از درون كميتهها و
نيروهاى مسلح جديد
جمهورى اسلامى تاكنون دستكم دو روايت مفصل انتشار يافته است، يكى در ايران
و دیگری در خارج (در
مطلبى ديگر به آنها پرداختهام). هر دو مجلـّد مملو است از همان
نوع اعتقاد به تأثير لقمهٔ شبههدار بر اهل منبر.
يكى از راويان كه رئيس تفنگدارهاى كميتهٔ مركزى بود قدرى محترمانهتر از آن
يكى كه به خارج رفته است از كنى ياد مىكند: ”خيلى از آقايان به بگيروببند
تمايلى نداشتند. گاهى با آقاى كنى بر سر بعضى مسائل از اين دست مشكل
داشتيم. مىگفت:
'اگر حكومت اسلامى ما شكست بخورد و از بين برود بهتر
است از اينكه ما بخواهيم با زور و با سرنيزه حكومت را نگهداريم.'
ايشان با اين طرز تفكر مىخواستند در همان سالهاى اول انقلاب مدينهٔ فاضله
به وجود آورند و از در رحمت خداوند وارد بشوند.“
همين راوى دربارهٔ منبرى ديگرى كه پس از كنى رئيس كميتهٔ مركزى شد
مىنويسد: ”قبلا اتاق رئيس كميته ميز قديمى و چوبى با نقش و نگاردار داشت.
وقتى آقاى ... آمد، آنها را كنار گذاشت و ميز شيشهاى به جايش نهاد، زير آن
هم يك تـْرِدميل قرار داده بود كه هنگام صحبت و كاركردن بازى هم مىكرد.“
ميز شيشهاى و ترِدميل مال مفت بود و دامتافاضاته مباح مىديد حالا كه
وعدهٔ الهى تحقق يافته است قدرى هم او خوش بگذراند.
مهم نگاه تفنگدار است به ميز بهعنوان نماد اقتدار. برخى اصحاب ديانت
با التقاط دشكچه و
ميز مسندى براى خود ابداع مىكنند ناهمخوان با عادت اجتماعى و ادارى: ميز
آرى، چون مظهر قدرت است؛ صندلى نه، چون علامت كبر است.
بسيارى از سنتىترها، خصوصاً آنها كه در
دستگاه ديوانى جايى ندارند، به دشكچه وفادار مىمانند. كسى كه با
پيشوند ”الاحقر“ امضا مىكند بهطور ضمنى ندا مىدهد: اينجانب بحمدالله به
بركت همين دشكچه و مقلدان مالدار و بدون آلودهشدن به ميز اداره، از حيث
اهميت بىمثلومانند مىباشم.
كسانى مانند آيتالله بهشتى با ميز و صندلى گردان پشتبلند مشكلى ندارند:
هرچه چشمگيرتر برازندهتر. امام راحل اساساً به ميز ادارى اهميتى
نمىداد. ميز كوتاه هميشگى را در اندرونى حفظ مىكرد و وقتى در برابر
دوربين تلويزيون روى مبل ساخت يافتآباد مىنشست ملافهاى روى آن مىكشيدند
به علامت اينكه چهارپايهاى است از براى جلوس، نه بيشتر.
كنى رياست دنيوى و اخروى ـــ ذوالرّياستينى ـــ را براى خويش طبيعى
مىدانست و نيازى به اثبات آن از راه ”حضور ملموس و مشهود“ پشت ميز
نمىديد. تلقىاش اين بود كه بايد كسانى را در مناصب وزارت و صدارت
گذاشت و خود، فارغ از جزئيات، به تمشيت كلى امور پرداخت. ميل نداشت
شخصاً نخستوزير باشد؛ ميل داشت به نخستوزير بگويد بايد چه بكند.
عبدالكريم سروش دربارهٔ بستن و بازگشايى دانشگاهها در دههٔ
۶۰ گفت ”از اعضايى كه بعداً به ستاد
انقلاب فرهنگى افزوده شدند يكى آقاى مهدوى كنى بود كه مدت كمى مىآمد.
ايشان نسبتاً حالت تحكم داشت و در ستاد براى خود موقعيت ويژهاى قائل بود.“
|