|
اشخاصی
امروز حقوق میگیرند خودشان
و دیگران را از اطلاعاتی
حتی اجمالی دربارهٔ آنچه امام راحل
هر روز با دقت میخواند
محروم کنند.
در کنار صدها ناندانی جورواجور
جدیدالتأسیس که تعدادی از آنها به بودجهٔ عمومی قلاب انداختهاند طبیعی است
سانسور هم برای خودش شاخهای پربرکت از
’’سفرهٔ
انقلاب‘‘
باشد. کار عیبجویی و خطزدن را با برونسپاری به مقاطعه و مناقصه
دادهاند و باز طبیعی است برای انگولککردن مطالب دیگران دارندهٔ تاقوجفت
درجهٔ دکترا به خدمت بگیرند. زمانی این کار را محرمعلی خان انجام
میداد که چند کلاس مدرسه رفته بود.
تورّم و
توهّم مدرک.
چندی پیش وقتی خواندم برای
بازبینی متنهای آمادهٔ چاپْ یک میلیارد تومان (حالا لابد همت) بودجه اختصاص
دادهاند، به فکر افتادم باید زنانی هم به آن جمع پیوسته باشند. آنچه
این گمان را تقویت کرد دستور بازبین بود که یک بخش از پیوست کتاب
نامههایی از کرمان به دوبلین غلفتی حذف شود.
انجمن زنان غربی مقیم ایران به
ضرورت اشتغال همسر، در جزوهای همگنان را در زمینهٔ تفاهم و سوءتفاهم
فرهنگها راهنمایی میکند. از جمله در آداب پوشش و تردد در خیابان و
مجامع عمومی، با عنوان «چشمچرانی و دستمالی»، هشدار میدهد مردهای
جامعهٔ میزبان چه بسا تصورشان از جامعهٔ آمریکا همان باشد که در فیلمهای
هالیوودی میبینند: زن موطلایی سوار بر ماشین روباز آمادهٔ استقبال از
دعوت به عیش و نوش.
جزوه که اوایل دههٔ ۵۰ در تهران
چاپ شد همراه کتاب و نشریات
خارجی در کتابفروشی زند عرضه میشد.
اینکه من آن را نیمقرن حفظ کردهام و در جای مناسب و مربوط به مناسبات
فرهنگها در ضمیمهٔ نامههای بانویی ایرلندی
از کرمان در سال ۱۹۱۳ به پدر و مادرش
میگنجانم برای مَمیز اهل تمیز اهمیتی نداشت. نباید یعنی
نشاید.
در جواب ناشر گفتم هیچ درجهٔ
سانسور از نظر من اهمیت چندانی ندارد جز نوعی که بخواهد به نوشتن چیزی
وادارم کند. کارمند شرکت
مقاطعهکار ارشاد که از آدمهای همین مملکت است
و ابراز سلیقه میکند چه
بسا علاقهمند ارتکاب من باشد اما
برای حلالشدن
و ادامه یافتن حقوق و مزایا
لازم ببیند خودی نشان دهد.
تجربه به من نشان داده اگر
مداوم و مصمم حرکت کنی حرفت را خواهی زد
و شنیده خواهد شد. |