ماتاهاری در فرغون

ماه پیش وقتی دوستی دقیق و پیگیر سراغ متن/تصویر گزارش آیندگان دربارهٔ فرقان گرفت متوجه شدم نه در بخش مربوط به آن در برق‌گرفتگی لینکی هست و نه در پوشهٔ ضمائم تصویری.

 

در زمان نوشتن مطلب، تصویر تمام صفحهٔ‌ روزنامه باید به همین مشکل برخورده باشد که نیاز به اسکنر ایستاده دارد و آی‌پد و تلفن همراه کافی نیست.  اما به یاد ندارم چرا ترتیبی ندادم از کتابخانه‌های مجلس و ملی،‌ و/یا آرشیو دانشگاه منچستر تهیه شود.

 

چند نکته‌ٔ فرعی در حاشیهٔ آن ماجرا.  بعدها کسانی می‌پرسیدند چگونه ممکن بود اسم مرتضی مطهری تا آن شب به گوشم نخورده باشد. از دو کتاب او که همان روزها برایم آوردند چیزی به خاطرم نماند جز این نکته (از «مسئلهٔ حجاب») که آآلفرد ِ هییچکاااک گفته زنان هرچه پوشیده‌تر باشند خواستنی‌ترند.

 

نکتهٔ مهم اینکه آیت‌الله خمینی به اذعان خود ایشان و به روایت صادق طباطبائی، روزنامه را می‌خوانْد و، به روایت احمد خمینی، ’’نشریات و اعلامیه‌ها را چنان دقیق که چشمشان درد می‌گرفت.‘‘

 

وقتی عرصهٔ توجه و علایق و منافع از دشکچه و سهم امام و غریو مخالفت با ’’آقای شاه، جناب شاه‘‘ فراتر رفت، لازم دید پیش از خواب قیلوله از مطالب اصلی روزنامه‌های عمدهٔ پایتخت و اعلام موضع جریانهای سیاسی خبردار شود.

 

سردار چینی در عهد باستان اندرز می‌داد: ’’دوستانت را نزدیک خودت نگهدار، دشمنانت را حتی نزدیک‌تر.‘‘  آیت‌الله طی سالهای عمرش روز را با خواندن یک دسته روزنامه و مجله و اعلامیه شروع نکرده بود. مُنشآت منتقد و رقیب و مخالف و دشمن و بدخواه و حاسد پخش‌ و پرا روی فرش مطهّر مَستربیت.

 

 

درس‌خواندهٔ ناف خارجه که پدر شوهر خواهرش را به فتوای تحریم آیندگان ترغیب می‌کرد به احتمال زیاد می‌فهمید روزنامهٔ مغضوب قدرت جدید درست به همین دلیل که خط سیاسی محدود و معینی دنبال نمی‌کند برای حاج‌آقا تازگی دارد و ساعتها با آن حال می‌کند.

 

در بهار آزادی ِ پر از رودربایستی، آیت‌الله خمینی با پیامد فتوای تحریم گوشت یخزده محتاط شده بود و ترجیح می‌داد دولت در بگیر و ببند جراید پیشقدم شود.  در آن سو، بازرگان که از کردار خلخالی و محاکم سرپایی اعدام و مصادره سخت شرمنده بود می‌گفت: مدافعان حقوق بشر که زمان شاه به آنها التماس می‌کردیم در محاکمه‌های سیاسی ایران حضور یابند حالا می‌پرسند: شما این بودید؟

 

اما لیبرال‌بودن یک نشریه و آزادمنشی اعضای تحریری‌‌اش نزد آقای دکترمهندس شیکپوش صفت مبارکی نبود.  در تلاطم فرو افتادن ناگهانی پادشاهی پرقدرت، اقلیت کوچک بازارـ‌حوزه‌ـ‌‌روستا از سر جالیز آدم یحتمل بیسواد به خیابانهای شهر می‌آورد علیه روزنامه شعار بدهند.  باور ندارم جز آدمهایی شاید اعزامی حزب توده، روزنامه‌خوان مدرسه‌رفته در قشقرق حقیر رجّاله شرکت می‌کرد.

