صفحۀ‌‌ اول   كتاب  مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها


 

صفحۀ دو از سه صفحه

 

ادامه از صفحۀ 1

Æ

مخمل و گونی ـــ 2

اگر با وصيت، التماس، اندرز، ‌تمسخر يا با هر كلكی بتوان تاريخ‌نگاران و نويسندگان قرن بيست‌ودوم ايران را متقاعد كرد از كتابهای كنونی كمتر رونويسی كنند پيشرفتی بزرگ برای اين ملت خواهد بود.  غالب متون موجود ما، به بيان اهل موسيقی، وارياسيونی است روی يك تـِم كسالت‌آور: ملت خواهان حرّيت و ترقی بوده اما دستهايی پليد از آستينهايی بيرون آمده و مانع آزادی و پيشرفت شده.  فرض بر اين است كه هر آستينی ‌لابد به خارجه وصل است و دست هم نمی‌تواند جز مال جواسيس باشد.

آدمی همه‌جانبه‌نگر و تيزبين مانند علی‌اكبر دهخدا هم بالاخره ايرانی بود و، دست‌كم در عهد شباب، گاهی گزنكرده پاره می‌كرد.  زمانی كه در اروپا ديپلمات بود در مقاله‌ای به فارسی اما ظاهراً خطاب به اهالی ِ كم‌استعداد خارجه نوشت:
 

”تمدن را ما دو قسمت مى‏كنيم: يكى تمدن معنوى و روحى، و يكى تمدن مكانيكى.  از قسمت اول شما بهره‏ور نيستيد و هيچ مددى هم به آن نكرده‏ايد بلكه برای اختلاط و امتزاجی كه با اقوام وحشی و آدمخوار در خون و اخلاق پيدا كرده‌ايد قرنها هرچه ممكن بود سير تمدن را كندتر كرديد.  دير يا زود او را مغرب بايد از شرق اقتباس كند.  اما در تمدن مكانيكى كسى دست ما را نبسته است، مشغوليم و خيلى هم به‌سرعت.“

 

 

 

 

 

 

 

 

پس از گذشت صد سال، می‌توان پرسيد حسب نظر دهخدا قواعد ثبت‌نام برای رأی‌دادن و شمارش آرا جزو كدام بخش تمدن است؟ اگر معنوی و روحی است و مغرب‌زمين بايد ”دير يا زود او را“ ــــ‌ـ ‌يعنی آن را ـــــ ”از شرق اقتباس كند“،‌ می‌بينيم در ايران با شناسنامۀ مردگان يا حتی‌ بی هيچ مدركی رأی می‌دهند و شمارش آرا بر چه منوال است، اما حتی در مستعمرات سابق چنين كارهايی ورافتاده و بر انتخابات عراق و افغانستان همان قواعدی‌ حاكم است كه در ناف خارجه.  اگر جزء بخش ”مكانيكى تمدن“ است، چرا با وجود آن ”خيلى به‌سرعت“ كه قند در دل دهخدا آب می‌كرد اين فن شريف تاكنون در ايران آموخته نشده؟

متن مربوط به تاريخ در ايران تا حد زيادی‌ يعنی اين ترجيع‌بند كه ملت می‌خواست ترقی كند اما نگذاشتند.  از آنجا كه بازكردن موضوع به جاهای باريك می‌كشد، راحت‌ترين كار تكرار مضمون دخالت قدرتهای خارجی‌ است.  اينكه در اوضاع فعلی شواهد كافی در تأييد مفروضات آن متون پيدا نمی‌شود برای ‌بسياری از ما اهميتی ندارد.  يكی‌ از جنبه‌های ‌بسيار مهمی‌ كه در آن متون ناديده گرفته می‌شود واقعيت ناكامی‌ انتخابات پارلمانی ‌و مجلس ملی ‌است.

