صفحۀ‌‌ اول   كتاب   مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها


 

صفحة يك از سه صفحه

مخمل و گونی ـــ 1

 

در هفته‌های پيش از انتخابات خرداد 88 نگارنده در جواب اينكه به كی رأی‌ می‌دهد می‌گفت اگر احتمال داشت رأيها شمرده شود به خودش زحمت فكر‌كردن در اين باره می‌داد.

ضرب‌المثل چينی‌ می‌گويد سوارببرشدن سخت نيست، مشكلْ پياده‌شدن است.  هر جا حكومت و دولت يكی‌ باشد، شمارش آرا نه شبيه پائين‌آمدن از اسب، بلكه در حـُكم ِ كـّله‌معلق‌شدن از پشت ببر است.

شمارش دقيق آرا يعنی‌ برآيند دست‌كم دو نيروی هم‌قوه در هيئت حاكمه، مثل روييدن چمن از لای‌ درزهای سنگفرش، و يعنی همان شرايط لازم برای ايجاد قوۀ قضائيۀ مستقل و مطبوعات جدی.  خلقيـّات ملتها البته تا حدی بر طرز رفتار در اين زمينه هم اثر می‌گذارد.  بعيد است در ميان ملتهای‌ سنتاًً ‌رأی‌شمار كسانی ناگهان جر بزنند و شيوۀ خودسری در پيش بگيرند.  اما ملتهای رأی‌‌نشمار گاه ممكن است موقتاً قدری‌ قاعده‌پذير شوند.

 

 

 

 

 

 

در صدر مشروطيت، در انتخابات صنفی مجالس اول و دوم،‌ و نيز چهارم و پنجم، كرسيها تخصيصی و تقسيمی بود.  داوطلبان از سوی چند نيروی مطرح ــــ زمينداران بزرگ هر منطقه، دربار در تهران، و بازرگانان و اصناف و روحانيون در شهرها ــــ تأييد می‌شدند و می‌توان گفت آرايی كه به آنها داده می‌شد ادامۀ و تكرار همان تأييد بود (انتخابات مجلس سوم، در سالهای جنگ جهانی ‌اول، بی‌نتيجه ماند؛ از مجلس ششم به بعد رضاشاه سوار بود و انتخابات ليستی شد).

مجلس هفدهم، آخرين پردۀ دهۀ 20، در هفتۀ دوم مرداد 32 با به‌اصطلاح رفراندم منحل شد. برای كالبدشكافی جسد غيرمحترم مجلسی كه مُرده به دنيا آمد، گزارش خود مصدق از انتخابات آن از كافی‌هم كافی‌تر است:

 

”احزاب چپ بواسطۀ تشكيلات منظم خود مى‏توانستند در هر موقع از آخرين [؟] افراد خود استفاده كنند، ولى احزاب ملى چون تشكيلات منظمى نداشتند از اين استفاده محروم بودند.... در انتخابات دورۀ هفدهم، احزاب چپ حتى يك نفر از كانديداهاى خود را نتوانستند روانۀ مجلس كنند و كانديداهاى جبهه ملى با آرائى چند برابر بيشتر در صف اول واقع شدند.“
 

در آن زمان در غرب در بوق می‌كردند كه حزب توده، بعد از همتای‌ ايتاليايی‌اش، بزرگترين حزب كمونيست ِ بيرون از قدرت ِ دنياست.  اينكه چنين حزبی نتواند حتی‌ يك نماينده به مجلس بفرستد اما جبهۀ ملی‌ بدون ” تشكيلات منظم . . . در صف اول واقع“ شود فقط يك معنی می‌دهد: نظارت استصوابی و دورريختن كل آرای نامزدهای غيرخودی.

 

 

پس از ربع قرن انتخابات ِ ليستی، در رژيم جديد هم نخواندن آرا در دستور كار قرار گفت. در تابستان 59 مجريان انتخابات مجلس شورا (كه صفتش تا آن زمان، طبق قانون اساسی سال 58، ملی ‌بود) از جمله گفتند  واو برخی صفات نسبی در اصل الفی بوده كه بعد از آن برای سهولت تلفظ  ی اضافه می‌كنند (مثل دنيوی و دنيايی، موسوی و موسائی).  پس كسانی كه رجوی نوشته‌اند در واقع منظورشان رجائی‌ بوده.  اينكه شمارش آرا‌ و به مجلس‌رفتن نمايندگان انواع گرايشهای سياسی تا چه حد می‌توانست مانع وقايع خونين سالهای‌ بعد ‌شود موضوعی‌ است مناسب خيالپروری و بحثهای‌ بی‌پايان.  درهرحال، لطيفۀ اديبانه و ترفند خداپسندانه نشان از خوش‌ذوقی ِ عاشقان ولايت داشت وگرنه ”كشتن شمع چه حاجت بود از بيم رقيبان/ پرتو روی تو گويد كه تو در خانۀ مايی.“‌

