صفحۀ یک از سه صفحه

 

 هتل

ایام محبس در کنار اهل قشون

 

 

بالاخره آمدند.  مى‌دانستيم در كمينند اما به اين زودى انتظارشان را نداشتيم.  پس از پيروزى چشمگير در ماجراى تعطيل يك‌هفته‌اىِ ارديبهشت، خيال مى‌كرديم دست‌كم تا انتخابات رياست جمهورى فرصت انتشار هست.

جمعه 12 مرداد 58 انتخابات مجلس بررسى پيش‌نويس قانون اساسى (بعدها مشهور به خبرگان) برگزار شد.  يكشنبه 14 مرداد آخرين تعطيل رسمى به مناسبت روز مشروطيت بود
.1

 

 

 

 

 

صبح سه‌شنبه حوالى ساعت 10 با ديداركننده‌اى صحبت مى‌كردم. عضو حزب سوسياليست دانمارك و سردبير نشريهٔ آن بود و مى‌خواست بفهمد در ايران چه مى‌گذرد و كى‌به‌كى است. در كشورى كه منفجر مى‌شود، آدمها ناگهان زبان باز مى‌كنند و چنان با حرارت دربارهٔ وقايع پنجاه و صد و حتى هزار سال پيش بحر طويل مى‌بافند كه انگار همين ديشب اتفاق افتاده و شخصاً حضور داشته‌اند.  در چنان شرايطى، سر درآوردن از اوضاع براى اهل محل هم دشوار است، تا چه رسد ناظر خارجى.

براى مهمان دانماركى اجمالا توضيح مى‌دادم خطوط كلى قضاياى سياسي‌ـتاريخى ايرانيها چيست و هر كدام چندتا روايت دارد ــــ كه سر و صداهايى به گوش رسيد.  در راهرو دفتر روزنامه ازدحام و همهمه و درخواست چاپ بيانيهٔ ” آيندگان موضعش را مشخص كند“ غيرعادى نبود.

كسى در را باز كرد و وسط اتاق پريد.  شلوار كميته‌ـپاسدارى به پا داشت. نگاهى به ما دو نفر انداخت و لحظه‌اى درنگ كرد.  بعد چند كشو از رديف كابينت‌هاى فلزى را تندتند و سرسرى باز كرد و محكم و باسروصدا بست و برگشت و از اتاق بيرون رفت.  رفتارش بيشتر به كنجكاوى، سرك‌كشيدن، ترساندن و نوعى اعلام اشغال شبيه بود تا بازرسى ِ جدى.

دانماركى پرسيد خبرى شده؟ گفتم تمام شد.  پرسيد چه چيزى؟ گفتم روزنامه را بستند.  پرسيد حالا چكار مى‌كنيد؟ گفتم ما كارى نمى‌كنيم، آنها احتمالا ما را مى‌برند.  پرسيد كجا؟ گفتم زندان.

نمى‌دانم زندان‌رفتن به‌همين‌سادگى برايش عجيب‌تر بود يا خونسردى من.  در كشور او زندان يعنى اعلام جرم بر پايهٔ مواد قانون و وكيل مدافع و جلسات طولانى دادگاه و معمولا هيئت منصفه و حكم محكوميت و درخواست تجديد نظر.  چشمهاى طفل معصوم ِ متمدن (شايد از تصور اينكه نيم‌ساعت بعد ما را سينهٔ ديوار بگذارند) پر از حيرت و وحشت شد.

حرف قبلى‌ام را كمى ادامه دادم اما ديدم گيج و مبهوت است و كوتاه كردم.  گفتم جهان سوم كه حرفش را شنيده يعنى همين؛ و اگر مطلبى به انگليسى دربارهٔ ايران چاپ كرد برايم بفرستد(لابد با خودش فكر كرده: به كجا؟).

كنجكاو مى‌نمود و پابه‌پا مى‌كرد بماند، اما بهتر بود هرچه زودتر برود.  سوژه به دست ارشادچى‌ها مى‌داد كه همان شب با قيافهٔ صددرصد حق‌به‌جانب در تلويزيون به اطلاع برسانند بچه‌هاى هميشه‌هوشيارمان با مراقبتهاى ايثارگرانهٔ شبانه‌روزى مچ جاسوس سيا و نويسندهٔ آيندگان را سر بزنگاه حين مبادلهٔ چمدان دلار با اسناد سرّى اطلاعات طبقه‌بندى‌شدهٔ نظامی و نقشهٔ لوله‌هاى نفت گرفته‌اند و دفتر روزنامه به همين دليل مهر و موم شده است.

