1.
تعریفتان از نوستالژی چیست؟ و دربرگیرندهی چه مفاهیمیست و
دامنهاش تا کجاست؟ اعتقاد دارید بین خاطره و نوستالژی فاصلهای وجود
دارد؟
نوستالـْژی (یا به تلفظ نادرست برخی،
”نوستالوژی“) از ریشهٔ واژهٔ یونانی
نوستوس به معنی بازگشت به زادبوم است.
رجعت به جایی و چیزی که فرد از آن
کنده شده، جدا افتاده و از کف داده. یاد قدیم و کشش به خاطرات شیرین گذشته
همراه با قدری حسرت: چه حیف شد آن روزگار خوش.
در نگاه پرحسرت به گذشته، ما آنچه را دیروز موجود نبود با امکانهای
امروزمان میسنجیم. توان مالی، تجربه، اطلاعات، تحصیلات و بسیاری چیزهای
دیگر که امروز وجود دارد و صاحب آنهاییم.
حسرت کسانی که از دست دادهاند، از برخی
جهات یا کلاً پسرفت کردهاند، بد آوردهاند، یا بهاصطلاح از اسب
افتادهاند البته گونهٔ دیگری است. اما در کسانی که زندگی امروزشان بهتر از
پریروز است نوستالژی
به معنی گذاشتن محدودیت پریروز است در برابر آزادی عمل امروز.
شصت سال پیش اتومبیل
چشمگیر آدم برخوردار ایرانی بهایی داشت، از نظر قدر مطلق عدد، یک هزارم قیمت اتومبیل پیشپاافتادهٔ
امروزی. فرد ناظر در نگاه به آن اتومبیل آنتیک ممکن است
در این خیال برود که با توان مالی امروزش
میتوانست آن را خیلی راحت بخرد.
اما معادل امروزی همان اتومبیل شاید همچنان بیرون از توانش باشد.
در مواردی اشخاص حتی حسرت چیزهایی میخورند که نه آن روز برایشان میسر بود
و نه امروز میسر است. در اینجا با خیالبافی روبهروییم نه با خاطره و نوستالژی.
آنچه نوستالژى در وجه شخصی را به احساسى
دردناک و دائمى تبديل مىكند دريغ بر نبود امكانهاى امروز است در شرايط
ديروز، نه صِرفآ بر آنچه ديروز وجود داشت و امروز از دست رفته. وقتى از
بابت خواستهاى ديروز حسرت چندانى نداشته باشیم بسيارى از آنها همچنان قابل
حصولاند. برخى چيزها كه روزى در آرزوى داشتن آنها بوديم
خیلی زود اهمیتشان را از دست میدهند و حتی یکسره فراموش میشوند.
در بیستسالگی، نه دختر جوان همچنان آرزوی کیف و کفش صورتی دارد و نه حواس
پسر جوان پی دوچرخهای است که بوقش آهنگ تولدت مبارک بزند.
اما حسرتها دردآورند: آنچه امروز مىتوانيم داشته باشيم و ديروز دل
ما مىخواست اما نمىتوانستيم.
حسرت گذشته، در مواردى،
انطباقِ توان امروز است بر آرزوهاى
ديروز. از همين رو، احساس نوستالژى ِ مزمن و عميق
گاه به حد حسرت براى روزگاری و چيزهايى مىرسد كه هرگز وجود خارجى نداشته.
نوستالژى گرچه عميقاً عاطفى است جنبهاى
عقلى هم دارد، عقلى كه با گذشت زمان حاصل شده و مشکلاتی را قابل حل كرده
است. سن مىتواند مايهٔ فضيلت باشد و بسيارى چيزها با گذشت زمان به دست
مىآيد: پشتوانهٔ مالی و اعتمادبهنفس
ِ
حاصل از آن، اندوختن تجربه و اطلاعات، و درسگرفتن از خطاها. اگر مقداری از
احتیاط امروز را که حاصل تجربههای تلخ است سالهاى پيش مىداشتيم
در چه هچلها نمیافتادیم و از چه خطاهای وحشتناکی
پرهیز میکردیم.
ما بر پایهٔ تجربهٔ مربوط به گذشته دربارهٔ آینده فکر میکنیم. در واقع به
خویش و جهان از چشم کسی نگاه میکنیم که در گذشتهای (به نظر خودمان واقعی)
درباره چیزی نامعلوم به نام آینده فکر میکند. آرای برگسون در باب توالی و
ارتباط گذشته و حال و آینده در میان اهل فلسفه بهنظرم از همه قابل تأملتر
است بدون اینکه بتوان گفت حرف نهایی را زده. هر بار به
مفهوم فرّار زمان که ابداع
(کسانی میگویند کشف) بشر است نزدیک میشویم آن را بار دیگر تعریف
میکنیم. حرف نهایی وجود ندارد.
در اپیزود نهایی فیلم
کائوس (کار برادران تاویانی) لویجی پیراندلو
نویسندهٔ ایتالیایی به مادرش که سالها پیش مُرده است میگوید
دلش برای او تنگ میشود.
مادر میگوید ”گریه نکن لویجی. اگر مرا دوست داری همین طور که الان
هستم مرا به خاطر بیاور.“ پسر میگوید ”من به فکر تو هستم و تو را
همین طور که الان هستی میبینم. زنده توی مبل. گریهام برای
این است که تو دیگر نمیتوانی به من فکر کنی. وقتی توی آن مبل
مینشستی به خودم میگفتم به من فکر میکند پس من برای او زنده هستم.