در انتخابات
رياست جمهوری سالهای 76 و 80 صندوق رأی در دست يك جناح، و تفنگ در دست جناحی ديگر بود.  برآيند اين دو بردار، خدشه در شمارش را شايد تا كمتر از پنج درصد پائين آورد.  اين نه به معنی يكشبه درستكارشدن ِ مسئولين يا آزاد‌بودن انتخابات، بلكه فقط نشانۀ ارتباط ناگزير و منطقی ِ تعداد ورقه‌های به صندوق ريخته‌شده و نتايج اعلام‌شده بود.

 

 

در نتيجۀ رمانتيسم حاكم بر فكر سياسی در جامعۀ ايران، چند حرف كاملاً روشن آيت‌الله خمينی در زمينۀ آرای عمومی را چنان دلبخواهی معنی می‌كنند كه،‌ از جمله، نتيجه می‌گيرند هر نسلی حق دارد كار را از اساس به هم بريزد و حركت از نو.  و چون ”ميزان رأی ‌ملت است“ پس مردم، شامل غيرمؤمنان، حق دارند هركس را دلشان خواست انتخاب كنند.  و از همه عجيب‌تر اينكه هركس تفنگ دستش باشد حق دخالت در سياست ندارد.  ايشان مطلقاً چنين منظورهايی نداشت و نمی‌توانست داشته باشد. 

 

وقتی دوست داريم يا لازم می‌دانيم جملۀ قصاری به فردی نسبت ‌دهيم، ‌حرف نبايد با كل نظريۀ سياسی او و، مهمتر از آن، با آنچه واقعاً انجام داد در تضاد باشد.  و وقتی‌ جملۀ قصار با كردار شخص همخوان نباشد، اولی را بايد كنار گذاشت و به دومی‌ استناد كرد. ميراث‌بران در برابر اين تفاسير سكوت می‌كنند چون حرفْ حرف می‌آورد و ”مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز.“

پيشينۀ بحث پدران و فرزندان به قرن هجدهم برمی‌گردد.  انقلابيون فرانسه می‌گفتند شيوه‌های قديمی ادارۀ جامعه را بايد دور ريخت.  در مقابل، كسانی، عمدتاً در بريتانيا، می‌گفتند نظام كنونی جامعۀ بشری به مردگان تعلق ندارد بلكه مانند درخت و ساختمانی است حاصل قرنها عقل و نظريه و تجربه و آزمايش و خطا، و ثمراتش نصيب امروزيان و آيندگان می‌شود.  نبرد ‌قلمی ِ تامس پين و ادموند برك در اين باره مشهور است.

در قرن بعد، فكر دولت‌ستيزی در روسيه و جاهای ديگر شدت گرفت.  ماركس در آخرين ديدارش با ميخائيل باكونين،‌ آنارشيست مشهور، در لندن در سال 1864 به او گفت دستاوردهای مفيد اجتماعی بايد حفظ شود و ميل مفرط به دولت‌زدايی يعنی ارتجاع و بازگشت به توحش.

 

 

خوارج و فرقان هم مانند باكونين آنارشيست بودند و دولت را شرّ نالازم می‌دانستند.  اما آيت‌الله خمينی نه آنارشيست بود و نه نيهيليست، و هرگز نگفت و نمی‌توانست گفته باشد هر نسلی حق دارد كلنگ و تبر به دست گيرد و جامعه را صاف كند.  ايشان در سخنرانی تاريخی ِ بهشت زهرا در واقع فقط موضع شخص خويش را روشن می‌كرد و دو تحول تاريخی را در نظر داشت: ديدار رضاخان سردار سپه با علمای قم در نوروز 1303، و اعلام پايان عصر تقيه پس از درگذشت آيت‌الله بروجردی در سال 39.

