تجربههای تکرارناپذیر
اعتبار اصل علمی، برخلاف معجزه، به تکرارپذیری آن است. مثلاً
جوشآمدن آب در درجه
حرارتی معین در ارتفاعی معین از سطح دریا.
اما کمتر عمل یا اقدام یا پدیدهای را که
محصول موقعیتی اجتماعی یا روابطی
بین افراد باشد بتوان در زمان و مکانی متفاوت عیناً تکرار کرد. تغییر
در چندتا از صدها عنصر و عامل سبب دگرگونی شرایط پیشین و نهایتاً مانع
موفقیت در چنان تکراری
میشود.
رودخانهای که اکنون در آن
پا میگذاری همانی
نیست که یک روز و حتی یک
دقیقهٔ پیش بود. گذشت و رفت آبی که در آن غوطهور شدی.
یگانهبودن شرایط را در مورد تجربهٔ
جوامع گوناگون در زمینهٔ
تحولات اجتماعی
و انقلابهای سیاسی نیز
میتوان دید. یا حتی در کاری مانند، بهاصطلاح رایج در ایران امروز،
روزنامهزدن.
خوابوخیالهای بنیانگذار روزنامهای در تهران دههٔ 1340 برای
احیای همان نشریه در دههٔ 1990 را به "آب در هاون کوبیدن" تشبیه کردم.
چرا آنچه با
امکانهای محدود و حروفچینی سربی در
ایران میسر بود با ابزار مدرن
آمریکا میسر نباشد، حتی با همکاری شماری از کسانی که در قبلی کار
کردند؟
در پی هواشدن آن مطلب،
روایتی به دستم رسید دربارهٔ نشریهٔ دوم، آیندگان لوس آنجلس.
یکیدو هفته
بسیار کوشیدم تصاویری از آن بیابم. بیثمر بود.
دورهٔ آیندگان اولیه برای اهل تحقیق قابل دسترسی است.
همزاد بعدیاش "تو گفتی ز مادر نزاد".
به چندین نفر از اهل تحقیق نوشتم و برخی از آنها پاسخ دادند از کسانی دیگر
یاری خواستهاند. تاکنون محض نمونه حتی یک تصویر
از آن همه بایگانی و
کتابخانه و مخازن اطلاعات
در آمریکا و جاهای دیگر
به دستم نرسیده است.
چرا؟ میتوان صد دلیل آورد. یا هیچ دلیلی نیاورد: واقعیت زندگی
همین است که میبینیم.
نمونهٔ اولیه در روزگار خودش از جایگاهی
برخوردار بود قیاسناپذیر با موقعیت همزاد بعدی. نوشتن در آن وزنی
داشت و خوانندگانی
که میخریدند، میخواندند، اهمیت میدادند و نسخههایش
را نگه میداشتند.
دومی
بهخودیخود وزن داشت اما خریدار و
خوانندهٔ اهل نظر به اندازهٔ
کافی نداشت. در ردیف اوراقی چاپی برای سرسریدیدن و بیدرنگ فراموشکردن،
کلاً دربارهٔ کسبو کارهای ایرانیان محلهٔ وستوود لوس آنجلس و
حومه، گرچه حتی از این هم کمنصیب بود.
هیچ قدرت قلمی، گسترهٔ بینشی و
استحکام بحثی نمیتوانست
ستونهای آگهی فروشگاه و
دفتر و مرکز خدمات مهاجرت را تبدیل به نشریهای کند که کسانی با دقت
بخوانند و بخواهند نگهدارند.
نشریهٔ
قبلی بر فراز جامعهٔ زمان خویش
بود و
نویسندگانش سرگـُل هرم فکری
وطن خویش بودند. نشریهٔ
اخیر ته ِ جامعهٔ میزبان
بود و نویسندهاش در جایگاهی
مادون مشاغلی از قبیل صاحب مطب و دفتر وکالت و مهاجرت و سالن زیبایی و
بدنسازی و چلوکبابی و قنادی؛ فقط اندکی بالاتر از پیک
پیتزا، چمنزن و شیشهپاککن.
عامل تعیینکنندهٔ بسیار مهم،
عقبه است: زنان و مردانی جوان که با انتخاب آزادانه به حرفه، رشته یا عـُلقهای رو
بیاورند و به آن تداوم دهند و غنا بخشند.
در همان سالها
زمانی که به نگارنده پیشنهاد کاری مشابه در همان شهر دادند گفتم تا وقتی
جوان درسخواندهٔ ایرانیتبار
آمریکایی، بخصوص در کرانهٔ شرقی آن کشور، به هر دلیلی دنبال چنان کاری نرود، رجزخوانی
و
معرکهگیری
یک مشت آدم خارج از ردهٔ
متوسط برای امیدوارکردن مشتی آدم خارج از ردهٔ متوسطتر، در این باره که
بزودی به ایران برخواهند گشت تا املاکشان را پس بگیرند و بار دیگر رئیس
شوند، یعنی کشک (صفحهٔ 15 این
متن).
این
روایت
کوتاه تصویری است از اشتباه
محاسبهٔ فردی
بلندپرواز که خیال کرد میتوان کیمیاگرانه از کشک تعالی آفرید،
اما از رأس روزنامهٔ ماندگار خویش سر از ذیل
یلوپیج درآورد. اصرار به دوباره شنا کردن در
آنچه میپنداشت ادامهٔ همان رودخانه است شاید غمبارترین خطای زندگیاش بود.
14 خرداد 94
یادداشتهای
٩٣
٩٢
٩١
٩٠
٨٩
٨٨
٨٧
|