عالـَم به مثابهٔ سفرهٔ نذری

زمانی در بحثی به چند روش سرو غذا در مهمانی در ایران اشاره شد.  تغذیه در جایی مانند زندان و سربازخانه هم که شیوهٔ خودش را دارد.

 

جهان، به گفتهٔ سعدی، خوان نعمتی است بیدریغ و ضرورت پر کردن "این شکم بی‌هنر پیچ‌پیچ" اوقات روزانهٔ افراد را چنان نقطه‌گذاری می‌کند که عجیب نیست مفهوم تغذیه از حد عملی گوارشی فراتر رود و استعاره برای بسیاری چیزهای غیرخوراکی گردد.

 

حسینعلی منتظری زمانی که در حکومت جایی داشت هنگام ملامت کسانی که به نظر او برای رسانه‌های بیگانه "خوراک تبلیغاتی" علیه نظام اسلامی فراهم می‌کردند پنج انگشت را می‌گشود و موازی سطح زمین در جهت عقربهٔ ساعت به گردش درمی‌آورد: پانتومیم ِ برداشتن لقمهٔ به‌اصطلاح کله‌گربه‌ای از پیشقاب (یا بشقاب).  چرخش انگشتانش حکایت از عادت آدمی قدیمی و سنتی به غذاخوردن با دست داشت، وگرنه او لابد قاشقی را تجسم می‌کرد که فرد به سمت دهان خود یا دیگری می‌برد.

 

اما همهٔ آدمهای سنتی و ارزشی هنگام دفاع از کیان نظام اسلامی انگشتانشان را با حالتی مقدمهٔ لیسیدن به گردش درنمی‌آورند.  عمل تغذیه و تناول در کلمهٔ سفره مستتر است و نشستن بر سر آن یعنی ارتزاق و مدیون سخاوت بودن.

 

اینکه جهان ِ باقی خوان نعمت معرفی شود عمری به قدمت دین و مفهوم بهشت دارد.  وضع موجود هم ممکن است به سفره‌ای تشبیه شود که تغذیه‌شوندگانش موظفند شکرگزار نعمات نظام باشند و حین دولـُپی بلعیدن "از همدیگر دوستانه انتقاد کنند" لیکن مبادا سر سفرهٔ مقدس نمکدان بشکنند.

 

اشارات اهل سورچرانی را می‌توان شنیده و نشنیده فراموش کرد.  اما سخن دانشمندی که در حکم رابرت اوپنهایمر و عبدالقدیر خان ایران است احتمال دارد در خاطر بماند:

 

دو سفره در دنیا برپاست.  یکی همان است که خواص یعنی برخی کشورها که خود را جامعهٔ جهانی می‌دانند در آن نشسته‌اند و دیگری سفرهٔ عوام است؛ مساله این است که ایران از سر سفرهٔ عوام پا شده و می‌خواهد بر سر سفرهٔ خواص بنشیند و آن‌ها نمی‌گذارند اما بالاخره یک شکافی را برای نشستن پیدا کرده است. ما قادریم در مجموعهٔ ابعاد به نقطهٔ قابل قبولی برسیم و بر سر سفرهٔ خواص نیز بنشینیم.

 

چنانچه روزی رژیم اسلامی ایران ادوات هسته‌ای رو کند، گویندهٔ آن جملات در شمار کسانی است که یحتمل دهها مجسمه از آنها در کوی و برزن نصب خواهند کرد و چه بسیار مدرسه و دانشگاه به نامشان شود.  خواست سیمای ماندگار این است که کشورش را از سر سفرهٔ عوام‌کالانعام (اکثریت قریب‌به‌اتفاق کشورهای دنیا) بلند کند و از طریق "شکافی" که برای نشستن پیدا شده سر سفرهٔ خواص (یعنی دارندگان آن چیز انحصاری و ممنوع) بنشاند.

 

"شکافی برای نشستن" اشارتی است به طرز نشستن یا در واقع چمباتمه‌زدن و توی هم چپیدن جماعت کنار سفرهٔ ولیمه و نذری.  جایی سی‌چهل سانتی، همین قدر که چهارپنج دقیقه دست آدم به دیس پلو و بشقاب برسد کفایت می‌کند.

 

دو نکتهٔ مهم از نظر دانشمند محترم دور مانده است.  "خواص" جهان در اطراف سفره چمباتمه نمی‌زنند و سر میز ضیافت استیک‌بار جهانی دنبال "شکاف" گشتن معنی ندارد.

 

روی چنان میزی نه سفرهٔ پلاستیک، که رومیزی مرغوب پارچه‌ای می‌گسترانند،‌ هر مدعوی صندلی مشخصی دارد و بین صندلیها فاصلهٔ کافی رعایت می‌شود.