مجلس ِ مبتنی بر آرای‌ عمومی در ايران برنامۀ موفقی از كار نيامده ـــــ اگر بگوييم شكست خورده اغراق نكرده‌ايم.  شايد هم كسانی بگويند تاكنون اصلاً اجرا نشده است.  درهرحال، چاره‌ای جز اميدوارماندن نداريم. ”باز هم سعی كن سام.“  ناچار دلمان را خوش كنيم كه آينده غيرقابل پيش‌بينی است (پيشگويی شرعاً حرام است) و طرز فكر نسلهای‌ آينده برای امروزيها غيرقابل تصور است.  می‌گويند تيمور هنگام هزيمت در نبرد به خرابه‌ای پناه برد و از يك مورچه درس پايداری آموخت.  بد فكری نيست، گرچه شايد سيـزيف هم در مشقـّت بی‌پايان خويش ادای مورچۀ تيمور را در می‌آورد.

شوراهای‌ شهر، همان مجالس ايالتی و ولايتی كه قرار بود نمونه‌های كوچك مجلس ملی باشند، تقريباً فراموش شده‌اند.  چند سالی‌ هم كه خبرساز بودند شهرتشان يكسره به بركت خدمت و خوشنامی‌ نبود.  از شورای شهر پايتخت ‌جز بگومگو و حملات پرسروصدا و اتهامات سوءاستفاده و باج‌خوری كمتر چيزی بيرون آمد كه به درد اين شهر قناس و شهروندان آچمزش بخورد.  در كرمانشاه هنگام تقسيم اتومبيلهای سهميۀ نمايندگان انجمن شهر كار به زد و خورد كشيد: تعداد‌ اتومبيلهای‌ نوك‌مدادی و ساير رنگهای بازارپسند كمتر از متقاضيان بود و شماری از پهلوانان نيكوخصال به اتومبيل مشكی رايگان ‌رضايت نمی‌دادند.

 

 

اينكه آيا نمايندۀ منتخب مردم بهتر است بضاعتی‌ داشته باشد تا چشمش به مداخل نباشد، اينكه بيت‌المال تا چه حد موظف به تأمين و بالابردن سطح زندگی نمايندگان مردم است، اينكه مستضعف بودن تا چه حد ممكن است برای‌ نمايندۀ‌مردم‌بودن عملاً صفتی مثبت باشد، مباحثی‌اند طولانی.  كمتر كسی‌ ميل دارد اين نظر را بشنود كه توسعۀ ”تمدن معنوى و روحى“ مورد نظر دهخدا لابد تا همين اندازه در ايران ميسر بوده.  همه احساس وظيفه می‌كنند دنبال علل توسعه‌نيافتگی بگردند.

پس به اين نكته بپردازيم: در سناريويی‌ خيالی، پيروان ِ چه طرز فكری وقتی‌ پس از چهار يا هشت سال بار ديگر برنده نشدند جا را به زبان خوش تحويل می‌دهند و پای اينگيليس و روس و پروس و چين و ماچين و آمريكا و اروپا را وسط نمی‌كشند، داد و فرياد راه نمی‌اندازند كه مملكت در حال از هم پاشيدن است و عليه وطنفروش‌ها آژير خطر به صدا درنمی‌آورند؟ گذشته از تبديل نفت به دلاری كه نرخ آن همواره مصنوعاً پائين نگه داشته شده، و مقداری قالی و خشكبار، كمتر چيز ديگری كه قادر به رقابت و قابل فروش در بازارهای دنيا باشد در اين مملكت پيدا می‌شود.  اگر هم پيدا شود و خريدار پيدا كند، هر دولتی ‌سر كار باشد بايد بيدرنگ فروخت تا چرخ مملكت بگردد.

 

 

محمدرضا شاه وقتی به اسدالله عـَلـَم می‌گفت ”اگر من نباشم تمام اين مردم می‌خواهند رئيس جمهور شوند“ اغراق می‌كرد.  اگر بختی برای رقابت باشد شايد فقط چند ميليون نفر بخواهند رئيس باشند.  1014 داوطلب انتخابات رياست جمهوری سال 84 (كه احتمالاً ركوردی جهانی به جا گذاشت) لابد حساب می‌كردند جريان نفت و سيل پول كه خودبه‌خود جاری ‌است؛ می‌ماند قدری نطق عليه خارجه كه بايد زحمتش را كشيد.

