"از پشت شیشهها به خیابان نظر کنید"
به مصداق
"خلوتگزیده را به تماشا چه حاجت است"، در برجعاجبودن بهخودیخود
اشکالی ندارد، گرچه بد نیست شیشهها را تمیز نگه داریم و گهگاه به
بیرون و پائین
نگاهی بیندازیم.
خوشبختانه در
حصر خانگی نیستم اما بدون عذر محکمهپسند از خانه بیرون نمیروم. با
این همه، قدری حواسم هست در خیابانی که امتداد آن ناگهان بر من هم تحمیل
شده چه میگذرد.
سالهاست نوای
کلارینت و ترومپت و ساکسوفون را در عزاداری محرّم هم ممنوع کردهاند.
و از دو سال پیش به خرجدهها اخطار کردهاند اگر ملت را جمع کنند عواقب
کار به گردن خودشان است. یعنی اگر جماعت حرف دلشان را داد زدند، برای
حاجی ِ بازاری که دیگ بار گذاشته پروندهٔ اقدام علیه امنیت ملی تشکیل
میشود.
آنچه از پشت
شیشه میبینم حقیرتر از هر زمان دیگری است: فقط یکیدو دسته آدم پراکنده و
چند طبل پلاستیک. بومبوم بومبوم. این شاید فقط در قبایل بدوی
آهنگ عزا، سرود یا مارش محسوب شود.
ارقامی عظیم
به عنوان "کمک به مساجد" ریختوپاش و حیفومیل میشود اما از کسانی که در
شهر پرسه زدهاند میشنوم تبلور این ارقام در
قیمهپلو نذری طعم و رنگ
و بخاری حتی کمتر از سالهای پیش دارد. به بیان احمد شاملو (که عنوان
این نوشته سطری از شعر اوست) "چیزی فسرده است و نمیسوزد امسال/در سینه در
تنم."
در سایتها
دنبال اشارههایی به علت نسوختن روغن سهمیه و برنج پاکستانی در سینه در تن
خلایق میگردم. در پربیمترین روزهای ایران در صد سال گذشته،
حقیرترین انشاها متعلق به کسانی است که وانمود میکنند فرسفهٔ عاشورا را
درک کردهاند و سعی دارند به دیگران بفهمانند. بعید است به آنچه طبق
سفارش قلمی کردهاند مفتخر باشند.
چرا؟
چون آن اندازه احمق نیستند که فکر کنند دیگران یادشان نیست
همین
الان چه شماری بزرگ از آدمهایی که میتوانستند انشاهایی به مراتب بهتر از
آنها در این باره بنویسند در سالن و بند و انفرادی زجرکش میشوند. آن
زنان و مردان در شمار مظلوماناند یا در ردهٔ اشقیا؟
در برابر
سؤالی چنین مبرم، نشردادن مطالبی کلیشهای در مدح قیام عاشورا یا ستایش
اعتقاد صمیمانهٔ مردممان به برکات قیمهپلو نذری فقط نشانهٔ پفیوزی است.
16 آذر 90
يادداشتهای 87
يادداشتهای
88
يادداشتهای
89
يادداشتهای
90
|