چراگاه
بحث
خوانندهها (در
فیسبوک) دربارهٔ تغییر نگاه
این قلم به
اسکار برایم آموزنده است و جای تأمل دارد.
حرف این بود:
زمانی من هم عادت کرده بودم جایزهٔ اسکار را تحقیر کنم. بعدها متوجه
شدم این جایزه یعنی
همان پنج درصد ِ فیلمهای گل سرسبد و بهیادماندنی
تولید آمریکا که بر صنعت سینمای جهان تسلط دارد.
برخی رفقا بحث
کردهاند آیا فلانی حق دارد دربارهٔ فیلم و سینما نظر بدهد بدون اینکه از
فیلد خودش خارج شود؟
پای عباس
کیارستمی هم به میان
آمده، و این پرسش که آیا ایشان حق دخالت در شعر و شاعری
دارد، و اساساً کار درستی است فیلمساز وارد فیلد دیگری شود؟
زمانى یكى از مدرّسان ِ تخصصستا
به ماكس وبر، جامعهشناس آلمانی، ایراد گرفت كه از
فیلد خویش خارج شده است. وبر گفت: ”من الاغ نیستم
كه فیلد داشته باشم.“
(فیلد در انگلیسی و فلد
در آلمانی
بهمعنى
زمینه، حیطه، رشته، و نیز مزرعه، میدان، چراگاه است).
تا آنجا که به
من مربوط است، هیچگاه نگفتهام در فیلدی معین قلم میزنم و لاغیر.
علایقی پررنگتر و کمرنگتر چرا، اما فیلد و میلدی ندارم
و حتی پرهیز میکنم از
گنجاندن تمام موضوعها در یک دیسیپلین خاص.
خوف این
معنی را دارم که
در نظرهای برخی دوستان دو بحث دیسیپلین و موضوع خلط شده باشد.
دیسیپلین علمی
یعنی طرز بحث در زمینهای با توجه به کارهایی که در آن
رشته شده و آنچه
نوشتهاند و گفتهاند.
برای مثال، در جریان انقلاب فرهنگی دههٔ 60،
از جمله، وقتی گفتند به
انسان و انسانشناسی غربی
هم نیازی نداریم دو جنبهٔ
کاملاً متفاوت را قاطی میکردند:
1) رشتهٔ آنتروپولوژی بهعنوان بحث ابزارسازی
و ایجاد نهادهای اجتماعی و تکوین شیوهٔ زندگی انسان طی هزارها سال؛
2) انسانشدن به معنی رفتن به سوی حق و حقیقت آنچنان که حاجیآقا و بازاری
متعهد را به سعادت ابدی
میرساند.
وجه دیگر،
موضوع است. در دیسیپلین علمی، هر موضوعی را میتوان
با سیستم آن رشته به بحث
کشید. تفاوت
احساسی و/یا اثباتشدهٔ زردآلوهای قدیم و امروز به همان
اندازه میتواند موضوع
باشد که دگرگونی لباس مردم طی نیم قرن و اینکه کمتر از گذشته کلاه به سر میگذارند و دستکش به
دست میکنند.
روش باید قرص
و صحیح باشد؛ این را صاحبنظران آن رشته قضاوت میکنند. موضوع را
نویسنده به دلخواه
خود انتخاب میکند؛ خوانندههایی ممکن است
بعضی را بیشتر بپسندند برخی
را کمتر. درهرحال، ارزش نوشته وابستهٔ اهمیت موضوع
آن نیست، که مثلاً متنی دربارهٔ آشوب جنگ جهانی خودبهخود از نوشتهای
دربارهٔ خیابانی ساکت در بعدازظهر روز تعطیل والاتر باشد.
نگارنده در بحثی بینرشتهای
میکوشد مطمئن شود اصحاب هر رشته تا آنجا که به زمینهٔ تخصصشان مربوط است نحوهٔ
استدلال را رد نکنند، حتی اگر با نتیجهٔ نهایی بحث موافق نباشند. از
سوی دیگر، خواننده از خواندن مطلب خوشش بیاید،
سرگرم شود، یاد کلاس درس نیندازدش،
و داوطلبانه بهعنوان مطالعهٔ بالینی بخواند تا خوابش ببرد.
این سر تا ته فیلد و علفزار
و چراگاه بنده است ظاهر و باطن.
خوانندهای نامه نوشته که در
ضربالمثل
پشت میکرفن رفتن مادر عروس تحقیر جنسیتی نهفته
است و بهتر بود به کار نمیبردم. گرچه با شخصیگرفتن مفهوم ضربالمثل
موافق نیستم، بابت این یکی شرمنده. اما
عرضم این است:
برای سخنانی در مایهٔ ارتکابات این قلم زیاد
نگران فیلد و
تخصص و فوقتخصص نباشیم و بگذاریم هرکس حرفش را بزند.
در حالی که
پلیس گهگاه خبر از کشف پتهٔ دکترای سفیدامضا میدهد، و وقتی
برای موضوعهایی که
فقط اسمی از آنها به گوششان خورده فتوا صادر میکنند،
شاید منصفانه نباشد به افرادی دلخوش با سرگرمیهای کماثر اما
درهرحال بیضرر خُرده بگیریم چرا
بیاجازه از روی پرچین فیلد بیرون میپرند.
23 اسفند 90
يادداشتهای 87
يادداشتهای
88
يادداشتهای
89
يادداشتهای
90
|