ارادتمندان پدر و پسر معتقد به ”انتخاب طبيعی“ بودند و، درهرحال، بعيد است در زمينۀ رأی‌گيری‌ و شمارش آرا ادعايی داشته باشند.  طرز رأی‌شمردن جبهۀ ملی‌ هم در نوشتۀ خود مصدق به روشنی ثبت است.  حزب توده هم (كه مصدق خشنود بود ”حتى يك نفر“ از كانديداهاى خود را نتوانسته روانۀ مجلس كند) بعدها اصطلاح ”گروهك“ را در نفی سازمان سياسی ـــــ‌ البته جز يكی ـــــ وارد فرهنگ سياسی‌ ايران كرد و،‌ درست مانند دست‌‌‌راستی‌های‌ آمريكا، ليبرال را به‌عنوان ناسزا به كار برد.  اصوليّون هم قابليت تبديل واو به ياء را مجوّز خداپسندانۀ نخواندن‌ ِ رأی می‌دانند و همواره صريحاً گفته‌اند حقيقت بالاتر از عدد و درصد است.

فهرست را می‌توان با مجاهدين (از نوع خلق و غيره)، فدائيان (در دو مدل) و جبهۀ مشاركت ادامه داد.  از هيچ يك انتظار نمی‌رود مسند قدرت را تحويل دهد.  نقش كارگزاران ‌سازندگی‌ (در الگويی جهانی: نقطۀ مقابل حزب سوسياليست) در انتخابات 76 هنوز روشن نيست اما شدت تنبيه نشان می‌داد بايد تعيين‌كننده بوده باشد.  درهرحال، جای‌ ترديد است در موضع قدرت، بدون دبـّه‌درآوردن به نتايج انتخاباتی آزاد و عادلانه تن بدهد و جا را واگذار كند.

طبيعی‌ است در تمام آن خطوط سياسی‌ افرادی تن بدهند و واگذار كنند.  اما وجه غالب يك جمع چه بسا غير از خصوصيات تك‌تك عناصر تشكيل‌دهندۀ آن باشد.  افراد تن‌دهنده به آرای عمومی حتی اگر ‌در رأس گرايشهای سياسی‌ باشند تعيين‌كننده نيستند.  امتيازها برای جرگۀ فاتحان از آسمان می‌بارد و البته خود آنها حق طبيعی خويش و شايد تحقق وعدۀ الهی‌ می‌بينند، نه امتيازی‌ از سر شانس.  هزارها كارخانه و شركت دولتی با اقيانوسی از پول و شمار بزرگی مناقصه و مقاطعه و شغل راحت در جاهای درست‌وحسابی ‌دنيا با حقوق ارزی بخشی از موضوع دعواست.

 

در ميان سوارها، اكثريت با برخورداران ِ از غنایم است و شمارش آرا يعنی بازنشستگی ِ دسته‌جمعی آنها.  چنانچه يك، دو يا ده نفر بخواهند به آرای عمومی تن بدهند و قدرت را واگذار كنند، شركا فرياد خواهند كشيد كه واداده است و قصد خيانت دارد.  كمترين چيز‌ی كه فرد سربه‌راه از دست بدهد بخشی از اموالی است كه گرد‌ آورده.  با اوُرت خرج‌كردن می‌توان در انتخابات برنده شد و با دردست‌گرفتن دولت، راحت می‌توان هزينۀ پيروزی را به كيسه برگرداند.

 

 

مهدی بازرگان كه انگار شبها آية‌الكرسی می‌خواند و زير تخت و پشت پرده فوت می‌كرد مبادا كمونيستی، ‌چيزی قايم شده باشد‌، بسيار بعيد بود پس از انتخاباتی آزاد و عادلانه قبول كند كه جوانها حتی‌ وقتی به او احترام می گذارند دوستش ندارند.  در چنان شرايطی، قابل پيش‌بينی می‌بود كه به اتفاق دكترمهندس‌ها و مديرعامل‌های دور و برش فرياد بكشد توطئه است و مملكت به باد رفت.  شاپور بختيار اگر دوام آورده بود انتخاباتی آزاد و عادلانه و احتمالاً كم‌تقلب برگزار می‌كرد.  نمايندگان هفتاد و دو فرقه وارد مجلس می‌شدند و تيمسارها خيلی زود ترتيب او و مجلس پرهياهويش را می‌دادند.

