کانالهای آمرزش
هر بار تابوت
درگذشتهای را به لژهای گورستان راه نمیدهند این سؤال
شنیده میشود: اجازهٔ خاکسپاری در قطعههای هنرمندان و نامآوران با کیست و شهرداری
(به طور دقیق: شورای شهر تهران)
این وسط چکاره است که سنگاندازی میکند؟
از مقام پیشین ارشاد نقل
کردهاند که قطعهٔ هنرمندان به وزارت ارشاد
تعلق دارد ــــــ نوعی یارانه به مخارج عزیمت ابدی اهل قلم و دوات و تیارت و مزغان و غیره. حرف از نظر اداری و تخصیص بودجه میتواند درست
باشد. اما هنگام تشویق جنازه
نمیتوان با یک مشت ادارهجاتی بگومگو
کرد که فلان قطعهٔ گورستان
ربطی به بلدیه ندارد.
در عمل، شهرداری صاحب
اختیار همه جای گورستان است. اگر لازم شد پدر زندهها را هم از گور
در میآورند، تا چه رسد به جلوگیری از دفن اموات.
همانند کانال سبز که زمانی مسافران ورودی فرودگاه را
از اظهار بهای کالای همراه
معاف میکرد، کانال مشاهیر یعنی
متوفیٰٰ
یا متوفیه عوارض خروج نپردازد و
چیزی از کیسهٔ عوارضگیرها برود.
وزیروکیل و بلدیهچی
اگر هم از قضا
تا حدی آزاداندیش باشد
همچنان حضور تهدیدآمیز گروههای فشار را احساس
میکند. حتی در مورد مردگانی که از
مرحلهٔ بازجویی نکیرومنکر و تفهیم
اتهام گذشتهاند،
"حرمت پیران
میوهی خویش بخشیده"،
به گفتهٔ مهدی اخوانثالث،
"عرصهی
انکار و وهن و غدر و بیداد است" و
سنگ گور
آنها را مکرر با پتک خرد
میکنند.
در وقت ضرورت
میتوان راههایی جدید یافت. در چند شهر بزرگ ایران برای شستشوی
خودکار مردگان دستگاههایی نصب کردهاند و به منظور پرهیز از برانگیختن
مخالفت اصحاب دیانت، قدمبهقدم با احتیاط پیش رفتهاند تا شائبهٔ بدعت و
لامذهبی پیش نیاید: در حالی که مردهشو از این جسد سراغ آن یکی میرود، آیا
مجاز است که او ثابت بماند و جسدها روی تسمهنقاله حرکت داده شود؟ با
رعایت جوانب شرعی
و احتیاط بلی. پس
برای همراهی با مدرنیته در حیطهٔ آمرزش، میتوان
نوعی کارواش ِ
فول اتومات ِ انسانی
ساخت و متوفیٰٰ را شکلاتپیچ
رهسپار ابدیت کرد.
گام بعدی میتواند این
باشد: در حالی که هر متر مربع قبر چندطبقه را باید به نرخ گزاف زمین شهری
خرید، آیا مجاز است میـّت را فشرده کنند تا در تخصیص زمین صرفهجویی شود؟
با رعایت جوانب شرعی
و احتیاط بلی. تقلیل میـّت به یک کیلو مجاز است؟ با
رعایت جوانب شرعی
و احتیاط بلی. صد گرم چطور؟ تبدیل شادروان به یک شیشه خاکستر
و گذاشتنش بالای طاقچه چطور؟
شهر تهران در سهکنجی
ِ
کوهها و کارخانهها و کویر گیر افتاده و در حالی که قرار است جمعیت آن
چندین برابر
شود لابد گورستانهای جدید
احداث خواهند کرد. اما کجا؟ مدتهاست
اجساد را کشویی
و ساندویچی روی هم میچینند و پس از مدتی یکی دیگر.
ترافیک سرنوشت بشر در
جامعهٔ بیطبقهٔ توحیدی: از قوطیهایی آجری
موسوم به آپارتمان در ساختمانهایی
طبقاتی به پارکینگ طبقاتی به قبرهای طبقاتی.
شهرداری وقتی اجازهٔ دفن
جسدی در لژهای
VIP
نمیدهد یعنی متوفیٰ
صلاحیت ندارد در شمار شفاعتشدگان
و آمرزیدگان باشد و
رتبهٔ کارنامهٔ آخرتش دو رقمی نیست. پس چه فرقی میکند
بخشی از آنچه برای خرید زمین
دفن فرد ِ سستایمان هدر
میرود صرف خاکستر کردنش شود تا پتکبهدستها
هم
ناچار نباشند نصف شب سنگ
قبر بشکنند؟
واعظ سالن برگزاری مجالس ختم باید دارای مجوز
اطلاعاتیــامنیتی برای رفتن پشت میکرفن باشد (این سالنها را هرچه
چسبیدهتر به چلوکبابیهای بزرگ میسازند). شهروندانی معترضند چرا
مبالغی هنگفت باید پرداخت تا چیزی شبیه خطبهٔ دولتی به خورد حاضران بدهند
اما بازماندگان اجازهٔ حرفزدن نداشته باشند. با افزایش شمار
ناراضیان، گذشتن از
خیر سالنهای شبهمسجد،
و کلاً مجلس ترحیم، رایجتر میشود.
استفتا
همواره مرحلهٔ پس از حدوث شرایط جدید
و جاافتادن شیوهای نو
است. جامعه راه خودش را میرود و
حافظان سنت هم نهایتاً
بناچار با زندگی عرفی
همراهی میکنند.
صاحب فتوا، به حکم حرفهاش که
حفظ سنتهای الهی است،
معمولاً نسبت به تغییر تلقی شدیداً منفی دارد و به هرچه بوی بدعت بدهد "نه!
نه!" میگوید. اما وارث دشکچهٔ او
وقتی ببیند وجوهات اهل بازار
درهرحال راه خود را به کیسهٔ رقیبان کج کرده،
وا میدهد و
همرنگ جماعت میشود.
تجسم کنیم
روزگاری حجتالاسلام
دکترهای صفرکیلومتر با عمامهٔ چین
پلیسه در تلویزیون وطنی داد
سخن بدهند که
لا اکراه فیالدّین، و سوزاندهشدن جسد فرد مسلمان جزو
حقوق شرعی اوست.
انسان حتی اگر متخصص عالم غیب
باشد محکوم به غافلگیرشدن
در برابر آینده است.
20 دی ماه 91
یادداشتهای 91
90
89
88
87
|