غوغای‌ جمهوری در پائيز 1302 عملاً به سلطنت احمدشاه پايان داد اما فكر ايجاد جمهوری با مخالفت اصحاب ديانت روبه‌رو شد كه مشروطيت را از ابتدا فتنه می‌ديدند و بخصوص با
روی‌كارآمدن ”بالشويك“ در روسيه و نيز فروپاشی خلافت عثمانی و تأسيس جمهوری تركيه بيش‌ازپيش به وحشت افتادند.  رضاخان كه با حفظ مقام وزارت جنگ، رئيس‌الوزرا هم شده بود به قم رفت تا در ديدار با سه مرجع تقليد عمده ــــــ سيدابوالحسن اصفهانی، ميرزاحسين نائينی و شيخ‌عبدالكريم حائری ــــ كار خاندان قاجار را يكسره كند و ميخ خودش را محكم بكوبد.  از آنجا كه نائينی گوشش سنگين بود و به‌سختی صحبت می‌كرد، پيش از ورود رئيس‌الوزرا برای او توضيح دادند بحث پادشاهی يا جمهوری است و رضاخان اگر بخواهد پادشاه باشد بايد مثل نقش ديوار باشد يعنی در امور مملكت دخالت نكند و بگذارد نمايندگان مردم تصميم بگيرند.

حين توضيحات مقدماتی‌ ِ سردار سپه از موقعيت مملكت و تشريح برنامۀ خويش، علاّمۀ نائينی كه تقريباً كر بود و چيزی از صحبتها نمی‌شنيد بی‌مقدمه شروع به اشاره به ديوار و تكرار اين جمله كرد: ”پادشاه بايد مثل نقش ديوار باشد، پادشاه بايد مثل نقش ديوار باشد.“  رئيس‌الوزرا هاج‌ و واج از دو نفر ديگر پرسيد منظور ايشان چيست، و آنها گفتند: ”منظور اين است و ما هم تأييد می‌كنيم كه بايد پادشاه در مملكت مثل نقش ديوار باشد.“

مهدی حائری‌ يزدی (78ـ 1302) كه ملاقات در منزل پدرش انجام شد شرح جلسۀ تاريخساز را از زبان برادر بزرگترش به نقل از پدرشان كه بنيانگذار حوزۀ علميه بود روايت می‌كند. اينكه بندۀ خدايی كم‌اطلاع، مبتلا به ثقل سامعه و يحتمل در سراشيب زوال عقلی، در بزنگاهی‌ چنان تاريخی با دخالت‌ در كار سياست و دولت، برای ملت تعيين تكليف كند شايد سبب شد راوی بعدها در دانشگاههای غرب دنبال موضوعهايی يكسره متفاوت برود.  با توجه به لحن او و فاصله‌گرفتنش هم از نهاد ديانت و هم از حكومت دينی، روايت باورپذير او عاری از داستانپردازی به نظر می‌رسد.

 

 

به اين ترتيب، علمای‌ دين تاج از سر شاه ملايم كه به واقع نقش ديوار بود و در امور دخالت نمی‌كرد برداشتند و، بی ‌چك ‌و چانه، به سر مرد قوی‌ و چكمه‌پوش گذاشتند تا جلو شيوع فكر ضالـّۀ جمهوريت و حق رأی ِ يكسان برای همه را بگيرد.  سی ‌سال بعد وقتی پادشاه بعدی هم در هچل افتاد، آيت‌الله بروجردی و سايرين قاطعانه از ”حافظ بيضۀ اسلام“ حمايت كردند تا فتنۀ جبهۀ ملی و حزب توده را فرو بنشاند و ريشۀ انتخابات ِ آزاد و عادلانه را از بيخ بزند.

قضيۀ پدران و فرزندان پس‌گرفتن ِ دو بار تأييد صريح نهاد سلطنت از سوی ‌ديانت بود ـــــ پس‌گرفتنی به نيابت از سوی ائتلاف كوچك بازارـ حوزه.  و اعلام برائت شخص آيت‌الله خمينی بود از آن آدمها و آن وقايع، يعنی نفی سلطنت به‌طور كلی و خلع محمدرضا پهلوی به طور اخص، نه اينكه هر نسلی به محض به‌عرصه‌رسيدن حق داشته باشد بگويد پدرانش بی‌خود گفتند.  فردی كه در برابر جهان از پدران معنوی‌اش تبرّی ‌می‌جست در آن ساعت، در اوج قدرت و محبوبيت، در حال اعلام تأسيس حكومت بود و خود را از نظر مقام در جايگاه پيشينيان عظمیٰ،‌ اما از نظر درايت بسيار بالاتر از آنها می‌دانست و نظرشان را منسوخ و نامربوط ‌‌به ‌امروز اعلام می‌كرد.  موقعيتی چنين يگانه مطلقاً در مورد شهروندان معمولی مصداق عام ندارد و هر تعميمی بيجاست.