 

 

كارتهاى شناسايى را ديدند و ده نفر را جدا كردند.2  بقيهٔ اعضاى تحريرى و ادارى را گذاشتند بروند.

 

ما را سوار مينى‌بوس كردند و به پادگان عباس‌آباد بردند.  دو سه روز در حياطى كوچك چسبيده به محوطهٔ اصلى سربازخانه يله بوديم.  حتى اجازه دادند از حمام قديمى‌اش استفاده كنيم.  بعد به بازداشتگاه دژبان لشكر گارد در لويزان منتقل‌مان كردند ــــ مكانى پائين‌تر از سطح زمين، با پنجره‌هايى ميله‌دار كه همسطح كف محوطه‌اى شنى بود.  مجموعاً در حد مسافرخانهٔ تازه‌سازِ تميز، و جز دريچهٔ كوچكى روى درِ ورودى و پيچ‌بودن پايه‌هاى سه‌چهار تخت هر اتاق به كف آن، قيد و بند شديد نداشت.  ظاهراً بازداشتگاه دژبان لشكر گارد براى افسران ارشد و امراى ارتش بود.  پذيرايى‌شدن در حد تيمسارها را براى خودمان طبيعى مى‌دانستيم، گرچه تيمسارها حالا ديگر آدمهاى مهمى نبودند.

درخواست كرديم درهاى سه چهار اتاقى را كه ما در آنها بوديم نبندند.
 موافقت كردند اما بعد از يكى دو روز گفتند چنين كارى خلاف مقررات است.

مهمانان ديگر بازداشتگاهِ نـُقلى تا اين اندازه سرحال و بى‌خيال نبودند. دو نفرشان را يادم هست. يكى كه نمى‌گذاشتند با ما و ديگران قاطى شود از پشت پنجرهٔ كوچك روى درِ اتاقش مرا صدا زد.  خودش را تقى شهرام از سازمان پيكار معرفى كرد و گفت نوشته‌هاى مرا با دقت مى‌خواند.  مسبب انشعاب در سازمان مجاهدين خلق شناخته مى‌شد و سال بعد اعدامش كردند.

بازداشتى ِ ديگرى كه معمولا مقسّم ِ غذا بود با صداى بلند و تلفظ غليظ ذال و ظا وعين وغين نماز و دعا مى‌خواند.  بعدها كه بيرون آمديم شنيدم در روزنامه عكسش را چاپ كرده‌اند همراه اين توضيح كه مشهور به ”كارلوس“ و متهم به كلاهبردارى است، هركس شكايتى دارد و الى‌آخر.

 

 

چون ممنوع‌الملاقات بوديم، ليستى بلند براى خريد داديم شامل راديو ترانزيستورى.  وقتى بسته‌هاى دستمال كاغذى و باكسهاى سيگار و ميوه و بيسكويت و روزنامه و مجله را آوردند، راديو ترانزيستورىِ آكبند يك‌موجى هم ميان آنها بود.  متنى هم نوشتيم خطاب به دادستان كل و كانون وكلا و سنديكاى روزنامه‌نگاران. پولى را كه براى هزينهٔ ارسال تلگرام داديم برگرداندند و گفتند موافقت نشده، اما متن را لابد در پرونده گذاشتند.

نگهبانها پسرهاى كم‌سن‌وسال خوش‌خلقى بودند.  در ”بهار آزادى“ حتى بازداشتگاه شبيه نوعى هتل درجه سهٔ تميز بود كه در آن مى‌توانستى راديو ترانزيستورى سفارش بدهى و درخواست كنى در اتاق را نبندند.  يكى از اعضاى تحريريه را كه بى‌تابى مى‌كرد و خواب و خوراك نداشت پس از يك هفته ول كردند.

