درهرحال، يک معما جای معمايی ديگر را
میگيرد. زمانی فريدون آدميت میگفت از
گارسن کافه نادری میشنود کتاب اميرکبير
و ايران او را خوانده است، و با ترديد میپرسيد چگونه ممکن است کتابی
با اين همه خواننده در همان سههزار نسخۀ چاپ اول در جا زده باشد.
در عصر
جديد، رمان جزيرۀ سرگردانی در 88000 (درست خوانديد: هشتاد و هشت
هزار) نسخه به بازار میآيد.
جامعۀ شناسی نخبه کشی، دربارۀ
پيشگامان ناکام ترقی در ايران، طی چند ماهی که محاكمۀ شهردار اسبق تهران
ادامه داشت مدام تجديد چاپ می شد
و به چاپ بيستويکم رسيد.
سی سال پيش سؤال اين بود که آن همه نسخه از کجا میآيد. اکنون سؤال اين است
که اين همه نسخه کجا میرود و چرا از کمبود خواننده می نالند؟ کتاب که قرار
است گره گشا باشد در ايران تبديل به نوعی معما شده است.
ارديبهشت 84
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/05/050504_aa_ghaedbook.shtml
اين حدسيات مغزفرسا
كتابان، كتابــِش، كتابندگان،
كتابناك
کتابفروشی ِ خیابان ساحلی
آنچنان
که بودیم
|