و این به من آرامش میداد. حالا که مردهای و نمیتوانی به من فکر
کنی دیگر برایت زنده نخواهم بود. هیچ وقت.“
نوستالژی را میتوان
دیدار با
خویش و با گذشته و
با رفتگان در
عالم خیال دانست.
در نقاشی مشهوری از رنه ماگریت یک فرد در آینه پشت سر خودش
را میبیند درعینحال که تصویر روی جلد کتاب کنار دستش
همان طور منعکس شده که انتظار میرود. در عکسی
پردازششده با الهام از آن
تابلو (نمیدانم کار چه کسی) پرسوناژ دیگری
هم
در تصویر است اما این سوی آینه وجود ندارد. یعنی گذشته را به میل
خویش دستکاری (یا مونتاژ یا فتوشاپ) میکنیم و چیزهایی به آن میافزاییم که
وجود نداشت، اکنون هم وجود ندارد.
مفاهیم انتزاعی را در حیطهٔ درک و شناخت
تعقلی میآموزیم و در قشر خاکستری مغز حفظ میکنیم. تاریخ
یکی از آن مفاهیم
است. اما خاطره عبارت از تجربهٔ ذخیرهشده ٔمربوط به لامسه، شنوایی،
بینایی، چشایی و بویایی در مغز است. گرچه بویایی انسان در میان
جانداران
جزو قویترینها یا
قویها نیست بو را پایدارترین نوع خاطره
دانستهاند. حتی وقتی تصویری
واضح از مکانی مربوط به گذشتهٔ دور مثلاً سالهای کودکیمان نداریم، بویی
شبیه بوی آشنای مکان قدیمی ما را فوراً به سالها پیش برمیگرداند.
اجزای خاطره در چندین جای مغز ذخیره میشود. آن را به کوتاه و درازمدت
تقسیم میکنند و ممکن است زبانیـ کلامیـ سمعی
یا بصری یا مربوط به فضا و مکان و نحوهٔ کار با اشیا باشد.
در زمینهٔ بازیابی و یادآوری خاطره، وارد مکانیسم
پیچیدهٔ
حافظه در مغز
نشویم و تنها اشاره کنم
بیماری، ضربه یا جراحت ممکن است سبب اختلال در خاطرهٔ کوتاهمدت یا درازمدت
یا هر دو شود. در بسیاری آدمها بالارفتن سن ثبت خاطره را دشوار میکند اما
خاطراتی که تاکنون ثبت شده به جای خود باقی است. آدمهایی خاطرهٔ پریروز را
خوب به یاد نمیآورند اما وقتی صحبت از دههها پیش میکنند انگار همین
دیروز اتفاق افتاد. خاطرات دور هم به مرور تکهتکه رنگ میبازد و،
بهاصطلاح نقاشها، طبله میکند
و میریزد. فرد برای پرکردن جاهای خالی تصویری که مدام کاهش
مییابد، بیآنکه کاملا آگاه باشد
دست به رتوش و بازسازی میزند.
یا حتی خاطره قرض میگیرد و مال خود
میکند. از کسی میشنویم وقتی در لار سرباز وظیفه بود احمد شاه برای
بازدید پادگان آمد. در واقعیت تاریخی احمد شاه هیچ گاه به ایالت فارس
سفر نکرد و سال 1302 از ایران رفت. پس راوی باید متولد 1284 یا پیش
از آن باشد
(بگذریم که قانون نظام اجباری سال 1304 به تصویب رسید) اما مردی که در برابرمان نشسته ممکن است حداکثر هشتادوپنج ساله
باشد. شاید تیمسار شاهبختی،
و نه شاه قاجار یا پهلوی، از آن سربازخانه دیدن کرد.
خوب که موضوع را زیر و بالا کنیم آن خاطره
در اصل متعلق به
مرحوم خانعمو
بود و حالا از زبان برادرزادهاش بهعنوان فرد حاضر در واقعه میشنویم.
خاطره ممکن است با هر بار تعریفکردن کمی عوض شود و خاطرهٔ نزدیک و پررنگ
ما از آنچه بر زبان آوردهایم بر خاطرهٔ دور و کمرنگ از اصل واقعه سایه
بیندازد. بنابراین شرح بازدید
کوتاه از سربازخانه پس از بارها تکرار از سوی
راویان اولیه و
ثانویه ممکن است داستانی شده باشد
مفصل و متفاوت با آنچه واقعاً
اتفاق افتاد.
محفوظات تعقلی عاری از حالات عاطفیاند و
یادآوری قضایای هندسه و فیزیک با عاطفه همراه نیست. یا حتی یاد معلم
مشقخط که با خطکش کف دستی میزد ممکن است احساسی خاص
ایجاد نکند.
اما خاطره ممکن است با احساس همراه باشد و
برخی خاطرات از مهربانی یا جفا و ستم دیگران حالتی عاطفی ایجاد کند مثل خشم
یا دلسوزی یا غم روزگار ازدسترفته. به خاطرهای که یادآوری آن
همواره با عاطفهٔ منفی همراه است کینه میگوییم. برخلاف سختگیری
معلم دوران کودکی که یادآوریاش با احساسی خاص همراه نیست، برخی خاطرات پس
از سالها همچنان کام ما را تلخ میکند، از نظر جسمانی کاملا حالت پرخاش و
دعوا پیدا میکنیم و در تصورمان شاید حتی احساس کنیم آمادهایم فرد مورد
نظر را بکـُشیم. کینه یعنی خاطرهٔ همواره همراه با احساس و عاطفه.
|