درهرحال، فرد قدرتمند بايد احساس امنيت كند تا به كناره‌گيری رضايت دهد وگرنه ناچار بايد در قدرت بماند تا بتواند جلو دشمنانش بايستد.  در اين سرزمين، بازنشستگی از سياست با بيمۀ قضايی و حيثيتی همراه نيست.  سعايت بدگويان كه در متون قديمی بسيار تكرار می‌شود به زبان همه‌‌فهم يعنی شخص را بازنشسته می‌كردند، منتها اموال و جانش را می‌گرفتند.

 

بردن سهم چرب و شيرين از غنایم و آلوده‌شدن ِ دست آدم پرزور به سركوبی و جنايت، نابودكردن او را برای جانشينانش لازم می‌كند: هم شكستن كاسه‌كوزه‌ها و هم تصاحب آنچه فرد ِ واژگون و همدستانش انباشته‌اند.

 

اعتماد‌السلطنه می‌نويسد ناصرالدين شاه به محض اطلاع از درگذشت عمدةالتجار كرمانشاهی دستور ‌داد اموالش را لاك و مهر كنند.  حرف حكمران اين بود كه ثروت موجود جزو اسباب سياست و مملكتداری است و ربطی‌ به فلان جغله ندارد.

 

 

گرفتاری فقط در گلوهای گشاد و جيبهای عميق نيست.  در ايران فرهنگ رسمی ِ واقعاً غالبی وجود ندارد و شكاف بين خرده‌فرهنگ‌ها عميق‌تر از آن ‌است كه راه برای دموكراسی ِ مبتنی بر شمارش آرا هموار باشد.  نوروز امسال با شكوه و جلال برگزار می‌شود اما سال بعد نه از جلال خبری‌ است و نه از شكوه، و دخترمدرسه‌ای‌‌ها با چادر.  تا پنجشنبه، حرف از جشن مهرگان است و خردادگان و آبانگان.  شنبۀ بعد از انتخابات، اعلام می‌شود سوگ يكی از مقدسين در هفتۀ قبل اتصالاًً و استحباباً تا عزای يكی ‌ديگر در هفتۀ آينده ادامه خواهد يافت.

نوسانهای‌ چهار و هشت‌ساله ميان آزادی انتخاب و رعايت مفاد بخشنامه‌های پر از اخطار و تهديد برای هر جامعه‌ای طاقت‌فرساست.  تمدن يعنی پيش‌بينی‌پذيرشدن توالی امور و رفتار آدمها‌.  تشويش اينكه صبح روز بعد از انتخابات جمعه برای بازداشت‌نشدن بايد چه لباسی پوشيد و در خيابان چه رفتاری كرد و چه كتابی می‌توان منتشر كرد در مخيلۀ علی‌اكبر دهخدا نمی‌گنجيد ــــــ حالا اسمش ”تمدن معنوى و روحى“ باشد يا ”تمدن مكانيكى“ يا سيخكی يا چماقی يا هرچه.

و تمدن جمهور يعنی جمع فضايل فردی و ارائۀ آن به‌عنوان سرمشقی برای‌ جمع.  جامعۀ ايران مشكل بتواند ادعا كند آينۀ چنان فضايلی ‌است.  می‌توان گفت بازتاب رذايل آحادش است.  شايد فضايل واقعی افراد اين جامعه، ‌برخلاف تصور خودشان، چنان مختصر و رقيق است كه حتی‌ عصاره و كنسانتره‌اش آب‌زيپو از كار درمی‌آيد.