 

موضع میانهٔ‌ متمایل به چپ و نگاه لیبرال تحریریهٔ آیندگان میراٍث آزادمنشی ِ داریوش همایون بود که قلم به دست افرادی نامطلوب در چشم ‌ساواک می‌داد با این استدلال که حامل گرایشهای مختلف جامعه‌اند.  نگاه منفی ساواک به خود او برای خشنودی شاه بود که عقیده داشت جماعت ’’عن‌تلکتوئل الاغ‘‘ نمی‌فهمد چه کسی سرچشمهٔ عقل و درایت است و در کتابهای خارجی دنبال او و آن می‌گردد (عنوان کتاب احسان نراقی:  آنچه خود داشت...).

 

در این‌جا همین قدر بگویم بدون نظر مثبت کارگران چاپخانه به همایون که زمانی کارگر چاپخانه بود، و اعتقاد به تحریریه‌ای برخوردار از اعتماد جامعه، آیندگان نمی‌توانست از فتوای تحریم جان به در بَرد. 

 

 

در بوق‌کردن تحریمی که برادر عروس امام عَلَم کرد البته کار قطب‌زاده بود که رادیوـ تلویزیون را در دست داشت.  اما در این گزارش هم مانند هر مطلبی پیرامون فرقان نکته‌ای یقیناً اقلیت به‌قدرت‌رسیدهٔ پانزده خردادیون را می‌آزرد.

 

آبان ۵۶ آیت‌الله خمینی ضمن تشكر از پيامهاى تسليت درگذشت فرزندش مصطفى از نجف به اصحاب ديانت توصيه كرد با اهل دانشگاه با ملايمت رفتار كنند.  اشاره به تكفيرى بود با امضاى بيش از ۴۳ تن از ارباب عمائم عليه علی شريعتى.  اکنون پس از استقرار حكومت اسلامى طبيعى بود ميل نداشته باشد آن فصل از بگومگوهای خونین زنده شود.

 

مطهری پیش‌تر به شریعتی و اسلام و تشیع منهای روحانیت او تاخته بود.  حالا نوبت مریدهای شریعتی بود ضربهٔ متقابل بزنند.

 

 

اشخاصی امروز حقوق می‌گیرند خودشان و دیگران را از اطلاعاتی حتی اجمالی دربارهٔ آنچه امام راحل هر روز با دقت می‌خواند محروم ‌کنند.

 

در کنار صدها ناندانی جورواجور جدیدالتأسیس که تعدادی از آنها به بودجهٔ عمومی قلاب انداخته‌اند طبیعی است سانسور هم برای خودش شاخه‌ای پربرکت از ’’سفرهٔ انقلاب‘‘ باشد.  کار عیبجویی و خط‌زدن را با برون‌سپاری به مقاطعه و مناقصه داده‌اند و باز طبیعی است برای انگولک‌کردن مطالب دیگران دارندهٔ تاق‌وجفت درجهٔ دکترا به خدمت بگیرند.  زمانی این کار را محرمعلی خان انجام می‌داد که چند کلاس مدرسه رفته بود.  تورّم و توهّم مدرک.

 

چندی پیش وقتی خواندم برای بازبینی متنهای آمادهٔ چاپْ یک میلیارد تومان (حالا لابد همت) بودجه اختصاص داده‌اند، به فکر افتادم باید زنانی هم به آن جمع پیوسته باشند.  آنچه این گمان را تقویت کرد دستور بازبین بود که یک بخش از پیوست کتاب نامه‌هایی از کرمان به دوبلین غلفتی حذف شود.

 

انجمن زنان غربی مقیم ایران به ضرورت اشتغال همسر، در جزوه‌ای همگنان را در زمینهٔ تفاهم و سوء‌تفاهم فرهنگها راهنمایی می‌کند.  از جمله در آداب پوشش و تردد در خیابان و مجامع عمومی، با عنوان «چشم‌چرانی و دست‌مالی»، هشدار می‌دهد مردهای جامعهٔ میزبان چه بسا تصورشان از جامعهٔ آمریکا همان باشد که در فیلمهای هالیوودی می‌بینند: زن موطلایی سوار بر ماشین روباز آمادهٔ استقبال از دعوت به عیش و نوش.

