودش را قانون می‌كـُند و پوست از كلۀ قانون‌شكنان می‌كـَند.  اما وقتی بنا را بر رعایت عرف می‌گذارند، پس قاعدتاً باید به میانگین آرای جامعه توجه داشته باشند.  آيا می‌توان از عرف لباس اين شهر و اين محله، در مقابل عرف آن يكی شهر و محله، صحبت كرد؟  پيام پليس اين است: زنان تا وقتی طبق سليقۀ‌ حاج‌آقای بازار لباس می‌پوشند يعنی عرف را رعايت كرده‌اند.

در كنار دو مفهوم قانون و اخلاق، عامل سومی هم هست كه خوشبختانه برای آن نامی، گرچه كمی كتابی و غلنبه، پیدا شده: تبرّج.  پیشتر قرتی‌بازی می‌گفتند كه كار برد آن در متون رسمی‌ خالی از اِشكال نبود.  تبرّج، بروز شور جوانی و كشش به جلوۀ زیبایی است در رفتار و پوششی كه شاید برای نسل پیش، گرچه خودش زمانی از قرتی‌بازی پروا نداشته، نامأنوس بنماید.  اكنون در كنار واژۀ تفرّجگاه، می‌توان به محل خراميدن قرتی‌مسلك‌ها گفت تبرّجگاه،‌ و این به زبانْ غـَنا می‌بخشد.

مجرم به زندان، و گناهكار به دوزخ خواهد رفت.  فرد قرتی هم با افزایش سن از دل و دماغ می‌افتد.  پلیس را باید تشویق كرد با دقت به حساب مجرمان برسد ‌اما نباید اجازه داد این مفاهیم را قاطی كند.

 

 

سال 1349، پليس در پاسخ به شايعات گستردۀ‌ دست‌داشتن اعضای هیئت حاكمه و حتی دربار در توزیع مواد مخدر، وارد عمل شد.  رئیس شهربانی يورش به باشگاه ‌سطح‌بالای «كی كلاب» در خیابان دربند تهرژان را شخصاً رهبری كرد، آن را بست و گفت متهمان، بی‌توجه به پارتی‌بازی‌ در هر رده‌ای، تحویل دادگاه خواهند شد.

حين بگیرو ببند، موی بلند هر مرد جوانی را هم كه در خيابانهای اطراف آن محل گير پاسبانها ‌افتاد رئیس شهربانی داد قیچی كنند.  يورش به‌احتمال زياد به دستور يا با چراغ سبز شاه بود زيرا ابتدا ”رئيس شهربانی را به دليل موضع صحيح در قبال پاتوق يك مشت هيپی فاسد تشويق كرد“ اما از شنیدن خبر زلف‌چينی چنان عصبانی شد كه بیدرنگ بركنارش كرد.


معاملۀ‌ مواد مخدر قانوناً جرم است.  استعمال آن را اخلاق اجتماعی بد می‌داند.  نزد لایه‌های سنتی و اشرافی،‌ استعمال نوعی از آن مواد اگر مجرمانه نباشد و حال‌كننده متمكن و سالمند باشد قابل تحمل است.  موی بلند از آنجا كه پیامدی پایدار ندارد و مرد گیسومند یا از زلف‌افشانی دست بر می‌دارد یا اساساً مو خودبه‌خود از دست می‌رود، در منفی‌‌ترين تلقی، نوعی قرتی‌بازی است كه اگر نفعی نداشته باشد ضرری هم ندارد.

شاه به موی بلند مردان و هيپی‌بازی نظر خوشی نداشت و یك بار برادرش را كه دارای درجۀ سرهنگی بود در برابر دیگران سخت سرزنش كرد چرا مویش را طبق مقررات ارتش كوتاه نمی‌كند.  در ماجرای كی كلاب، پرداختن به عنصر فرعی ِ قرتی‌بازی سبب می‌شد خلایق نتیجه بگیرند این هم بازی دیگری است برای مالاندن قضيـّۀ تجارت مواد مخدر.  سبب نارضايی شاه، ‌اگر نه خود يورش پليس، شايد این بود كه اگر هم قرار به كشیدن گوش قرتی‌ها باشد، شخص اوست كه تصمیم می‌گیرد، نه رئیس شهربانی.

 

  

طی دو سال گذشته، تلاش پرسروصدا برای هرچه بیشتر جاانداختن ِ اخلاق یك خرده‌فرهنگ معين چندان پرثمر نبود.  پليس طی چند سال ِ پیش از آن با موفقیت كوشیده بود خود را نهادی اجتماعی، و نه فقط ابزار سركوب سیاسی،‌ معرفی كند.  از آن سو، نسل جوان‌تر هیئت حاكمه شبیه كسانی از آب در می‌آید كه پلیس ِ اخلاق‌ قصد تربيت آنها را دارد.  و عـَلم‌كردن ِ كلمۀ تبرّج حتی برخی اهل منبر و حوزه را خوش نیامد.

نخستین بار نبود كه غیر اهل حوزه لغت ِ فقهی رو می‌كردند و تداخل صنفی ایجاد می‌شد. زمانی برای توجیه ضرب و شتم دو تن از وزرای دولت اسلام در روز روشن در وسط خیابان، گفتند یكی از آنها نماز جماعت را فرادیٰ می‌خوانده ــــ واژه‌ای مهجور كه از ته كتابها بیرون كشیدند تا توسل به خشونت را رنگی شرعی ‌ببخشند.  بر این قرار، كسی كه نماز را مستقل از پیشنماز بخواند نزد پروردگار سزاوار مشت و لگد است.

واژۀ تبرّج،‌ برعكس، چنان لطفی داشت كه عكسهایی از پاهایی كشیده در شلوارهایی چسبان فرورفته در چكمه‌هایی‌ شیك در سپهر اینترنت به پرواز در آمد.  اما ماجرای دو سال گذشته فقط در بحث شیرین قرتی‌بازی خلاصه نمی‌شد.  زنانی را منكوب و حتی خونین و مالین كردند.  و مردانی را در ملاء عام به خواری و زاری كشاندند‌ بی‌آنكه بتوانند حتی یك تن را در جایی شبيه دادگاه محاكمه كنند.  بسیار احتمال دارد گناه این مردان جوان و ورزیده و خوشگذران، داشتن مهارتی است كه سردار تمرین می‌كرد طی دورۀ فشرده به دست آورد: اینكه بتواند به همان اندازه كه زنان برایش جالبند برای زنان جالب باشد.
 

ادامه در صفحۀ 3

Å

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.