قدرتهای خیابانی

کنار ایستگاه مترو تجریش چند خانم با حرارت به چیزی اعتراض می‌کنند.  نزدیک آنها هم که می‌رسم صدایشان در غرش کمپرسور شنیده نمی‌شود.  از کارگرها می‌خواهم ماس‌ماسک را ساکت‌ کنند و  می‌پرسم دارند چکار می‌کنند.

 

مجسمهٔ زردرنگ مردی دْهل‌زن در  اندازهٔ طبیعی در لباس محلی دَمَر در پیاده‌رو افتاده است و دارند نوازندهٔ سُرنا را هم از جا می‌کنند.

 

اوایل دههٔ‌ٔ ٨٠ پس از استیلای پاچه‌ورمالیده‌های خداجو بر شهرداری تهران، پردهٔ بزرگ نمایش دیجیتال ابتدای خیابان دربند، آن طرف همین میدان، را شبانه کندند و بردند.  

 

در جواب اعتراض رهگذران که این مجسمه‌ها چه عیبی دارد که باید جاکن شود، کارگرها می‌گویند دستور آقای شهردار است.  می‌گویم پس لطفاً رو به یکی از دوربینهای مداربستهٔ میدان بایستند تا فردا صبح وقتی گفته شد معلوم نیست چه کسی این کار را کرده قیافه‌شان برای مقامهای امنیتی واضح باشد.  می‌خندند و با خوشرویی تکرار می‌کنند دستور آقای شهردار است.  تردید دارم بدانند دستور چه کسی است.  من هم نمی‌دانم.

 

در کشورهای اسلامی ماجرای تندیس‌زدایی هم تمامی ندارد ــــ‌ نه تنها تندیس آدمها، که حتی مجسمهٔ اسب.  اما یک تفاوت بین نوع مناقشه مثلاً در عربستان و یمن و پاکستان و در ایران این است که آن‌جاها شاید قدری پایبندی به اصول (که ناظرانی حمل بر تعصب می‌کنند) بتوان دید.  در این‌جا مشکل بتوان چنین برداشتی کرد.

 

پیش از هواکردن مطلبی دربارهٔ محمد حسینیبهشتی، به توصیهٔ دوستی به خانهٔ آیت‌الله فقید کنار کانال خیابان ظفر سر می‌زنم.  آنچه را در این به‌اصطلاح موزه می‌بینم هیچ نمی‌پسندم اما درست به همین سبب حتی در پانویس مطلب ذکری از آن نمی‌کنم تا شائبهٔ خلط مبحث و ایراد بنی‌اسرائیلی پیش نیاید.  بحث ریشه‌های فکر و پیامدهای عمل فرد ربطی به تغییر شکل خانه‌اش پس از او ندارد.

 

چشمگیرترین قسمت آن، مجسمه‌هایی است از حاضران جلسه‌ای ظاهراً در سال ٥٧.  تندیس میزبان بفهمی‌نفهمی درشت‌تر  از سایر باشندگان است.  شاید در عالم واقع نیز چنین بوده.

 

در جاهای دیگر حتی از امام راحل مجسمه ساخته‌اند.  و این غیر از ماکت مقوایی است (تهران کنار هواپیمای واقعی؛ در مشهد این یکی هم مقوایی).  پیداست در این مورد هم که تصویر و پیکرسازی شرعاً جایز هست یا نیست اتفاق نظر وجود ندارد.  فتاوی، مانند بسیاری موارد دیگر، مبهم و قابل قبض و بسط دلبخواهی است: چنانچه اسباب فساد و گناه شود مجاز نیست.

 

ماجرای دنباله‌دار مجسمه‌بازی آنجا جالب‌تر می‌شود که نه نصب‌کننده‌ها کوتاه می‌آیند و نه قلع‌ و قمع‌کننده‌ها.   بگرد تا بگردیم.  پیداست طرفین دعوا قدرت دارند.  و قدرت در ایران معاصر یعنی قدرت خیابانی: ما مجهز به الله‌ و اکبریم، در مقابل ِ ما مجهز به فـِر ِز و کمپرسوریم.

 

نمود نبردی است نهایتاً بر سر تصرف مناصب به نیت چنگ‌انداختن بر منابع مالی.  حداکثر مقدار ممکن سرقت و چپو در کوتاه‌ترین زمان.

 

شاید روزگاری حمله و ضدحمله در عرصهٔ زورخانهٔ خیابانهای امروز ایران را با تعداد مجسمه بیان کنند: فلان باند به اندازهٔ نصب ده مجسمه پیشروی کرد، اما بهمان دار و دسته با کندن یک‌ونیم دوجین تندیس و سردیس پاتک زد.  نوعی شطرنج با مهره‌هایی در اندازهٔ واقعی هیکل انسان.

١٨ فروردین ٩٣

 

یادداشت‌های ٩٣

                ٩٢ 

                ٩١

                ٩٠

                ٨٩

                ٨٨

                ٨٧

 

 

صفحۀ‌‌‌ اول    كتاب   مقاله / گفتگو/ گفتار          لوح   فهرست مطالب   سرمقاله‌ها

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X