خنده از بیخردی خیزد؟
به فهرست دراز
موضوعهایی که سالهاست قرار بوده به طور اساسی متحول شوند یک قلم دیگر
افزوده شد. سینما و تئاتر و رادیوتلویزیون حلال، بهرهٔ حلال (لاپوشانیشده
زیر اسم مستعار "اجاره به شرط تملیک")، مهد کودک و مدرسه و دانشگاه حلال،
ورزش حلال بانوان و ورزش بانوان حلال. و اینک خندهٔ حلال.
یعنی خندهای
که انسان را به جهنم نکشاند: خندهٔ صحیح، خندهٔ الهی، خندهٔ انسانساز.
روی دیواری کنار امامزادهٔ تجریش به خط نستعلیق خوش نوشتهاند "خندهٔ
بسیار، دل را بمیراند." محکزدن اینکه اولیا و انبیا واقعاً چنین چیزی
گفته باشند در صلاحیت فرد غیرمتخصص در الهیات نیست. درهرحال، حرف درستی به
نظر میرسد.
گرچه دلمردگی
مفهوم پیچیدهای نیست، مطمئن نیستم خنده دل را بمیراند دقیقاً یعنی چه.
اما اینقدر میدانیم افراط در هِرهِر و کِرکِر و زیاد با صدای بلند
حرفزدن سبب میشود اکسیژن کمتری به مغز برسد و انسان به اراجیفگفتن، یا
بیشتر اراجیفگفتن، بیفتد.
به طور
تاریخی، ایمان و میل به رستگاری با گریه شروع شد که بر هر درد بیدرمان
دواست، نه با خنده. چهار هزار سال پیش بابلیها و بعد مصریها دنبال قضیه را
گرفتند که مردگان کجا میروند و چه بر سرشان میآید. خوف مرگ و اندوه برای
مردگان سرآغاز عصر ادیان بود.
پس شاید بتوان
خنده را اساساً ناهمخوان با فرسفهٔ زندگانی پس از مرگ دانست. آستان ابدیت
جای حزن و تضرّع و دلشکستگی است. باید فروتن و افتاده بود، دَم در کشید و
دُم را روی کول گذاشت. حتی عبید زاکانی ِ هزّال از زبان پرسوناژ
مصیبتدیده میگوید دالان ظلمانی و خوفناک فنا جای خنده نیست.
میان اهل نقد
و انتقاد دربارهٔ درجهٔ ابتذال آنچه در سینما و تلویزیون وطنی بهعنوان
خندهناک عرضه میشود بحثی جریان دارد. ظاهراً اتفاق نظر دارند که بیشتر
این تصاویر متحرک مبتذل مصداق سؤال و جواب شبانهٔ شیپورها در خانهٔ
دانشآموزی است که دربارهٔ اوقات فراغت خانوادهاش انشا نوشت. تعیین اینکه
آن فیلموسریالها حلال هم هست یا نه، نیاز به قدری صراحت از جانب صاحبان
فتوا دارد که فعلاً مصلحت نیست.
کسانی (مانند
نگارنده) گرفتار این عارضهاند که وقتی میکوشند خوشمزه باشند مخاطب روی در
هم میکشد که یعنی چه، تکراری و قدیمی بود؛ و وقتی با حالت عبوس بحث
کاملاً جدی میکنند دیگران قاهقاه میخندند.
برای مایی
که به طرز غمانگیزی ایرانی هستیم
نوعی توفیق اجباری است. شاید این تکه
نوار هم از قماش بحثهای ظاهراً
فاضلانهٔ نگارنده باشد که
برخی اهل نظر را به خنده میاندازد. انسان بهتر است آنچه
خود دارد ز بیگانه (مثلاً کمدینها) تمنـّا نکند.
ناصر خسرو که
آدمی بود، به بیان صادق هدایت، "صعبفکور"، با نوعی یبوست فلسفی سرود:
خنده از
بیخردی خیزد، چون خندم؟
که
خرد سخت گرفتهست گریبانم
9 بهمن 89
يادداشتهای 87
يادداشتهای
88
يادداشتهای
89
|