خودداری به‌عنوان نوعی کمال

دوستی نازنین و سخن‌سنج دعوتم می‌کند دربارهٔ سیمین دانشور فقید نظر بدهم.  می‌گویم ستایشگر قلمش بودم و هستم و خواهم بود اما اصحاب باصلاحیت قلم‌ودوات به تعداد کافی نظر می‌دهند و (به حکم واجب کفایی) تکلیف از بندهٔ‌ کمترین ساقط است.

 

بعداً در ارتکاباتم جستجو می‌کنم و مطلبی می‌یابم که درست دو سال پیش دربارهٔ دانشور قلمی کردم.  یادم هست آن موقع یکی‌دو روز در فکر بودم واقعاً هواکردن این مطلب لازم است؟

 

شاید بیشتر خطاب به اهل جراید بود که آدمها را به حرف‌زیادی‌زدن نیندازند و بگذارند زندگی‌شان را بکنند.  سالهای هفتاد من هم به احمد شاملو توصیه می‌کردم این‌قدر مصاحبه نکند و در جواب هر سؤالی آسمان‌ریسمان نبافد.  و یاز یاد ‌آمد سالهای 58 و 59 به غلامحسین ساعدی می‌گفتند، می‌گفتیم، می‌گفتم چرا نمی‌نویسد؟

 

خوب، لابد دلش نمی‌خواست.  زور که نیست.  از آن طرف می‌گویند ننویس و نگو وگرنه پدرت را درمی‌آوریم.  از این طرف می‌گویند یاالله بگو وگرنه آدم پیزُری ِ بی‌مصرفی قلمداد می‌شوی.

 

بار دیگر به این نتیجه می‌رسیم که وقتی حرفها را زده‌اند و می‌زنند، به‌عنوان مادر عروس لازم نیست حتماً پشت تریبون بروی.  همه چیز همگان دانند.  اگر عقابهای سنگین‌وزن خیلی که حرف بزنند پَر می‌ریزند، پشه‌های لاغر بهتر است خودشان را سنگین نگه‌دارند.

19 اسفند  90

 

یادداشت‌های 91

                90

                89

                88

                87

 

 

صفحۀ‌‌‌ اول    كتاب   مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X