لژيون خارجی
در چند سايت نشرﻳات انگليسيزبان كشورهای عرب دنبال اظهار نظر
دربارۀ سخنان معمّمی لبنانی گشتم. چيزی نيافتم، حتی در الاهرام
كه قرار است ديدبان تفكر سياسی در آن جوامع باشد.
(خوب است يك يا چند عربیدان به گشت در
بايگانی مطبوعات مصر و مرور مطالب مربوط به ايران در قرن بيستم بپردازند.
مجموعهای خواهد شد خواندنی. آنجا هم مانند
تقربباً تمام كشورهای عربی، درسخواندههای
متجدد حتی وقتی حكومت را قبول ندارند حفظ وضع موجود را تأييد میكنند
زيرا شبح استيلای اخوانالمسلمين به نظرشان بينهايت ترسناك میرسد، و
روزنامهنگاری شغل آدمهای باسواد است. در ايران، قلمزدن برای دستگاه
معمولاً شغل آدمهای نيمهبیسوادی است كه در عين طرفداری از حكومت، چه بسا
وضع موجود را قبول نداشته باشند ــــ يكی ديگر از عجايب نيرنگستان آرياييـاسلامی).
بابايی در لبنان ظاهراً هم میخواسته انتقادها را رد كند و بگويد: آدم
جمهوری اسلامی ايران نيستيم، در واقع آنها از ما هستند؛ و هم به ولينعمتها
اطمينان خاطر بدهد كه دارَمتان، اما انگار در ماساژ
احساسات زيادهروی كرده است.
طوفان در فنجان چای؟ نه كاملاً. قضيّه ريشهدار
است.
در ﻧﻴﻤﮥ دوم سال 57، برخی تشخيص دادند در محدودۀ
صندوق رأی به جايی نمیرسند و ﺻﺤﻨﮥ زورآزمايی را بايد
طوری گسترش داد كه متحدانی در مناطق همواره بحراني ِ خاورميانه وزﻧﮥ
تعادلی در برابر رقيبان و مخالفان داخلی شوند: يا همه با هم میمانيم يا
همه با هم میرويم.
فكر تغيير نام خليج فارس به خليج اسلامی را شيخ خلخالی و سياست خريدن متحد
ضدعجم را
محمد منتظری اعلام كرد، اما ساﺧﺘﮥ خودشان يا فرد معينی نبود. استراتژي
ِ جغرافيايی به موقعيت تاريخی برمیگشت.
در قانون اساسی برای رئيس جمهور شرط ايرانی و
ايرانیالاصل بودن گذاشتند اما برای احراز مقام
ولیّ فقيه چنين شرطهايی قائل نشدند. حسن آيت و مرشدش مظفر بقائي مصمّم
بودند به غاﺋﻠﮥ ملیبازی خاتمه دهند.
نظرها در شبكههای اجتماعی نشان از
اندرز قديمی دارد: ״دشمن دانا بلندت میكند.“ در
جملاتی كه سران كفر و استكبار در موقعيتهای رسمی دربارﮤ
حكومت ايران از روی نوشته میخوانند،
هر كلمه را وزن كردهاند.
اما عاشق سينهچاك نظام مقدس
انگار توجه ندارد در برابر سود احتمالی برای دار و دستهاش، لطماتی
حتمی به موقعيت ولينعمتها میزند و چنين افاضاتی به تحكيم
آنها كمك نمیكند.
ايرانيهای ميهندوست كه از حرفهای مواجببگير لبنانی
برآشفتهاند توجه داشته باشند موضوع فقط اهانت به نياكان باستانیشان
نيست. در آشوبهای
اين منطقه، بسيار احتمال دارد مدعيان عربيّت ايران
برای در دست گرفتن
منبع سخاوت، يعنی چاههای نفت، قدم به ميدان بگذارند.
فلسطينيهای ساكن كويت ورود ارتش صدام به آن كشور را خوشامد گفتند. طي
تظاهرات سال گذشته ادعا شد عكسهايی در اينترنت بزنبهادرهای جنوب لبنان را
در تهران نشان میدهد. تشخيص آيندهنگراﻧﮥ امثال
محمد منتظری كه حفظ وضع موجود نياز به لژيون خارجی دارد از روی بصيرت بود.
دوم، با وجود تمام اينها، ״آتش به جان شمع فتد كاين
بنا نهاد.“ بساط پايگاه ايرانی در لبنان را محمدرضا انزلی راه انداخت تا
سرپلی باشد برای مداخله در اوضاع آن سوی دريای سرخ و شاخ آفريقا. خشايارشا
اين كار را كرده بود و اين يكی هم میخواست داخل ميوهجات شود.
سوم، موقعيت بشر و سير جوامع انسانی كميتّی فيزيكی نيست كه يكراست از ﻧﻘﻄﮥ
الف به ب برود. تحولی است پيچاپيچ و شيميايي كه كيفيّت مواد متشكـّله
دگرگون میشود. فرآيندی است ديالكتيكی كه هر نيّتی ضدّ خودش را ايجاد میكند
و سرانجام، آدمْ چهارشاخ میماند كه چه میخواستيم و چه شد.
قرار بود به دريا تازيانه بزنيم، حالا سخنگوی
تفنگچیهای لبنانی میگويد ”لا حضارة الفارسیة“، يعنی آن جاهايی
هم كه عجمپجم زندگی میكرد ديگر
تمدن پارسیمارسی وجود ندارد و همهاش از خودمان است. واقعاً؟
19 آبان 89
فهرست مشاهدات
|