در ايران شكايت دارند كه حتی فضای شهر و
خيابانهای سال 1357 را نمیتوان مجسم كرد زيرا ديگر وجود ندارد. از
اين بدتر، در فقدان بودجۀ كافی برای ساختن دكور در استوديو، وقتی ناچارند
محلههای اعيانی روزگاران قديمتر را مجسم كنند بايد پسكوچههای مخروبه و
خانههايی با سردرهای شكسته و فروريخته نشان بدهند.
اعيان قديم ايران در
بناهای نيمهمخروبه زندگی میكردند؟
انگار میگوييم: تماشاچيان
عزيز، به بزرگواری خودتان ببخشيد و فرض كنيد چيزی كه میبينيد همانی است
كه ما متأسفانه بودجه نداريم نشانتان بدهيم.
اما اگر يك
چشمه از هويت مفقوده را
به ما نشان بدهند
احتمال دارد
هيچ خوشمان نيايد. شايد هم
مطمئن نباشيم دنبال چه میگرديم.
سالها پيش از يك
دستيار خواستم
يا كليد باك اتومبيل را زير صندلی آن پيدا
كند يا درِ باك را بشكند، و تذكر دادم اين كار احتياج به نبوغ دارد تا
تكههای پلاستيك ِ در ِ باك به داخل آن نريزد زيرا ممكن است در بنزين حل
شود و گرفتاری درست كند. پس از چند دقيقه
شادمان و كليد در دست برگشت اما
قسم خورد كه
هرچه گشت در هيچ جای ماشين اثری از "توپوخ"
نبود.
خطا البته از من بود كه مرد كاردان را با مطايبه دربارۀ نبوغ، كلمهای كه
در واژگان او جايی و معنايی نداشت، گيج كرده بودم.
شكل و جنس و كاربرد كليد روشن است و آن آدم میدانست
چشمش دنبال چه
باشد. اما در مدتی كه طبق سفارش گمراهكنندۀ من دنبال
"توپوخ"
هم
میگشت انتظار داشت با چه نوع شيئی روبهرو شود: گرد و فلزی، مسطح و
پلاستيك، چوبی و نوكتيز، مقوايی و استوانه؟
برای انواع چمدان و ساك و چتر و كليد میتوان پوستر و دفترچۀ راهنما درست
كرد. اما برای "توپوخ"
و هويت فرهنگی چه؟ هرگاه
كسی از ما بپرسد آيا ميل داريم يكی از
همين هويتهای فرهنگی
ِ
موجود در دنيا را (با گارانتی) روی خودمان نصب كنيم، جواب خواهد شنيد: مال ما خيلی بهتر
از اينها بود، ماه بود، نقص نداشت، صد حيف كه گمش كرديم.
سالها پيش زنی با لباس سراپا قرمز تند، كيف قرمز، كفش قرمز و جوراب قرمز
هر روز در شمال شرقی ميدان فردوسی تهران در درگاهی درست نبش خيابان
ايرانشهر مینشست و بیكلمهای حرف يا كمترين توجهی به اطراف، تمام روز
به دوردست خيره میماند. داستانهايی رمانتيك دربارۀ چشم بهراهبودنش در
انتظار بازگشت عزيزی گمشده میگفتند.
بسياری از ما چشمبهراه و جستجوگر
هويتی توپوخناك و شيرين ماندهايم كه
خيال میكنيم سرانجام روزی از ته خيابان از راه خواهد رسيد، يا همين
گوشهكنارها پيدا خواهد شد.
مرداد 87
|