در آن روزها فرصتى هم براى لميدن و گپيدن با همكارانى دست داد كه پيشتر گذرا سلام‌وعليك كرده بوديم، از جمله، با نورالله همايون.  بازنشستهٔ وزارت دارايى و اهل ادبيات قدمايى بود و طبع شعر داشت. ماجراى منقبتى كه به مناسبت ولادت مولى‌الموحدين سرود و به آيندگان ادبى داد در جاى ديگر آورده‌ام، و اينكه زمانى خانه‌اش را گرو گذاشت تا روزنامهٔ پسرش تعطيل نشود.

 

 
آيندگان را چه كسى دستور داد ببندند؟ هيچ‌گاه مشخص نشد.  همين قدر توانستیم بفهميم كه از كميتهٔ‌ مركزى مستقر در ساختمان مجلس آمدند.  كسانى كه ممكن بود دستور داده باشند و بعداً توانستيم از آنها بپرسيم انكار كردند كه دخالتى داشته‌اند.  نظم در بى‌نظمى بود و قاعده‌اى جز اغتشاش و هرج‌ومرج وجود نداشت.

و چرا بستند؟ مى‌توان دلايلى يافت: با گذشت شش ماه، وقتش بود اوضاع سياسى تحت قاعده در آيد و هَرَس‌كردن مطبوعات بايد با آيندگان شروع مى‌شد. يا شايد راه‌افتادن كيهان آزاد و چاپ‌شدنش در چاپخانهٔ آيندگان براى صاحبان جديد كيهان قابل تحمل نبود و دست‌به‌كار شدند.

شايد بهتر باشد بپرسيم آيندگان اصلا چگونه توانست 163 شماره دوام بياورد و چرا آن را زودتر نبستند؟

 

 

در همان حال در خيابان
عصر يكشنبه 21 مرداد، پنج روز پس از توقيف آيندگان و بازداشت نويسندگانش، جمعيتى در زمين چمن دانشگاه تهران گرد آمد.  افرادْ ساكت روى زمين نشستند و، با فراخوان جبههٔ دموكراتيك ملى، قرار بود به سوى دفتر آيندگان (در خيابان جمهورى، سه‌راه فخررازى، قرينهٔ درِ اصلى دانشگاه) راهپيمايى كنند.

گروه مخالف وارد صحنه شد: ”يك كاميون قرمز رنگ كه حامل مقدار زيادى سنگ و آجر بود در خيابان انقلاب نرسيده به درِ دانشگاه (از سوى ميدان 24 اسفند) بار خود را خالى كرد و به سرعت از منطقه دور شد.  در همان لحظات اول سنگباران، تعدادى در حدود صدنفر مجروح شدند.... فحشهاى ركيك مى‌دادند كه براى
[رعايت] عفت كلام از درج آنها خوددارى مى‌كنيم.“  و باز: ”يك خبرنگار ما شاهد بود كه در خيابان انقلاب نرسيده به چهارراه مصدق به چندين نفر بانوى بدون حجاب اسلامى حمله شد و نسبت بدانها فحاشى‌هاى بسيار ركيكى انجام شد.
3

 

دامنهٔ درگيرى از خيابان انقلاب به فلسطين تا مقرّ نخست وزيرى در پاستور كشيد و شدت خشونت مهاجمان، حتى عليه زنان و دختران نوجوان، ركوردى تازه به جا گذاشت.  اين نخستين يورش و مقاومت از نوع خود در رژيم جديد بود و چند تحول تازه در خود داشت: جماعت در دفاع از حق آزادى انتشار، و نه فقط انتشار يك روزنامه معيّن، به ميدان مى‌آمدند. تلويزيون بسيار كوشيد به مردم بقبولاند كاميون آجر را طرفداران آيندگان و آزادى بيان كنار خيابان خالى كردند، اما حتى موجودى ارقه مانند قطب‌زاده هم نمى‌توانست وانمود كند چنين ادعايى را جدى مى‌گيرد.  براى خراب‌كردن ديگران چيزى مى‌پراندند و معمولا دست آخر به اين منطق متوسل مى‌شدند كه بالاخره چماقِ قلم هم بد است.

 

 

دوم، در برابر احترام و اعتبارى كه روزنامه‌خوان‌ها براى آيندگان قائل بودند، پيداكردن جادست براى بى‌اعتباركردنش آسان نبود. ”يك مقام آگاه دايرهٔ تحقيق دادستانى انقلاب تهران“، بدون ذكر نام، دربارهٔ مدارك موجود عليه آيندگان گفت : ”پاره‌اى از اين اسناد تحويل روزنامهٔ كيهان شده است.“ اما آن روزنامه پس از سى سال، دربارهٔ آيندگان هم، مانند بسيارى موضوعهاى ديگر، نمى‌تواند از اهانت و افترا و حملهٔ شخصى فراتر برود.