 

هول‌هولکی و نجویده‌ بلعیدن ِ حداکثر غذای ممکن در حداقل زمان هم مطرح نیست و لذت‌‌بردن و چشیدن از غذاهایی متعدد که با تأنی و یکی‌یکی سرو می‌کنند جزو فرهنگ مرفهین بی‌درد و جهانخواران است.  احتمالاً عبدالقدیر خان، قهرمان کورکچل‌های هسته‌ای، نیز زمانی که نقشهٔ دزدیدن اسرار اتمی از هلندیها می‌کشید با ترتیبات میز خواص و طرز نشستن سر آن آشنا شد.

 

دوم و بسیار بدتر از آن، سر میز استیک‌بار مایعاتی سِرو می‌شود غیرقابل تحمل برای انسان ارزشی. همین طور حضور نسوان مکشوفهٔ‌ نامحرم.

 

آخرین بار که یک مقام ایرانی در خارجه سر چنان میز استکبارآلودی نشست سال 77 بود و در داخل غوغایی به پا کرد که بعید است در حیات ِ (به پیش‌بینی خلخالی) ده‌هزار سالهٔ جمهوری اسلامی تکرار شود.  ده سال بعد برلوسکونی کبیر به دار و دستهٔ پاچه‌ورمالیده‌های خداجو که در رُم مهمان ناخوانده بودند محل گربه نگذاشت وگرنه شاید منظرهٔ غذای اعیانی خوردن آدمهایی که یک عمر از شکاف کنار سفرهٔ نذری دستشان را به عدس‌پلو رسانده‌اند برگ خجالت‌آور دیگری می‌شد در دفترچهٔ خاطرات این ملت.

 

درهرحال، کل استعارهٔ ‌دانشمند محترم لق می‌زند.  اشارات پیشین به سفره (و پلو و چلو و مرغ و حلوا و ژلهٔ آن) معطوف به دِینی است که ولینعمت، یعنی نظام، بر گردن وزیروکیل‌ها و مقامها و سایر برخورداران طبقهٔ جدید دارد.  اما "سفرهٔ خواص" چه جور جایی است و استعارهٔ نشستن بر سر آن به چه معنایی دلالت می‌کند؟ حکومت ایران نان‌و‌نمک استیک‌بار جهانی را می‌خورد یا تقلا می‌کند با پول نداشتهٔ این مردم چیزی بسازد که از او (یا آن) بترسند؟

 

گوینده گرچه در دانشکدهٔ‌ مهندسی برای اهل آکادمی حرف می‌زند ظاهراً راحت‌تر می‌بیند اصطلاح کلوب یا باشگاه اتمی را سفره ترجمه کند تا نزد شنوندگانی که ممکن است از اصل چنان مکانی برداشت منفی کنند پذیرفتنی شود.

 

و این است راز بقای همراه با سردرگمی و سرگشتگی ملتی که می‌تواند همه چیز را بومی ‌کند، حتی به قیمت تبدیل اورانیوم و پلوتونیوم به زرشک پلو و ترجمهٔ کلوب دارندگان بمب اتمی به سفرهٔ خواص.

 

با تمام این حرفها، امر خطیر گوارش را نباید دست کم گرفت.  چلوکباب حتی در نهضت اسلامی نقش بازی کرده و صف مشتاقان قیمه‌پلو نذری برای خودش داستانی است.

 

درست دو سال پیش، دولت جدید از راه نرسیده این سایت را در لیست سیاه گذاشت و صاحب کیبورد وقتی آن را به "کافهٔ کوچولوی پسکوچه" تشبیه کرد از روی فروتنی نبود (از این صفت بهرهٔ چندانی نبرده است).  نزد او صاحب کافهٔ نـُقلی کم از متفکر بزرگ نیست: دومی برای دیدن و دیده‌شدن و دمی ‌آسودن به اولی نیاز دارد؛ اولی نیازی به دومی ندارد.

 

باری، جهان را نه سفرهٔ عوام و نه میز خواص، بل سَلـَف‌سرویسی ببینیم که در ساحت پروتئین و لیپید و ویتامینش یک ساعت گوارش صحیح بهتر از هفتاد سال فلسفیدن نیم‌‌جویده است.

2 تیر 94

بقایای هجمهٔ مهمانان.

  ظاهراً در سالن پذیرایی

 اقشار میانحال در تهران

 

مشاهدات و یادداشت‌ها

 

 

 

 

صفحۀ‌‌ اول   كتاب  مقاله / گفتگو/ گفتار          لوح   فهرست مطالب   سرمقاله‌ها

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.