اين بزرگترين نابختياری تاريخی ِ روحانيت شيعه در ايران بود كه مسئول حكومت شناخته شود (جمهوری ِ ساختۀ ارتش امريكا در عراق، گرچه فعلاً دست ‌شيعه‌هاست، احتمال دارد دنياپسندتر از كار درآيد؛ افغانستان راهی دراز در پيش دارد تا قابل ذكر باشد).  شايد بتوان گفت نيت خير داشت اما به نتيجه‌ای مطلوب نرسيد.  ناگهان وارث حكومتی شد كه يك ماشين جنگی‌ ِ جديد مثل درخت لوبيا يكشبه از كانون آن سر بر كشيد.  و وقتی برای حفاظت از خويش، از روستا نيروی‌ بيشتری وارد كرد، خودش را به طوفان حوادث سپرد.  چاره‌ای نداشت.

 

 

نيرويی كه به عرصه رسيده است نه فقط برای آرای سوسولهای شهری پشيزی ارزش قائل نيست، بلكه به ائتلاف بازارـ حوزه هم حرمت چندانی‌ نمی‌گذارد و به ارتباط ”لقمه و نطفه“ اعتقاد دارد.  يعنی مرغ‌وپلو و وجوهات بازاریانِ متعهد برای ارباب عمائم چه بسا از محل عايدات شرعاً شبهه‌دار و با پول خلق‌الله فراهم شده باشد، و آقازاده‌ای كه خورنده‌اش پس می‌اندازد ناباب از كار درمی‌آيد.

تصوری است فولكلوريك و بخشی ‌از حكمت عاميانه در توضيح اينكه چرا فرزند آيت‌الله بلندپايه كمتر به منزلت پدرش می‌رسد.  فضيلت ِ موروثی مبنای اعتقادات شيعه است.  وقتی فضيلت ِ مفروض به اولاد ذكور ارث نرسد لابد اشكالی پيش آمده (فرزند اُناث مطرح نيست). توضيح معقول‌‌تر شايد اين باشد كه بچۀ بزرگ‌شده در فضای مملوّ از وجوهات، طبيعی ‌است پولكی بار بيايد.  و در عرصه‌های پررقابت شهر بزرگ نشستن به جای پدر به‌سادگی بيل‌زدن روی زمين پدر يا نشستن در پاچال كسب او نيست.  برای فرزند دارندۀ بسياری مشاغل ديگر هم تضمينی وجود ندارد كه شغل پدر به او برسد.

منتقد روشنفكر ِ آموزه‌های دينی هرگز وارد چنين بحثی‌ نمی‌شود.  حتی‌ مطايبۀ شفاهی دربارۀ لقمۀ حلال و حرام ممكن است بر اعتبار قضاوتش تأثير منفی‌ بگذارد، تا چه رسد كه به‌عنوان نويسندۀ مقالۀ مثلاً علمی نظر بدهد ليـپيد و ويتامين و پروتئين‌ خريداری‌شده از محل عايدات ِ شرعاً ناپاك، اسپرماتوزوئيد فرد تغذيه‌شونده را حامل خصايلی غيرالهی‌ می‌كند (با اين حساب، كودك هنوزبه‌دنيا نيامده به گناه اَعمال والد خويش و ولينعمت او از سوی نيروهای‌غيبی تنبيه می‌شود).

روحانیون ِ‌ شديداً مبارز از آدمهايی كه به‌خيال‌خودشان برای حفظ قدرت و ثروت بادآورده استخدام كردند می‌شنوند بازی تمام شد و بهتر است به‌زبان‌خوش غنایم را تحويل بدهند و پی كارشان بروند.  اعتقاد قزلباش عصر جديد اين است كه از آن لقمه‌ها نطفه‌هايی بهتر از اين درنمی‌آيد: تيری‌ دوشاخه هم به سوی حافظان دين و آقازاده‌هايشان، و هم به سوی‌ مريدان بازاری ِ وجوهات‌بده.