و تازه آن حكم اختصاصی‌ و تك‌نفره چنانچه تعميم يابد به يك سلسله و يك نسل ختم نمی‌شود و كار به جاهای باريك می‌كشد.  تجديدنظر در تصميمها و كرده و نكرده‌های پدران تا كجا می‌تواند عقب برود؟ مردم اسپانيا پس از چندين قرن مبارزه سرانجام توانستند عربها را بيرون بريزند.  آيا چنين حقی برای مردم ايران هم محفوظ است كه بگويند شكست پدرانشان اعتباری نزد اكنونيان ندارد؟ (محمد قاضی فقيد به يك اسپانيايی در تهران گفت: ”ما هر دو از يك شمشير زخم خورديم؛ زخم ما منجر به قانقاريا شد اما شما بهبود يافتيد.“) از اين گذشته، مهيب‌ترين نوع حكم ارتداد بر اساس دين ِ پدر محكوم و پدر ِ پدر او صادر می‌شود.  در چنين وضعيتی، عقيده و اعتقاد پدران را چگونه می‌توان علی‌السويه انگاشت و بايگانی ‌كرد؟

فرزندان می‌توانند در موقعيت افراد تجديدنظر كنند و ميزانْ حال فعلی اشخاص باشد.  در اين باره خوشبختانه استثنائاً سوءتفاهم وجود ندارد: فيلتری كه اخراج را طبيعی می‌داند در همان حال كه ورود به جرگه غيرممكن است.

اگر منظور امكان تجديدنظر در راه و رسم پدران است، در اين حالت منطقاً بايد بتوان نيّت را در مقابل نتيجه قرار داد و با آن سنجيد.  اما مؤمن فقط به تكليف عمل می‌كند، و نتيجه قرار نيست جز در آخرت مشخص شود.

 

 

در مورد ديگر، ميزان‌قلمداد‌شدن ِ رأی‌ ملت مربوط به زمانی ‌است كه تمام شرايط ِ لازم و كافی در دو يا چند نفر به‌يكسان فراهم باشد.  وقتی ‌حاج‌آقا تقی دامت افاضاته‌ از طايفۀ پانزده خرداد، و حاج‌آقا نقی، ايشان هم دامت افاضاته و ايضاً مورد تأييد سابقون، در انتخابات رقابت می‌كنند، بهتر است كار را به بيعت مسلمين بسپارند: نوعی ‌قرعه‌كشی‌ و تاس‌انداختن؛ هم فال و هم تماشا؛ هم حفظ وحدت كلمه و هم مشروعيت‌بخشيدن به انتصاب.  دعوای چندقرنی بر سر اين است كه در جهان‌بينی تشيّع، اجماع ِ عام وجود ندارد و اجماع ْ فقط خاص است. يعنی صد ميليارد نفر هم اگر بگويند كاری را می‌پسندند (برخلاف رويـّۀ بسياری از اهل تسنن) آن كار فقط با تأييد يك مرجع دينی حلال خواهد شد.

منع دخالت قوای‌ مسلح در انتخابات فقط به چنان موقعيتی برمی‌گردد نه به هر وضعيتی.  در مرداد 58 امام راحل در ديدار با نمايندگان منتخب مجلس خبرگان به ”عزالدّين حسينی فاسد“ سخت تاخت و گفت ”همين طور قاسملو[ی] فاسد كه لابد اين‌جا نيست“ اگر حضور می‌داشت می‌داد او را بگيرند.  آنچه سبب شد عبدالرحمن ‌قاسملو نتواند به تهران بيايد (و درجا بازداشت شود) نبردی بود كه در خيابانهای شهر پاوه راه افتاد زيرا محيط كوچك بود، نيروهای محلی قوی بودند و نشمردن آرای او (در حوزۀ آذربايجان غربی) ميسر نشد.

و بازاريان متعهد اعلاميه دادند ”ما خواهان اعدام عزالدّين حسينی و قاسملو دو سمبل فساد و فاسدترين مفسدين هستيم.  به همين مناسبت و برای پشتيبانی از اين خواست امروز بازار تعطيل میباشد.“  چه كسی‌ بنا بود نمايندۀ مردم را بازداشت و اعدام كند؟

 

دخالت‌نكردن تفنگ در سياست فقط محدود به رقابت در داخل جرگۀ كوچك خوديهاست كه می‌بينيم مدام كوچك‌تر می‌شود.  و نهايتاً دارندۀ تفنگ است كه تعيين می‌كند چه كسانی‌ همچنان خودی‌ و مساوی‌ و معتبرند.