روزنامهٔ انقلاب اسلامى در سرمقاله‌اى ضمن محكوم‌كردن آيندگان نوشت: ”دادستان مدعى است هنوز پول به حساب آن روزنامه مى‌ريزند.  سند اين دعوى كجاست؟ و با وجود آن همه پول آگهى كه شركت نفت و ديگر مؤسسات دولتى روزانه به حساب اين گونه روزنامه‌ها مى‌ريزند، هنوز محتاج دريافت پول از ايادى
دشمنند؟“4

 

منظور از ”پول شركت نفت“ حق‌الدّرج آگهی معمولا ارزان دولتى بود كه وزارت ارشاد به نشريات پرتيراژ مى‌داد و از نظر قانونى براى استخدام و مزايده و مناقصه ضرورت دارد.

اما اشارهٔ سرمقالهٔ
 انقلاب اسلامى كلا سنجيده و منصفانه بود.  نشريات پانزده خردادى با واردكردن اتهامات سنگين به اشخاص ندرتاً موفق مى‌شوند خود را مطرح كنند اما هيچ‌گاه نتوانسته‌اند نشريه‌اى موفق از نظر تجارى بيرون بدهند.  تعجبى ندارد به اين فكر عادت كنند كه هر نشريه‌اى لاجرم زيان مى‌دهد و بايد، قيفى گشاد در دست، به آن پول تزريق كرد. وجوهات را موتور محركهٔ تاريخ و انگيزهٔ رفتار آدمها می‌بينند.  موفقيت تجارى و خودكفايى را باور ندارند و دنبال وجوهات زيرميزى مى‌گردند كه لابد از جاهايى مى‌رسد.

 

 

جمعه 19مرداد ده‌پانزده نفر كه خود را ”گروه ضربت دادگسترى“ معرفى مى‌كردند به زور وارد چاپخانهٔ  آيندگان شدند و به كارگران آن كه در محل كار خويش مانده بودند حمله كردند. روزنامه ٔ‌ انقلاب اسلامى زير عنوان "كاركنان متحصن آيندگان مورد حمله قرار گرفتند" و "6 نفر در حملهٔ قدّاره‌كشان زخمى شدند" از يك پاسدار مسجد سجاد (مقابل دفتر آيندگان) نقل كرد: ”چون آيندگان در مصادرهٔ دولت است، مردم جلوى چاپخانه جمع شده‌اند و مى‌خواهند وارد چاپخانه شوند.  البته به عقيدهٔ من اين مردم آن مردمى نيستند كه با بينش سياسى پشت سر آيت‌الله طالقانى نماز جماعت برگزار مى‌كنند، بلكه مردمى هستند از قماش شعبان بى‌مخ و عمّال ساواك.“5


كارگران چاپخانه شمارى از مهاجمان را به كلانترى بردند و در آن‌جا معلوم شد پسربچه‌ها را با مينى‌بوس از مازندران آورده‌اند.  اين تصوير آشناى پياده‌نظامِ زد و خوردهاى خيابانى بعداً دائمى شد.

سومين نتيجهٔ مهم آن وقايع، حمايت كارگران چاپخانه از تحريريهٔ روزنامه بود.  اعضاى تحريريه بيشتر با مديران سه بخش حروفچينى، تصحيح و رتاتیو چاپخانهٔ يادگاران سر و كار داشتند.
6  اما كارگران چاپخانه، از يك سو، تك‌تك اعضاى تحريريه را خيلى خوب مى‌شناختند.  از سوى ديگر، نتيجهٔ كار و خريداران و خوانندگان روزنامه را مى‌ديدند و نتيجه مى‌گرفتند كه روزنامه در جامعه نشريه‌اى معتبر، و در واقع معتبرترين، شناخته مى‌شود.

