گوارش بهمثابهٔ نیایش
بچه که بودیم
بزرگترها و معلمها اکیداً توصیه میکردند بهتر است شبهای تاسوعا و عاشورا
کسی حوالی شاهچراغ نرود. دستههای سینهزنی اطراف میدان پـر میخوردند (در
گویش شیرازی، پـِرخوردن به کسر پ: چرخیدن) و بعد بر سر اینکه چه دستهای
اول وارد صحن شود گاهی داشها و بزنبهادرهای سر دزک و دروازهٔ
شاهداعیالله و گود عربان همدیگر را لتوپار میکردند.
دستکم در
تهران، اوایل دههٔ شصت سازهای
بادی و برنجی وارد دستهٔ سینهزنی شد: کلارینت
(قرهنی خودمان)، ترومپت، ساکسوفون (یا ساکسیفون). نشنیدم از ترومبون هم
استفاده کرده باشند. یک ژنراتور بنزینی روی فرغون حمل میکردند برای
بلندگو و فلورسنتهای مهتابی که روی چوب زده بودند.
به دستهها
اخطار شد نوازندهٔ کاباره به عزاداری راه ندهند. تطهیر و توبه و این حرفها
مطرح نیست. طهارت مولـِد یعنی اگر خودت و خانوادهات از خردهفرهنگ ما
نبودهاید، فوراً بزن به چاک.
امسال وضع
بکلی جور دیگری بود: صدا بی صدا. ترومپت و ساکسوفون و بلندگو و آمپلیفایر
(به قول جماعت، اکو) که هیچ، نه حتی سنجی و طبلی.
در خیابان فقط
صف آدمهای منتظرالغذا میدیدی. جماعت انگار فقط به قصد آذوقه
جمعکردن از خانه بیرون آمدهاند. ماشین را پارک میکنند، پیاده
میشوند، خورش قیمهای که روی چلو ریخته شده میگیرند، سوار میشوند و
میروند سراغ خانهٔ کمی آنطرفتری. دلمشغولی با گوارش انگار شهدا و
مقدسین را از یادها میبرد.
پیداست سهمیهٔ
روغن و برنج (پاکستانی) میدهند به این شرط که خرجدهندهها سروصدا راه
نیندازند، لابد مبادا اوضاع از کنترل خارج شود.
مردم هر جور
دلشان بخواهد زندگی میکنند. نه دربارهٔ دستههای دم شاهچراغ قدیم حرفی
هست و نه این همه آدم که برای گرفتن خورش (یا خورشت) قیمه، دوبله و سوبله
پارک میکنند و صف میکشند.
اما نواندیشان
دینی بد نیست خودشان را به آن راه نزنند و کلهٔ مبارک را به کار بیندازند:
خانمها و آقایان، این است داستان. سر جدتان اینقدر حرف مندرآوردی نزنید،
دربارهٔ اسطورهها و غیره در مقالههای الکی داد سخن ندهید، تاریخ کشکی
نبافید و روشنفکرها را تهدید و تحقیر نفرمایید که "مردم ما" را درک
نمیکنند.
کل
داستان را خیلی راحت میتوان در ظرف یکبارمصرف خورش قیمه خلاصه و بهاصطلاح
جمعش کرد: من راضی، تو راضی، خدا راضی.
26 آذر 89
يادداشتهای 87
يادداشتهای
88
يادداشتهای
89
يادداشتهای
90
|