 

جزوه که اوایل دههٔ ۵۰ در تهران چاپ شد همراه کتاب و نشریات خارجی در کتابفروشی زند‌ عرضه می‌شد.  اینکه من آن را نیم‌قرن حفظ کرده‌ام و در جای مناسب و مربوط به مناسبات فرهنگها در ضمیمهٔ نامه‌های بانویی ایرلندی از کرمان در سال ۱۹۱۳ به پدر و مادرش می‌گنجانم برای مَ‌میز اهل تمیز اهمیتی نداشت.  نباید یعنی نشاید.

 

در جواب ناشر گفتم هیچ درجهٔ سانسور از نظر من اهمیت چندانی ندارد جز نوعی که بخواهد به نوشتن چیزی وادارم کند.  کارمند شرکت مقاطعه‌کار ارشاد که از آدمهای همین مملکت است و ابراز سلیقه می‌کند چه بسا علاقه‌مند ارتکاب من باشد اما برای حلال‌‌شدن و ادامه یافتن حقوق و مزایا لازم ببیند خودی نشان دهد.

 

تجربه به من نشان داده اگر مداوم و مصمم حرکت کنی حرفت را خواهی زد و شنیده خواهد شد.

 

 

 

تهیهٔ وقایعنامه‌ای از عنوانهای ۱۶۳ شمارهٔ آیندگان (ابتدای مهر ۵۷ تا نیمهٔ مرداد ۵۸) متناوباً و متواتراً بین کارهای دیگر هجده سال به درازا کشید.  حاصل سالها کار مدتهاست پشت راه‌بند گیر افتاده.

 

آن عنوانها و مطالب دنبالهٔ آنها شاید برخی اشخاص (اکبر رفسنجانی، صادقین طباطبائی و قطب‌زاده، مؤتلفه و غیره) را خوش نمی‌آمد اما عبرت‌آموز است کسی که ادعای خدمتگزاری‌اش داشتند موافق فتوای تحریم نبود.  می‌توان برداشت کرد ایشان شخصاً میل داشت دربارهٔ جامعه و آدمهایش بیشتر بداند و وقتی نقشهٔ توطئه‌گرها اجرا شد به فرزندش می‌گفت ’’ديگر روزنامه‌‌خواندن فايده‌اى ندارد.‘‘

 

ماساژ اتوماتیک احساسات حکمران وقت را، آن هم در نشریات بادمجان دورقاب‌چین‌های ناوارد کم‌سواد، جدی نمی‌گرفت. 

 

دست ناشر را باز گذاشته‌ام به حذف اجباری برخی، بخشهایی یا حتی تمام شرح و تفسیرهای افزودهٔ این کیبورد بر وقایعنامه تن دهد.  اگر عمر سیاسی دم و دستگاهی که خط‌زدن نتیجهٔ زحمت دیگران را تبدیل به بیزنس کرده از عمر طبیعی من و ما کمتر باشد چه باک.  آن چند جلد هر زمان چاپ شود به خود مجوزدهند‌ه‌ها کمک خواهد کرد بهتر بفهمند ’’چطو شد که ایطو شد.‘‘

 

روایت ناظر بیگانه از عادت انسان مذکر آریایی‌ـ‌اسلامی به «چشم‌چرانی و دست‌مالی» سبب می‌شود مجوزدهندهٔ شرمگین کبک‌وار امر به حذف آن کند.  در پیشگاه خلق و خالق خجل است اما باید توجه داشته باشد آن سند نایاب را نیم‌قرن شهربه‌شهر و خانه‌‌به‌‌خانه حفظ کرده‌ام تا هموطنم بخواند.  چاپ‌شدنش به جایی برنمی‌خورْد.  چاپ‌نشدنش سلیقهٔ حقیر اوست. 

 

 

روزنامهٔ فایننشل تایمز لندن در گزارش قتل آیت‌الله مطهری خبر از ظهور گروه تاکنون ناشناختهٔ Wheelbarrow (فرغون) داد، خبرنگاری فرانسوی حرف از ترور ’’پرُفسور ماتاهاری‘‘ زد و بعدها دوستی از ترکیب آن دو نکته این تصویر را ساخت.

 

۲۳ آبان ۴۰۴

 

 

صفحۀ‌‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.