مدير بخش چاپ به خبرنگاران گفت: ”وقتى سر و صداى لايحهٔ مطبوعات و تصويب آن بلند شد ما گمان برديم كه امروز و فردا بايد فاتحه روزنامه را بخوانيم.  ساعت پنج در كيهان خوانديم كه لايحه تصويب شده ولى آنها ساعت يك بعد از ظهر آمدند.... مى‌خواستند چاپخانه را هم توقيف كنند كه ما نگذاشتيم و گفتيم اين‌جا خانهٔ ماست.... اينها حتى معلوم نبود مال كجا هستند.“

 

 

هفتهٔ بعد، دههٔ سوم مرداد، نتايج انتخابات مجلس بررسى پيش‌نويس قانون اساسى اعلام شد. در آستانهٔ افتتاح آن، تنشى كه از چند ماه پيش در آذربايجان غربى و شمال كردستان ادامه داشت به تشنج كشيد و در شهر پاوه به درگيرى مسلحانهٔ خونينى منجر شد.  آيت‌الله خمينى با عتاب تهديد كرد اگر مسئولين نجنبند از قم به تهران مى‌آيد و چوبه‌هاى دار بر پا مى‌كند.  بعدها فهميديم بيرون چقدر نگران ما بوده‌اند كه اگر واقعآ چنين شود براى جور شدن جنس هم كه شده ترتيب ما را مى‌دهند.

در ماجراهاى بعد از انتخابات خبرگان، آيندگان نبايد و نمى‌توانست وجود داشته باشد. عبدالرحمن قاسملو، يكى از سه نمايندهٔ منتخب آذربايجان غربى در آن مجلس بود. در كردستان از مدتها پيش درگيريهاى پراكنده جريان داشت اما قاعدتآ كردها با انتخاب قاسملو بايد دست نگه داشته باشند تا ببينند نتيجه چه خواهد بود.  در پاوه، شهرى صد هزارنفرى، عده‌اى طى تجمعى خواستار استقرار پاسدار در شهر شدند.  جمعيت برخى شهرهاى آن منطقه، مانند قـُروه و پاوه، مركب از ترك و كرد است و دامن‌زدن به كشمكشهاى قومى آسان‌تر است.  در محيطى متشنج پر از آدم مسلح و تفنگ آمادهٔ شليك، دشوار بتوان مشخص كرد اولين تير از كجا شليك شد.  در حمايت از آن گروه، با هليكوپترهاى نيروى زمينى نفرات شبه‌نظامى وسط شهر پياده كردند و زد و خوردى خونين در گرفت.  قاسملو را مقصر و تحت تعقيب اعلام كردند و آمدن او به تهران براى شركت در مجلس خبرگان منتفى شد.

 

 

آيندگان اگر تا آن زمان توقيف نشده بود به كندوكاو در واقعه مى‌پرداخت و سؤالهايى كه مطرح مى‌كرد براى صدبارتوقيف‌شدنش كافى بود: درگيرى خواست كسانى بود كه داراى نماينده‌اى در مجلس خبرگان شدند؟ كسانى كه برنده انتخابات نشده بودند خواهان درگيرى بودند؟ طرفين نزاع چه نظرى داشتند؟ نيروهاى دولتى در پاوه چه تعداد طرفدار محلى داشتند؟ هواپيماى اف‌ـ4 و هليكوپترى كه ادعا مى‌شد سقوط كرد با شليك چه سلاحى سرنگون شدند؟ نيروى هوايى تأييد مى‌كند كه واقعاً هواپيمايى سرنگون شد؟ اگر شد، سلاح ضدهوايى از كجا آمد و بعد به كجا رفت؟ مصطفى چمران، معاون وزارت دفاع، در پاوه چه مى‌كرد و نقش او در آن وقايع چه بود؟ افسران نيروى زمينى، كه دخالت مستقيم در درگيرى نداشت اما از هليكوپترهايش براى انتقال نفرات استفاده شد، چه نظرى داشتند؟ چرا پاوه براى درگيرى انتخاب شد؟

آيندگان، گرچه در كردستان خبرنگار دائمى نداشت، اخبار رسمى و واقعى را كنار هم مى‌گذاشت. كسانى از ماهها پيش معتقد به برقرارى حكومت نظامى در كردستان بودند (تا اوايل دههٔ 70، كردستان روزها در دست نيروهاى دولتى و شبها دست مردم محلى بود).