 

 

حقيرترين مقدار رأی‌ برای آدمی كه مدتی‌ مشهورترين و شايد محبوب‌ترين رهبر جهان بود ‌نصيب ميخائيل گورباچف شد كه اواخر دهۀ نود در انتخاباتی ‌سراسری در حد يك درصد ماند.  در ايران، عدد يكی ‌از سابقون را كه، از جمله، به اسكله‌های غيرقانونی اعتراض می‌كرد، زير يك درصد،‌ و كمتر از اوراق باطله نگه داشتند.  عدد ِ كسری يعنی مخرجْ بزرگتر از صورت باشد.  پيامی بود صريح به تمام سابقون و به روحانيونی كه خيال كنند شخصاً و مستقلاً عددی‌اند.  حتی در محيط بازارـ‌ حوزه كه مهارت در رياضيات معمولاً از حد شمردن اسكناس فراتر نمی‌رود اين پيام بايد گرفته شده باشد.

وينستون چرچيل گفت انقلاب مثل نوزاد است، نمی‌توان مانع تولدش شد. منظورش اين نبود كه قدم نورسيده مبارك است، بلكه می‌گفت وقوع انقلاب دنبالۀ اتفاقاتی است كه قبلاً كلافش از دست آدم در رفته و حالا نتيجه‌ را می‌بيند.  به دنياآمدن و بلوغ البته دردناك است، زمان می‌بـَرَد و نيرو می‌گيرد.

بازارـ حوزه در سی سال گذشته بسيار كوشيده به ديگران بباوراند كه هم والد و هم قابلۀ ولادت ِ ماشين جنگی جديد بوده است.  در واقعيت امر، از همان صبح 23 بهمن در هيچ موردی پنج دقيقه هم كنترل مؤثر بر آن نداشته.

 

 

نورسيده كه پا به ميانسالی می‌گذارد، مانند فرزندان رشيد ِ منتظرالميراث، به والدين بزرگوار خويش يادآوری می‌كند به اندازۀ كافی كـِيف كرده‌اند و گرد آورده‌اند و وقت آن است كه محترمانه كنار بنشينند و به طاعت و عبادت بپردازند.  خشونت حكمرانان قديم ميهن آريايی‌ـ اسلامی نسبت به جانشينان بالقوه را بايد مرتبط با خواب‌وخيال‌های فرزندان هم ديد كه معمولاً از ادامۀ حضور نالازم پدران بزرگوار حوصله‌شان سر می‌رود ــــ آدم ‌ مگر چند بار زندگی می‌كند كه برای رسيدن به رياست و ‌كليد خزانۀ كوفتی بايد اين همه انتظار بكشد؟

وقتی حصارهای بغداد فرو ريخت، المستعصم بالله به هلاكوخان هشدار داد چنانچه به اميرالمؤمنين، يعنی خودش، گزندی برسد عرش و سما به لرزه در خواهد آمد.  روايتی موثق هست كه خردمندان چين به خان مغول گفته بودند به ادعای اشخاص دربارۀ ارتباط با آسمان مطلقاً اعتنا نكند.  پس اين لابد قصه است كه هلاكوخان دستور داد خليفه را در نمد بپيچند و يواش‌يواش با چماق بزنند تا چنانچه زمين و آسمان به تپش افتاد دست نگه دارند؛ نيروهای غيبی ساكت ماندند و پيكر له‌ولوردۀ آخرين خليفۀ عباسی‌ خوراك ماهيهای‌ دجله شد.

 

 

در آينده‌ای كه مناقشه بر سر رأی‌شماری فروكش كند روحانيت چه رفتار يا رفتارهايی در پيش خواهد گرفت؟  تهديد نيروهای رقيب و تكفير هركس جلو بيفتد؟  به‌رسميت‌نشناختن نتيجۀ انتخاباتی كه به نفع بازارـ‌ حوزه تمام نشود؟  فتنه‌ناميدن ِ جنبشهای اجتماعی؟

 

از گرفتاريهای بزرگی كه مملكت در صدر مشروطيت با آن روبه‌رو شد توسل اهل منبر به حكم تكفير بود.  ترقيخواهان می‌گفتند صحنۀ سياست و صحن پارلمان جای موافق و مخالف است، نه عرصۀ مفروضات فلسفی و پيروزی ‌حق بر باطل.  اما وقتی خود روشنفكرها حرفهای غلنبه‌سلنبه را از قعر متون فرنگيان به سطح جامعه می‌آورند،‌ چطور می‌توانند از حريف انتظار داشته باشند سلاحی ساده اما برّا مثل تكفير را زمين بگذارد؟ و چرا اين كار را بكند؟