 

 

از همان آبان 57 كه اصطلاح جمهوری‌ اسلامی‌ بنا به مصلحت روز به جای‌ عنوان حكومت اسلامی به كار رفت، نگرانی‌ جدی‌ شد: با توجه به كثرت كم‌ايمان‌ها به‌اضافۀ ميانحالانی ‌كه معتقدند بد نيست خدا وجود داشته باشد اما اعزام زوری‌ ِ افراد به بهشت لزومی ندارد، مراجعه به آرای عمومی و شمارش آرای كمترمؤمنان نمی‌تواند شرعی‌ باشد.  يك آيت‏اللَّه‏العظمىٰ‏ (آيندگان، اول اسفند 57)‌ روشن كرد كه ايدئولوژيهای ‌الحادی‌ مسئلۀ مهمی نيستند و خطر از ناحيۀ ديگری‌ است: ”جمعى به‏قدرى شهوترانند كه يك نگاه محبت‏آميز زنى عقيده‏شان را عوض مى‏كند.  آيا در ميان اين قبيل جماعت، دموكراسى حقيقى ممكن است رايج شود؟“  نزد امثال دامت ‌افاضاته البته مطرح نيست كه،‌ جدا از خواهشهای تن، زنان ِ دارای ”نگاه محبت‏آميز“ هم ممكن است صاحب عقيده و بخشی‌ از نيرويی اجتماعی‌ باشند.  در پاسخ به پرسش هيجان‌انگيز، ‌عنوان استفهامی ِ مقاله به اندازۀ كافی‌ گويا بود: "آيا حكومت در اسلام انتصابى است؟"

نگرانی‌ ايشان بی‌پايه نبود: چنانچه خواننده و بازيگر و ورزشكار وارد رقابت انتخاباتی ‌شوند نامزدهای بازارـ‌ حوزه را در جيبشان می‌گذارند و به فينال می‌رسند.  طبيعی ‌است كه، با فروريختن سد استصواب و انتصاب، صِـرف تبسم درخشان و ”نگاه محبت‏آميز“ نامزد مؤنث مرغوب مثل آهن‌ربا ميليونها رأی جذب كند.  شكست‌دادن اين قبيل افراد پرطرفدار در انتخاباتی ‌آزاد و عادلانه از بازارـ‌ حوزه برنمی‌آيد زيرا به فعاليتی جدی، واقعی و جاندارتر از بيعت نياز دارد. ”راه گذر از مسائل دموكراسی، دموكراسی ِ بيشتر است“ و بايد ديد رقيبان ديگر چه كسانی را نمايندگی می‌كنند.  در جوامع دارای تجربۀ شمارش آرا و عاری‌ از نظارت استصوابی، ”نگاه محبت‏آميز“ زنان زيبا مؤثر هست اما به تنهايی چنان تعيين‌كننده نيست كه تمام رأی‌دهنده‌ها را اسير خود كند.

و در خارجۀ پر از وفور نعمت، اِعمال نفوذ ِ صاحب ”نگاه محبت‌‏آميز“ آنقدرها كه دامت افاضاته خيال می‌كرد بی‌حساب‌و‌كتاب نيست.  در مقابل، در اولين انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال 59 يك معركه‌گير كه كارش رجزخوانی عليه ”آقای آمريكا، آقای شوروی،‌ آقای‌ حقوق بشر“ بود نمايندۀ اول تهران شد.  همين ماساژدهندۀ فروتن احساسات، از جمله با اصرار در ”ظهور“ امام راحل، شور قضيه را در آورد و حتی پيش از آنكه بيماری از پا بيندازدش ظاهراً كنار گذاشته شد.  چند سال بعد، مجری معمّم ِ برنامه‌ای تلويزيونی كه آئين شوهرداری به بانوان مكرّمه ياد می‌داد نمايندۀ اول تهران شد.

در رقابتهای انتخاباتی ِ بسيار محدود دهۀ جاری ايران، حتی‌ بدون بازيگر مرغوب و ورزشكار محبوب، شعارهای باسمه‌ای در هر دوره بيش‌ازپيش جای خود را به نگاه دنيوی‌ و زمينی داده است.  اينكه وعده‌دهندگان بعداً وعدۀ خود را انكار می‌كنند در درجۀ اول اهميت قرار ندارد زيرا از ابتدا پيداست انتخابات را جز مُهر لاستيكی ِ ارزان‌قيمتی نمی‌بينند.  مهمتر اين است كه سخنگويان سنتی ِ بازارـ‌ حوزه را سر بزنگاه پشت سر می‌گذارند و سخنگوی جديد تعيين می‌كنند.  كسانی‌ كه اين كار را می‌كنند كيستند و از كجا آمده‌اند؟

 

ادامه در صفحۀ 2

Å

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

X