حضور چشمگير قاسملو در مجلس خبرگان به‌عنوان رهبر حزب دموكرات كردستان تحمل‌ناپذير بود.  كسانى مصمم بودند نگذارند پايش به تهران برسد.  فضا هنوز براى ترور يا حتى بازداشت او مساعد نبود و آن حضور چشمگير و دك‌وپز و كراوات و عكس و مصاحبه و سخنرانى به‌عنوان نمايندهٔ مردم در اولين مجلس جمهورى پيامدهايى غيرقابل تحمل داشت و اين سابقه را ايجاد مى‌كرد كه هر آدم ناجورى صرفآ به دليل رأى‌آوردنْ پشت تريبون برود و گـُل كند.

به‌مصداق الخيرُ فى ما وقع، در آن شرايط براى نويسندگان آيندگان بازداشتگاه لويزان امن‌ترين جا بود.  خود همين نكته كه تعطيل‌كردن آيندگان شش ماه طول كشيد به اين سؤالها مى‌ماند كه شاه چگونه سى‌وهفت سال جان به در برد، و جمهورى اسلامى چطور سه دهه سر پا مانده؟ اينها الطاف الهى است يا امتحان الهى؟ يا نتيجهٔ موازنه قوا: يك طرف خيلى قوى نيست اما آن اندازه هم ضعيف نيست كه به آسانى شكست بخورد.

بيرون، در سطح شهر، حوادثى ناگوار انتظار آن قلمزنان را مى‌كشيد. راديوتلويزيون قطب‌زاده صبح تا شب تكرار و تأكيد مى‌كرد در پاوه سر بريده‌اند. اين اتهام كه آيندگان به متجاسرين تعليم مى‌دهد سر ببُرند و نقشهٔ تأسيسات نظامى و لوله نفت چاپ مى‌كند به همان راحتى بود، و خلخالى به اشارهٔ چمران و ديگران شوراى سردبيرى و اعضاى تحريريهٔ روزنامه را دسته‌جمعى سينهٔ ديوار مى‌گذاشت.

 

 

شگفتا كه اسارت به دست نيروهاى اسلام انگار ما را از گردباد حوادث (يا به بيان كمتر ادبى: سگ‌كش شدن) در امان نگه داشت.  ما زنده از آنيم كه در گوشهٔ بازداشتگاهى تر و تميز آرام گرفته بوديم.  اگر انتشار روزنامه تا آخر مرداد ادامه مى‌يافت به احتمال قريب‌به‌يقين به لقاءالله پرتاب مى‌شديم.  گرچه ثبت‌شدن در تاريخ يعنى جاودانگى، به گفته وودى آلن، آدم بهتر است در آپارتمان خودش زنده باشد تا در دل مردم. ”تنِ ِ زنده و خندهٔ دشمنان/ به از كشته و گريهٔ دوستان.“

چند هفته بعد، انگار وودى آلن هم در صحنه حاضر باشد: هنگام انتقال‌مان از بازداشتگاه لويزان به زندان اوين در 17 شهريور، فيروز گوران، همچنان مجهز به كراوات، دستها را بالا برده بود تا بازرسى بدنى شود و در يك دستش همان راديو ديده مى‌شد.  نديدند، يا شايد ديدند اما حرفى نزدند.

ادامه در صفحۀ 2  

Å

 

 

  1سرخط خبرهاى انتخابات در سه شمارهٔ آخر آيندگان:

استقبال مردم از انتخابات در حد رفراندم نبود (وزير كشور)؛ موارد نقض آزادى انتخابات را به اطلاع مردم خواهيم رساند (اطلاعيه جنبش مسلمانان مبارز، جاما، ساش، سازمان مجاهدين خلق ايران)؛ به تخلفات دو حوزهٔ رأى‌گيرى رسيدگى مى‌شود؛ عليه ما توطئه كردند (حزب جمهورى خلق مسلمان)؛ شيخ صادق خلخالى: تنها به خودم رأى دادم! (در پى حمايت حزب توده از نامزدى آيت‌الله طالقانى، مسعود رجوى و ابوالحسن بنى‌صدر براى مجلس خبرگان، حزب توده اعلام كرد از نامزدى شيخ صادق خلخالى نيز پشتيبانى مى‌كند)؛ «نگذاشتند به ده نامزد رأى بدهيم» (شمارى از تهرانيهاى ارمنى اعتراض دارند كه در حوزه رأى‌گيرى دبيرستان طوماسيان، نارمك، از بلندگو اعلام شد اجازه ندارند به ده نامزد رأى بدهند و فقط مى‌توانند به يك كانديداى ارمنى رأى بدهند)؛ عباس حجرى، از كانديداهاى حزب توده: انتخابات خالى از نقص نبود؛ تقلب و تبليغات يك‌طرفه در اكثر حوزه‌هاى اخذ رأى وجود دارد (سازمان چريكهاى فدائى خلق)؛ حزب جمهورى اسلامى با مؤتلفين خود اكثريت آرا را به دست آورد (وزير كشور)؛ انتخابات كردستان از سوى جمعيتهاى سياسى مردود اعلام شد: مقامهاى دولتى را متهم به توطئه كردند؛ در كردستان82 هزار رأى به صندوق ريخته شد، يك ميليون كُـرد در انتخابات شركت نكردند؛ اعتراض آيت‌الله محلاتى به انتخابات فارس؛ مدارك موجود، هر بيطرفى را به مخدوش‌ بودن انتخابات واقف مى‌سازد (اعتراض مشترك پنج گروه ائتلافى جنبش، جاما، جنبش مسلمانان مبارز، ساش و مجاهدين خلق)؛ خطوط اساسى آئين‌نامه مجلس خبرگان: چهارنوع رأى‌گيرى با بلندكردن دست، قيام و قعود، رأى كتبى علنى و رأى كتبى مخفى ـــ براىتماشاچيان جايى پيش‌بينى نشده؛ آيت‌الله منتظرى در مصاحبه با مجلهٔ پارى ماچ: از پيشنهاد شوراى رياست جمهورى به جاى رئيس جمهورى دفاع خواهم كرد؛ حرب جمهورى خلق مسلمان: آراى مردم آذربايجان پايمال شده است؛ انجام انتخابات بدين شكل به هيچ عنوان صلاح مملكت و ملت نيست ـــ نزيه؛ گروههايى از مردم تبريز در تداركراهپيمايى اعتراض هستند؛ اعتراض جمعيت كردهاى مقيم مركز به انتخابات: بيشتر مردم كردستان نمايندگان خود را نه مى‌شناسند و نه اسمشان را شنيده‌اند؛ از نويسندگان خواسته شد مقدمهٔ قانون اساسى جديد را بنويسند؛ مسئول حزب جمهورى اسلامى آذربايجان به‌عنوان اعتراض به انتخابات استعفا كرد؛ همهٔ سازمانهاى ادارى استان چهارمحال بختيارى در اعتراض به نحوهٔ برگزارى انتخابات مجلس خبرگان تعطيل شد؛ آيت‌الله طالقانى همچنان در رأس نامزدهاى تهران است؛ تلفن خوانندگان: ''پاره‌ كردن اوراق تبليغات انتخابات آنچنان بُعد پيدا كرده بود كه حزب توده اوراق تبليغاتى خود را در بالاترين نقطه نصب مى‌كرد با اين حال، عده‌اى نردبان بلندتر پيدا مى‌كردند و اين اوراق هم نابود مى‌شد." #

 2 فيروز گوران، عميد نائينى و نگارنده (اعضاى شوراى سردبيرى)؛ هوشنگ گلمكانى (دبيرصفحهٔ گزارش)؛ على ذرقانى و هوشنگ طاهرپور (سرويس شهرستان)؛ شهروز جويانى (دبير صفحهٔ فرهنگ)؛ منصور سپهربند (عضو تحريريه)؛ هوشنگ اخلاقى و نورالله همايون (بخش ادارى و مالى).

 

عمید نائینی، نورالله همایون و نگارنده را به بند 3 اوین فرستادند.  سيروس همايون را بعداً به اوین آوردند. #

3روزنامهٔ  انقلاب اسلامى، 22 مرداد 58.  خيابان پهلوى تهران، که بعدها ولی عصر نام گرفت، در يكى دو سال اول رژيم جدید، مصدق نامیده می‌شد. #

4 همان، 20 مرداد  58. #

 5 همان جا. #

6  به ترتيب: فرحنام‌پور، تنباكوئى، خانلو. # 

 

 

صفحۀ‌‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار         لوح   فهرست مطالب   سرمقاله‌ها

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X