بعدها نظريه‌جا‌اندازها هرچه بنويسند يا ننويسند، آنچه حاليا در برابر ما می‌گذرد اين است كه قاطبۀ اهل منبر يارای دَم‌زدن ندارند.  هوا پس است و ‌شديداً می‌هراسند.  اين غير از داستان تكفير روشنفكرهايی است كه فقط حرف‌زدن و مقاله‌نوشتن بلدند.  اين‌جا حسابهای بانكی‌ دامت افاضاته را مسدود می‌كنند و آدمهايش را می‌گيرند.  درهرحال، می‌دانند دفاع از اصل هر نفر يك رأی نهايتاً‌ به جاهای نامطلوب می‌كشد و خدا را هم در رديف بندگان قرار می‌دهد.  همراه آن سكوت، فتاوی تبليغاتی و احكام سفارشی عمدتا اين تأثير را دارد كه تيغ استفتا را كندتر ‌كند و گوش مؤمنان از اين حرفها پر شود، يا پـُرتر ‌شود.

تحولات جاری ايران برای قربانيانش البته دردناك است، اما برای روحانیت شيعه شايد امتحان الهی‌ باشد.  ملت با دقت تماشا می‌كند و اگر امتحان الهی مدت‌زمانی‌ ‌قابل‌توجه به درازا بكشد اين بار لوث‌كردن موضوع و به‌صحرای‌كربلازدن و گذاشتن قضايا به حساب دستهای پليد استعمار قدری مشكل‌تر از گذشته است.

زمانی‌ در آينده كه مجال شمارش آرا دست دهد، محتملاً روحانیت مبارز، نيمچه‌مبارز، شبه‌مبارز يا غيرمبارز ادعاهايش در حقانيت جرگه‌سالاری ِ بازار‌‌ـ حوزه را مستقيماً مطرح نخواهد كرد.  بيشتر احتمال دارد باز هم نظريه‌جااندازها طلبكارانه ادعا كنند وقتی عيـّارانْ ارتباط ”لقمه و نطفه“ را به رخ می‌كشيدند، مخرج ِ كسرِ آرای شيخ را بزرگتر از صورتش اعلام می‌كردند، و شدت و تواتر ضربات چماق روی نمد فزونی ‌می‌گرفت، يك مشت روشنفكر خر نمی‌خواستند قبول كنند زمين و آسمان گرمب‌گرمب می‌لرزد، و حالا همان منوّرالفكرهای خودباخته به دستور اربابان خارجی‌شان می‌گويند انسان خداجو يك رأی، انسان بی‌ايمان هم يك رأی و آرا را بايد دقيقاً شمرد و صورتجلسه كرد.

 

 

فعلاً خبر خوب اين كه در مثلث بازارـ‌ حوزه‌‌ـ روستا، قزلباش در رأس امور قرار ‌گرفته است و شجرۀ طيـّبۀ بازاريـّت و روحانيـّت را به حد واقعی‌، يعنی تعداد رأيی كه عملاً به دست می‌آورند، هـَرَس می‌كند.  نوشته‌های خواص‌فهم روشنفكران طی صدوسی سال گذشته در باب نهاد دين را مقايسه كنيم با بيان بی‌تعارف شش‌هفت سال گذشته كه آدمها و عقايد را نقد و جرينگی می‌خرند و قسطی‌ و نيم‌بها می‌فروشند.  متهمان به غرب‌زدگی‌ می‌گفتند ارزش ِ آدمها را نبايد از نظر دور داشت؛ فاتحان عصر جديد قيمت آدمها را اصل می‌گيرند و وقت تلف نمی‌كنند.  لحن بی‌تعارف اين اشخاص در امر و نهی‌ به بازاريان متعهد شايد هم قدری تسلی‌بخش روشنفكران ناراضی باشد و هم روح امام راحل را شاد ‌كند.

