حضور آمریکا شبحی
عظیم و سایهگستر خواهد بود و این فقط مشکل
جمهوری اسلامی نیست. هر دولتی در ایران با
این
موقعیت دشوار روبهرو
بوده و هست و خواهد بود که متهم شود با حمایت آمریکا سر کار آمده است.
دوم، از نظر اقتدار و اعتبار باید با سفارت
آمریکا رقابت کند.
چنین نیست که سفارت آمریکا یک ساختمان و
سفیر و تعدادی کارمند باشد.
در ایران حرف آمریکا را بیش از حرف دولت
جدی میگیرند ــــ هر دولتی. سایهٔ سیاست آمریکا،
نفوذ آمریکا،
پول آمریکا، توطئهٔ آمریکا،
توصیهٔ آمریکا
و رابطها و جاسوسهای آمریکا
بر همهجا و همهکس گسترده است .
پس از مقالهٔ مشهور
مصطفی رحیمی فقید در آیندگان
٢٥ دی ٥٧، پرخوانندهترین
مطلب
اسفند جراید ایران مقالهای بود
در بیش از یک صفحهٔ لبالب با
عنوان "راز عقبنشینی گامبهگام آمریکا".
به نظر نویسندهٔ آن،
بازشدن در
ِ اسلحهخانهٔ
چند پادگان و کلانتری برنامهٔ دقیق
امپریالیسم علیه خیزش خلق بود تا نیروهای ضدامپریالیست
فشل شوند و انقلاب
به بیراهه بیفتد و ناکام بماند.
آن
مطلب تخیلی
را معتقدان به نظریهٔ
ابدی توطئه
در هوا قاپیدند و بلکه بلعیدند
زیرا میتوانست سندی محکم برای
باورهایشان به حساب آید.
اما در حالی که
حتی در میان
سیاسیون هیئت حاکمهٔ آمریکا کسانی سالیوان و کارتر و ونس را مسئول
”از دست
رفتن ایران“ دانستهاند، مشکل بتوان کل افکارعمومی ایرانیها را قانع کرد چنین نبود.
در اسناد
بیرونآمده از سفارت آمریکا
میخوانیم اوایل دههٔ هفتاد میلادی وقتی به گوش شاه
رسید مأموران سفارت از چند عضو جبههٔ ملی دربارهٔ
برنامهٔ سیاسیشان
برای ادارهٔ مملکت در شرایطی احتمالی پرسوجو کردهاند،
پیغام داد
هر دیپلماتی با
جبههٔ ملی و کلاً اپوزیسیون حرف
بزند
اخراج خواهد شد.
آمریکاییها کوتاه
آمدند. دستور رسید شاه را نرنجانند و مطابق میلش عمل کنند،
خصوصاً که برای نخستین بار طی سی سال حکمرانیاش از نظر اقتصادی روی پا
ایستاده بود و مدام کمک مالی برای ادارهٔ ارتش نمیخواست. چند سال
بعد متوجه شدند چه خطای بزرگی بود که به او اعتماد کردند و ایران را
به
دستش سپردند. در نیمهٔ دوم
سال ٥٧ در تهران دربهدر دنبال این بودند
که طیف فکری
مخالفان سرشناس شاه
چند رده دارد و چه کسانی با یکدیگر همراهند.
از یک دیدگاه، وقتی
شاه حرف از رفتن زد و فروپاشی دستگاه او شروع شد انتخاب کمتر بد به تشخیص
وزارت خارجهٔ آمریکا بازرگان و همراهانش بودند. در مقابل، از دید
کسانی که در شورای امنیت ملی معتقد به سرسختی بودند، سالیوان به شاه گفت برود و
قدرت را دودستی تحویل
مخالفانش داد.
درهرحال، نکته
بحث این است: سفیر
آمریکا دیپلماتی معمولی نیست که بتواند کنار بایستد و تماشا کند.
گذشته از وظیفهٔ حفظ منافع
کشورش در منطقه، در
نگاه مردم
ایران فصلالخطاب تلقی میشود. به
او توسل میجویند، نزدش شکایت
میبرند، حتی اگر تصمیم گرفته باشند با
سیاست دولت او مخالفت کنند به حرفش با دقت گوش
میکنند، و دولتش را داور
تعیین برندهٔ نهایی
میدانند.
زمانی که سفیر
آمریکا به شاه توصیه
میکند یا دست به کاری
مؤثر بزند یا کنار بکشد تا
اعتراضها و تظاهرات فروکش کند، شاه میپرسد
چه وقت باید برود.
در چنین موقعیتی، نمایندهٔ
ارشد دولت آمریکا،
چه سفیر و چه معاون فرمانده ناتو، خودبهخود
نایبالسلطنه و حکمران است.
برخی شعارهای
٥٧ روی دیوارها و پلاکاردها،
”مرگ بر کارتر خائن سگ زنجیری سیا“
و ”بعد از شاه نوبت آمریکاست“، به روشنی نشان از نوع نگاه رایج در ایران
داشت: حکمران واقعی ایران در کاخ سفید نشسته است.
این طرز فکر به آسانی عوض نمیشود زیرا دارندهٔ آن همواره پی شواهدی (مانند
خیالبافی کذایی که پیشتر به آن اشاره کردیم) میگردد تا ایمان به درستی فکر
خویش را حفظ کند. و جوینده یابنده است.
|