دانشگاه و روشنفكر و درس‌خواندۀ شهری از پس حكم ارتداد ارباب عمائم و تهديد قمه‌زن‌ و كفن‌پوش‌ برنمی‌آمدند.  گرچه حاليا خودشان هم سركوبی ‌می‌شوند، جا دارد از كوبيده‌شدن ِ حصارهای جرگه‌سالاری غافل نباشند (طرز فكر ايرانی كه همواره منتظر ظهور چماق بزرگتری است تا چماق از دست ساير حريفان بگيرد متأسفانه در نگارنده هم ته‌نشين شده است؛ ما همه به طرز غم‌انگيزی ايرانی هستيم).

و خبر بد اين كه قزلباش تازه وقتی قدری متجدد شود، به دليل گرايش‌يافتن به ملايمت و نرمخويی‌‌ ممكن است به نوبۀ خود مغلوب نيروی تازه‌نفس گردد.  نتيجۀ طبيعی ِ انتقال سياهی‌لشكر برای استيلا بر شهرها اين خواهد بود كه كوچ‌داده‌شدگان به فكر بيفتند وقتی در پائين اين همه پول ريخت‌وپاش می‌شود، آن بالا لابد خيلی خبرها هست و بايد دست واسطه‌های چپو را قطع كرد و انقلاب را به مسير صحيح برگرداند.  تجربۀ تاريخی نشان می‌دهد بعيد است پياده‌نظام نسبت به پول‌تقسيم‌كن‌ها عميقاً احساس قدردانی كند.  سكه‌افشانی برای همراه‌كردن جماعت،‌ در حكم انتقام از نسلهای آينده هم هست زيرا اصلاح مردم و ترقی جامعه را دشوارتر می‌كند و مملكت را به سوی‌ هرچه‌ بيشتر رجـّاله‌آباد ‌شدن سوق می‌دهد.

 

 

از آنچه در داخل‌ طبقۀ جديد می‌گذرد كم می‌دانيم.  اما می‌توان پيش‌بينی ‌كرد با توليد انبوه دكاتير و تكثير همه‌چيزدان‌ها، آدمهايش صاحب حدی از استقلال عقيدۀ شخصی شوند و فوران تمايل به انتخابات آزاد و عادلانه در شهرهای سربه‌طغيان‌برداشته، به داخل طبقۀ جديد هم نفوذ كند. چنين تحولی شايد زودتر از آنچه خيال می‌كنيم اتفاق بيفتد.

زمانی در نشريات تهران مبالغ هنگفتی را كه گفته می‌شد در ازدواج دختر حاجی مشهور ‌بازار دست‌به‌دست شده است جمع زدند و حساب كردند هر كيلوی‌ نوعروس چقدر می‌ارزد. در كاريكاتوری در روزنامۀ توفيق، مردی جوان كه كتاب زير بغل داشت و ظاهراً به خواستگاری آمده بود به پدر دختر می‌گفت دانشجوی كم‌درآمدی است و فقط دو سير می‌خواهد.

دم و دستگاه ِ پر از ثروت طبقۀ جديد، با بالارفتن سن رؤسا و سهامداران عمده و افزايش هيمنۀ آنها، شايد بنا به ضرورت، از تشكيلات ِ هيئتی‌ و ريش‌سفيدانه به جانب سانتراليسم دموكراتيك حركت كند، يعنی امكان مخالفت صريح اما نهايتاً پيروی اقليت از تصميم اكثريت. اگر قدری، فقط چند سير، از آن دموكراسی و عادت به شمارش آرا و احترام به نتايج آن به محيط اطراف نشت كند دستاوردی‌ بزرگ خواهد بود برای كل جامعه.  دون كورلئونه‌ به ساير پدرسالارها ‌گفت فقط با موادفروشی مخالفت می‌كند اما در ساير موارد تابع نظر اكثريت است.

 

ادامه در صفحۀ 3

Å

 

دعوت از نظر شما

  

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

X